١- اعتقاد به موجود نامحسوس
يکى از شبهات ساده در زمينه خداشناسى اينست که چگونه مىتوان به وجود موجودى معتقد شد که قابل درک حسّى نيست؟
اين شبهه، در ذهن افراد ساده انديش به صورت «استبعاد» پديد مىآيد ولى انديشمندانى نيز پيدا شدهاند که اساس تفکر خود را بر «اصالت حسّ» قرار دادهاند و موجود نامحسوس را انکار کردهاند يا دست کم، آن را قابل شناخت يقينى ندانسته اند.
پاسخ اين شبهه آنست که ادراکات حسّى، در اثر ارتباط اندامهاى بدن با اجسام و جسمانيّات، حاصل مىشود و هر کدام از حواس ما نوعى از پديده هاى مادّى و متناسب با خودش را در شرايط معيّنى درک مىکند و همانگونه که نمىتوان توقّع داشت که چشم، صداها را درک کند يا گوش، رنگها را ببيند نبايد انتظار داشت که مجموع حواسّ ما هم همه موجودات را درک کند.
زيرا اولا در ميان موجودات مادّى هم چيزهايى وجود دارد که قابل درک حسى نيست چنانکه حواسّ ما از درک انوار ماوراءبنفش و مادون قرمز و امواج الکترومنيتيک و... عاجز است.
ثانياً ما بسيارى از حقايق را از غير راه حواسّ ظاهرى، درک مىکنيم و اعتقاد يقينى به وجود آنها پيدا مىکنيم با اينکه قابل درک حسّى نيستند. مثلاً از حالت ترس و محبت، يا اراده و تصميم خودمان آگاه هستيم و اعتقاد يقينى به وجود آنها داريم در صورتى که اين پديده هاى