که در آن زمان با او بیعت کرد ، ابوجعفر منصور بود (۱) که بعدها به خلافت رسید وچنان که خواهیم گفت ، دست به خون او آلود. البته بیعت منصور ، روی هدف های سیاسی وبه منظور شکست امویان بود ، زیرا در آن موقع محمد چهره سیاسی بسیار روشن وممتاز بود که منصور ودیگران در حد او نبودند.

آغاز جنبش

با توجه به این سوابق ، هنگامی که عباسیان ، امویان را شکست دادند وابوالعباس سفاح به خلافت رسید ، محمد وبرادرش إبراهیم حکومت او را به رسمیت نشناخته وبه دیدار او نرفتند وپنهان شدند. محمد خود را شایسته خلافت ، وابوالعباس را غاصب این مقام می دانست ومعتقد بود که ابوالعباس وبرادرش منور ، به حکم بیعتی که با او کرده اند ، باید از او پیروی نمایند ، نه برعکس! از این رو ابوالعباس از ناحیه آن دو نگران بود واز پدرشان در مورد آنان پرسوجو می کرد. یک بار نامه ای از محمد که طی آن از یک شخصیت بزرگ برای همراهی خود جهت انقلاب دعوت کرده بود به دست ابوالعباس افتاد وبر نگرانی او افزود. (۲)

از آن تاریخ ، زندگانی سرّی وعملیات مخفی این دو برادر انقلابی آغاز شد وسرگرم سازمان دهی نیروهای مبارز ورهبری عملیات ضد حکومتی شدند.

در سال ۱۳۶ هجری ، در اواخر حکومت ابوالعباس ، ولیعهد وبرادرش منصور وارد شهر مدینه شد ، بزرگان وشخصیت های شهر به استقبالش رفتند. محمد وبرادرش از شرکت در مراسم استقبال ، همراه سایر بنی هاشم خودداری کردند. (۳)

پس از آن که منصور به خلافت رسید ، جستوجوی شدیدی برای یافتن

__________________

۱ ـ مقاتل الطالبیین ، ص ۱۷۳ و ۱۹۷.

۲ ـ مقاتل الطالبیین صص ۱۱۸ ۱۲۰ و ۱۵۸.

۳ ـ تاریخ الأمم والملوک ، ج ۹ ، ص ۱۸۰ ؛ الکامل ، فی التاریخ ، ج ۵ ، ص ۵۱۳.

۷۵۸۱