می گویم : اگر هارون مویی از سر من گرفت بدانید من امام نیستم!! (۱)

امین ومأمون ؛ تفاوتها وتضادها

هارون در زمان خلافت خود ، «محمد امین» را (که مادرش زُبیده بود) ولیعهد خود قرار داده از مردم برای او بیعت گرفت و «عبدالله مأمون» را نیز (که از مادری ایرانی تولد یافته بود) ، ولیعهد دوم قرار داد.

در سال ۱۹۳ هجری به هارون گزارش رسید که انقلاب وشورش در شهرهای خراسان بالا گرفته وفرماندهان ارتش ، با همه بی رحمی ودرندگی که نشان می دهند ، از خاموش ساختن فریاد انقلاب عاجز مانده اند.

هارون پس از مشاوره با وزیران ومشاوران خویش ، صلاح دید که شخصاً به آن سامان سفر کند وقدرت خلافت را یکجا برای سرکوبی انقلاب ها ونهضت های خراسانیان به کار گیرد. وی پسرش محمد امین را در بغداد گذاشت ومأمون را که ضمناً از طرف پدر والی خراسان بود ، همراه خود به خراسان برد.

هارون توانست اوضاع آشفته خراسان را آرام کند وبه اصطلاح فتنه ها را خاموش سازد ، اما دیگر نتوانست به بغداد مرکز خلافت برگردد. او در سوم جمادی الاخری سال ۱۹۳ هجری در طوس درگذشت ودو برادر را در صحنه رقابت برجای گذاشت. (۲)

__________________

۱ ـ امام بعدها در خراسان از موقعیت ومحبوبیت خود در این دوران در مدینه با خرسندی یاد می کرد ، چنان که روزی به مأمون که به مناسبت ولیعهدی انتظاراتی از حضرت داشت ، فرمود : «... این امر (ولیعهدی) هرگز نعمتی برایم نیفزوده است. من در مدینه که بودم ، دستخطم در شرق وغرب اجرا می شد. در آن موقع استر خود را سوار می شدم وآرام درکوچه های مدینه راه می پیمودم ودر مدینه کسی از من عزیزتر ومحترم تر نبود ...» (مجلسی ، بحارالأنوار ، ج ۴۹ ، ص ۱۵۵ ؛ کلینی ، الروضه من الکافی ، ص ۱۵۱ ؛ نیز ر. ک : صدوق ، عیون اخبار الرضا ، ج ۲ ، ص ۱۶۷).

۲ ـ محقق ، سید علی ، زندگانی پیشوای هشتم ؛ امام علی بن موسی الرضا عليه‌السلام ، ص ۵۸ ۵۹.

۷۵۸۱