«مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ وَإِنْشَاءِ السَّحَابِ وَتَصْـرِیفِ الرِّیاحَ وَمَجْرَى الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَالنُّجُومِ وَغَـیرِ ذَلِكَ مِنَ الْآیاتِ الْعَجِیبَاتِ الْـمُبَینَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِـهَذَا مُقَدِّراً وَمُنْشِئاً». (۱)
علاوه بر این، وقتی گردش فلک با قدرتش و ایجاد ابرها و چرخش بادها و حرکت خورشید و ماه، ستارگان و دیگر نشانههای شگفتانگیز روشنگر را میبینم، میفهمم که برای آنها تقدیر کننده و ایجاد کنندهای هست.
معلّق بودن کرات آسمانی در فضا بدون ستون، و کنترل آنها به وسیله قوّه جاذبه، که قرآن از آن به «ستون نامریی» تعبیر کرده است، عنوان درس دیگری از درسهای توحید و خداشناسی از نگاه قرآن است که در دو آیه به آن اشاره شده است:
﴿اللهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾. (۲)
﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾. (۳)
این آیات پرده از یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آنها بر کسی آشکار نبود؛ زیرا در آن زمان، هیئت بطلمیوسی بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم، حکومت میکرد و طبق آن، آسمانها به صورت کراتی تو در تو، همانند طبقات پیاز، تفسیر میشدند و طبعاً براساس این بینش، هیچ کدام معلّق و بیستون نبودند، بلکه هرکدام بر دیگری تکیه داشت. امّا حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، دانش بشر بدین جا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلی موهوم است و آنچه واقعیت دارد این است که کرات آسمانی، هر کدام در مدار و جایگاه خود، معلّق و ثابتاند، بی آنکه تکیهگاهی داشته باشند و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت نگه میدارد، تعادل قوّه جاذبه و دافعه است. این تعادل جاذبه و دافعه، به صورت یک ستون نامریی، کرات آسمانی را در جای خود، نگه
___________________
(۱) كافی، ج۱، ص۷۹؛ توحید صدوق ص۲۵۱.
(۲) رعد / ۲.
(۳) لقمان / ۱۰.