بن عبدالرحمن بود. یونس در اعتقاد به اصل «امامت» و «رهبری» چنان روشن بین واستوار بود که کوچک ترین نرمش یا لغزشی را در این زمینه روا نمی شمرد واز بدو برخورد با این مسأله ، موضع قاطعی داشت به طوری که هنگام شهادت پیشوای هفتم ، در مجمعی در بغداد حضور داشت که خبر شهادت آن بزرگوار را آوردند ، او به محض شنیدن این خبر ، خطاب به حضار گفت : «من امامی جز علی بن موسی عليه‌السلام ندارم ، امام من اوست». (۱)

گروه واقفیه که یونس را خوب نشناخته بودند واو را نیز همانند خود ، فردی پول پرست می پنداشتند ، واز طرف دیگر ، خود را در برابر مخالفت او ضربه پذیر می دیدند ، در صدد تطمیع او برآمدند ، اما او کسی نبود که در برابر پول وثروت ولو هرقدر هنگفت باشد موضع عقیدتی خود را تغییر دهد. خوب است تفصیل این جریان را از زبان خود او بشنویم ، وی می گوید :

«هنگامی که امام هفتم درگذشت ، هر یک از نمایندگانش ، مقدار فراوانی از بیت المال در دست داشتند ، مثلاً مبلغ هفتاد هزار دینار تحویل «زیاد قندی» وسی هزار دینار در اختیار «علی بن ابی حمزه» بود. جاذبه این اموال باعث شد آنان شهادت امام را انکار کنند تا بتوانند آن ها را بالا بکشند.

من وقتی این وضع را دیدم وحق برایم روشن گردید وامامت علی بن موسی بر من ثابت شد ، حقیقت را به مردم گفتم وآنان را به پذیرش امامت آن حضرت دعوت کردم ، این دو نفر به من پیام فرستادند که چرا امامت «علی بن موسی» را تبلیغ می کنی؟ ، اگر مقصودت از این کار ، به دست آوردن پول است ، ما تو را بی نیاز می کنیم وتضمین کردند که در برابر سکوت من ، ده هزار دینار بپردازند!

ولی من پاسخ دادم : مگر ما از امام صادق روایت نکرده ایم که «وقتی که بدعت ها ظاهر گردید ، باید عالم ، علم خود را آشکار سازد ، وگرنه نور

__________________

۱ ـ طوسی ، اختیار معرفه الرجال ، ص ۴۸۹ ؛ تستری ، قاموس الرجال ، ج ۹ ، ص ۴۹۴.

۷۵۸۱