خود را از آنان گرفتیم ...». (۱)

خروش حضرت زینب عليها‌السلام

اگر مجلس به همین جا خاتمه می یافت ، یزید برنده بود ، ویا آن چه به فرمان او انجام می یافت ، چندان زشت نمی نمود ، اما زینب نگذاشت کار به این صورت پایان بیابد ؛ آن چه را یزید مایه شادی می پنداشت ، در کام او از زهر هم تلخ تر کرد ؛ به حاضران نشان داد : اینان که پیش رویشان سرپا ایستاده اند ، دختران همان پیامبری هستند که یزید به نام او برمردم شام سلطنت می کند. زینب با قدرت وشهامت تمام آغاز سخن کرد وخطاب به یزید چنین گفت :

خدا ورسولش راست گفته اند که : پایان کار آنان که کردار بد کردند ، این بود که آیات خدا را دروغ می خواندند وآن ها را مسخره می کردند.

یزید! چنین می پنداری که چون اطراف زمین وآسمان را بر ما تنگ گرفتی وما را به دستور تو مانند اسیران از این شهر به آن شهر بردند ، ما خوار شدیم وتو عزیز گشتی؟ گمان می کنی با این کار قدر تو بلند شده است که این چنین به خود می بالی وبر این وآن کبر میورزی؟ وقتی می بینی اسباب قدرتت آماده وکار پادشاهیت منظم است از شادی در پوست نمی گنجی ، نمی دانی این فرصتی که به تو داده شده است برای این است که نهاد خود را چنان که هست ، آشکار کنی. مگر گفته خدا را فراموش کرده ای که می گوید : «کافران می پندارند این مهلتی که به آن ها داده ایم ، برای آنان خوب است ، ما آن ها را مهلت می دهیم تا بار گناه خود را سنگین تر کنند ، آن گاه به عذابی می رسند که مایه خواری ورسوایی است».

__________________

۱ ـ لیت اشیاخی ببدر شَهِدوا

جزع الخزرج من وقع الأسل

لأهلّوا واستهلّوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل

فجزیناهم ببدر مثلها

واقمنا میل بدر فاعتدل

 (ابن طیفور ، بلاغات النساء ، ص ۲۰)

۷۵۸۱