۳. علل ترس از مرگ

اگر انسان مرگ را فراموش کند، بی‌گمان از آثار معرفتی و تربیتی آن بی‌بهره می‌ماند و به شدت از مرگ می‌ترسد. می‌توان علل ترس از مرگ را این گونه برشمرد:

الف) محبت و دلبستگی به دنیا: دلبستگی به دنیا، حیات مادی را به صورت هدف نهایی در می‌آورد؛ چنین انسانی به دنبال عمر جاویدان در دنیا می‌باشد تا هر چه بیشتر از دنیا و لذائذ آن بهره ببرد؛ و در نتیجه، از هر امری که بین او و دلبستگی‌هایش جدایی اندازد در اضطراب و ترس خواهد بود. در این صورت، مرگ به عاملی که او را از تمام آرزوها و لذّتهایش جدا می‌کند تبدیل می‌شود و مسلّماً در نظر چنین انسانی، چهره‌ای ترسناک خواهد داشت.

ب) مرگ را نابودی پنداشتن: گاه انسان به دلیل جهل از حقیقت مرگ که عبور از سرای فانی به سرای باقی است، مرگ را پایان هستی خویش می‌بیند و لذا همواره از مرگ به عنوان چیزی دردناک و وحشتناک که او را به سوی ظلمت نیستی سوق می‌دهد، می‌هراسد.

ج) ترس از اعمال: این عامل به گروهی اختصاص دارد که اعتقاد به معاد داشته یا دست کم احتمال وقوع آن را می‌دهند. آنان به دلیل اینکه عملکرد خوبی در دنیا نداشته و خود را سخت گناهکار می‌بینند، از مرگ می‌ترسند؛ زیرا می‌دانند که با مرگ مهلت آنان به پایان رسیده و زمان کیفر اعمالشان فرا می‌رسد. قرآن کریم به این عامل اشاره کرده آنجا که خاطر نشان می‌کند که یهودیان به دلیل اعمال زشتشان، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد:

﴿وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللهُ عَليمٌ بِالظَّالِـمينَ. (۱)

ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمىکنند بخاطر اعمالى که از پیش فرستادهاند؛ و خداوند ظالمان را بخوبى مىشناسد.

امام حسن مجتبی عليه‌السلام در پاسخ به کسی که ‌پرسید به چه دلیل از مرگ ناخرسندیم و آن را دوست نمی‌داریم، به زیبایی عامل اصلی ترس از مرگ را در قالب یک مثال مشخص کردند:

___________________

) جمعه/ ۷.

۵۴۴۱