آمده تا خلیفه مسلمانان شود» ومقصودشان از این جمله «علی» عليه‌السلام بود. متوکل نیز شراب می خورد وخنده مستانه سر می داد. در یکی از روزها که عباده طبق معمول به همین کیفیت مسخرگی می کرد ، منتصر در مجلس حاضر بود. وی از دیدن این منظره ناراحت شد وبا اشاره ، عباده را تهدید کرد.

عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید : چه شده؟ عباده برخاست وعلت را بیان کرد. دراین هنگام منتصر به پا خاست وگفت : ای امیرالمؤمنین! آن کسی که این شخص ادای او را در می آورد ومردم می خندند ، پسر عموی تو وبزرگ خاندان تو است ومایه افتخار تو محسوب می شود. اگر خود می خواهی گوشت او را بخوری بخور ، ولی اجازه نده این سگ وامثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر ، به آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند :

غار الفتی لابن عمّه

رأس الفتی فی حِرِ امّه

این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد.

سر این جوان در ... مادرش باد! (۱)

به دنبال این قضیه بود که منتصر با نقشه قبلی با همکاری ترکان ، پدر را به قتل رساند.

منتصر برخلاف پدر ، دوستی با علی وخاندان او را آشکار ساخت وبه مردم دستور داد به زیارت حسین بن علی عليه‌السلام بروند وبه علویان که در زمان پدرش در بیم ووحشت به سر می بردند ، ایمنی داد. (۲)

از این گذشته ، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت :

۱. فدک را به علویان پس داد.

۲. موقوفات علویان را به آنان مسترد کرد.

۳. والی مدینه به نام «صالح بن علی» را که با بنی هاشم بدرفتاری می کرد ،

__________________

۱ ـ ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج ۷ ، ص ۵ ۶ ؛ قلقشندی ، همان ، ج ۱ ، ص ۲۳۰ ؛ امام هادی عليه‌السلام ، ص ۶۳.

۲ ـ قلقشندی ، همان کتاب ، ج ۱ ، ص ۲۳۸.

۷۵۸۱