مأمون وفلسفه ومنطق

کتاب های فلسفی در زمان مأمون ترجمه شد وآن هم به خاطر علاقه مندی خود مأمون به آن کار بود. از آغاز اسلام مسلمانان به آزادی گفتار وفکر ومساوات معتاد بودند واگر هریک از آنان درباره امور سیاسی وغیره فکری به خاطرش می رسید ، بی پروا آن را به خلیفه ویا امیر ابراز می کرد وابهت مقام فرمانروایی او را از این کار باز نمی داشت ، همین قسم در امور دینی نیز آزادی عقیده داشتند واگر کسی چیزی از معنای آیه ویا حدیث درک می کرد وآن را مخالف نظر دیگران می دید ، نظر خود را آشکارا می گفت وبا مخالفان مناظره ومجادله می کرد وهمین آزادی فکر وعقیده ، سبب پیدایش مذاهب مختلف گشت ، به قسمی که پس از انقضای دوره صحابه وآغاز قرن دوم هجری فرقه های متعددی در جهان اسلام پدید آمد که از جمله آن ها فرقه «معتزله» بود. معتزله گروه بسیاری بودند که اساس مذهب آنان تطبیق دین وعقل می باشد واگر با دقت در افکار وعقاید آنان مطالعه شود ، معلوم می گردد که بعضی از افکار وآرای آنان با جدیدترین آرای انتقادی مذهبی امروز موافق در می آید.

مأمون ومعتزله

مذهب اعتزال در اواخر قرن اول هجری پدید آمد وچون اصول این مذهب پیروی از احکام عدل ومنطق بود ، لذا در مدت کوتاهی پیروان زیادی پیدا کرد ودر زمینه فقه ، منصور عباسی با پیروان طریقه رأی وقیاس موافق بود واز همین رو ابوحنیفه را پیش انداخته وبا نظر او همراه شد. این فکر ونظر منصور پس از وی نیز در میان عباسیان باقی ماند. اتفاقاً مذهب معتزله با این طریقه (پیروی از رأی وقیاس) بسیار نزدیک است ، چون طایفه مزبور کوشش داشتند عقاید خود را با ادله عقلی ثابت کنند وبدین جهت هرکس را که مطلع از منطق وگفته های ارسطو می دیدند ، دنبال او را می گرفتند واز او برای تأیید نظر خود و

۷۵۸۱