مقدّمه
دانستيم که مسأله معاد، مبتنى بر مسأله روح است، يعنى هنگامى مىتوان گفت: «کسى که بعد از مرگ، زنده مىشود همان شخص سابق است» که روح او بعد از متلاشى شدنِ بدن، باقى بماند، و به ديگر سخن: هر انسانى غير از بدن مادّى، داراى يک جوهر غيرمادّى و قابل استقلال از بدن مىباشد. در غير اين صورت، فرض حيات مجدّد براى همان شخص، فرض معقولى نخواهد بود.
پس، قبل از پرداختن به اثبات معاد و بيان معاد و بيان مسائل مربوط به آن، بايد اين مطلب به اثبات برسد. از اينرو، اين درس را اختصاص به همين موضوع مىدهيم و براى اثبات آن از دو راه، استدلال مىکنيم: يکى از راه عقل، و ديگرى از راه وحى(١).
__________________
١. ممکن است توهّم شود که استدلال از راه وحى براى اثبات مسائل روح و معاد، استدلال دورى است. زيرا در برهانى که براى ضرورت نبوت، اقامه گرديد حيات اخروى که (مبتنى بر مسأله روح است) بعنوان «اصل موضوع» در نظر گرفته شد، پس اثبات خود اين اصل از راه وحى و نبوّت، مستلزم دور است.
ولى بايد توجه داشت که صحّت استدلال به وحى، نيازمند به مسأله «ضرورت نبوّت» نيست بلکه مبتنى بر «وقوع» آن است که از راه معجزه، ثابت مىشود (دقت کنيد). و چون قرآن کريم، خودبخود معجزه و دليل حقّانيت پيامبر اسلام(ص) است استدلال به آن، براى اثبات مسأله روح و معاد، صحيح است.