پس به چه علت علی عليه‌السلام را لعن می کنی؟

از عمل خود عذر می خواهم ودر پیشگاه الهی توبه می کنم وقول می دهم که دیگر این عمل را تکرار نکنم.

سخنان منطقی ومؤثر استاد ، کار خود را کرد واو را سخت تحت تأثیر قرار داد. پسر عبدالعزیز از آن روز تصمیم گرفت دیگر نام علی عليه‌السلام را به زشتی نبرد. اما باز در کوچه وبازار وهنگام بازی با کودکان ، همه جا می شنید مردم بی پروا علی عليه‌السلام را لعن می کنند تا آن که حادثه دوم اتفاق افتاد واو را در تصمیم خود استوار ساخت.

اعتراف بزرگ

حادثه از این قرار بود که پدر عمر از طرف حکومت مرکزی شام ، حاکم مدینه بود ودر روزهای جمعه طبق معمول ، ضمن خطبه نماز جمعه ، علی عليه‌السلام را لعن می کرد وخطبه را با سبّ آن حضرت به پایان می رسانید.

روزی پسرش عمر به وی گفت :

پدر! تو هر وقت خطبه می خوانی ، در هرموضوعی که وارد بحث می شوی داد سخن می دهی وبا کمال فصاحت وبلاغت از عهده بیان مطلب بر می آیی ، ولی همین که نوبت به لعن علی می رسد ، زبانت یک نوع لکنت پیدا می کند ، علت این امر چیست؟

فرزندم! آیا تو متوجه این مطلب شده ای؟

بلی پدر!

فرزندم! این مردم که پیرامون ما جمع شده اند وپای منبر ما می نشینند ، اگر آن چه من از فضایل علی می دانم بدانند ، از اطراف ما پراکنده شده دنبال فرزندان او خواهند رفت!

عمر بن عبدالعزیز که هنوز سخنان استاد در گوشش طنین انداز بود ، چون این اعتراف را از پدر خود شنید ، سخت تکان خورد وبا خود عهد کرد که اگر

۷۵۸۱