شدند ویا قربانی سیاست بدبینی وحسادت دربار فاسد خلافت گشتند ، زیرا در اثر اطمینان کورکورانه ای که خلیفه قبلی به وزرا ودرباریان خود داشت ، حکومت وقدرت به دست افراد خودخواه وناشایستی افتاده بود که مردم را به خاطر عجز وناتوانی خود وسوء اداره کشور ، متنفر ساخته بودند.

البته رجال بزرگ وچهره های درخشان انگشت شماری بودند که با کمال همت ودل سوزی ، به وظایف ومسئولیت های سنگین خود عمل می کردند ، ولی دل سوزی نسبت به دین وآیین درمیان مردم ، سست وکم فروغ شده ودرمیان درباریان وعوامل وابسته به حکومت رو به زوال بود ، زیرا آنان عموماً عناصری بودند که جز تأمین منافع خود ، هیچ هدفی نداشتند.

در آن عصر خطیر ، جامعه اسلامی نیازمند بازوی توانایی بود که کشتی متزلزل حکومت را از غرق شدن نجات بدهد ، از این رو طبعاً هشام به مزایا وخصوصیاتی نیازمند بود که بتواند در پرتو آن ، با دشواری ها ومشکلاتی که جامعه اسلامی را از هر طرف احاطه کرده بود ، مقابله کند. در این که هشام بهتر از خلیفه قبلی (یزید) بود ، شکی نیست ، زیرا در زمان هشام دربار خلافت از عناصر ناپاک تصفیه شد ، وقار وسنگینی جای گزین سبک سری وبوالهوسی گردید وجامعه از وجود افراد طفیلی که سربار جامعه بودند ، پیراسته گشت.

ولی سخت گیری بیش از اندازه هشام ، به سرحد خشونت رسید وصرفه جویی های وی جنبه بخل یافت وبعضی از کمبودهای اخلاقی وانسانی وی اوضاع را بدتر کرد ، زیرا او فردی کوتاه فکر ومستبد وشکاک وبدبین بود ، از این رو ، به هیچ کس اعتماد نمی کرد ، بلکه برای خنثی کردن توطئه هایی که برضد او چیده می شد ، به عملیات مکارانه وجاسوسی متوسل می شد واز آن جا که آدم زود باوری بود ، با یک بدگویی وسوء ظن ، بهترین رجال کشور را از بین می برد. این بدبینی

۷۵۸۱