اين دليل، مبتنى بر سه مقدمه است:
١- انسان، موجودى کمال جو است.
٢- کمال انسانى در سايه رفتارهاى اختيارى برخاسته از حکم عقل، حاصل مىشود.
٣- احکام عملى، عقل در پرتو شناختهاى نظرى خاصى شکل مىگيرد که مهمترين آنها اصول سه گانه جهان بينى است، يعنى شناخت مبدأ وجود (توحيد)، سرانجام زندگى (معاد)، راه تضمين شده براى يافتن برنامه سعادت بخش (نبوت). يا: هستى شناسى، انسان شناسى، و راه شناسى.
اينک به توضيحى پيرامون هر يک از مقدمات سه گانه مىپردازيم:
انسان، کمال جو است
هرکس در انگيزه هاى درونى و تمايلات روانى خودش دقت کند خواهد ديد که ريشه بسيارى از آنها رسيدن به کمال است. اساساً هيچ فردى دوست ندارد که نقصى در وجودش باشد و سعى مىکند که هرگونه کمبود و نارسايى و عيب و نقصى را تا سر حدّ امان از خودش برطرف سازد تا به کمال مطلوبش برسد، و پيش از برطرف شدن نقصها، آنها را از ديگران پنهان مىدارد.
اين ميل در صورتى که در مسير فطرى خودش جريان يابد عامل هرگونه ترقى و تکامل مادى و معنوى مىشود، ولى اگر در اثر اسباب و شرايطى در مسير انحرافى بيفتد موجب بروز صفاتى مانند بزرگى فروشى، رياکارى، ستايش طلبى و... مىگردد.
بهرحال، گرايش به کمال، يک عامل فطرى نيرومند در ژرفاى روح انسان است که غالباً نمودها و شاخه هاىآن، مورد توجه آگاهانه قرار مىگيرد ولى با اندکى دقت، روشن مىشود که ريشه همه آنها کمال جويى است.
کمال انسان در گرو پيروى عقل است
تکامل يافتن پديده هاى نباتى، مرهون فراهم شدن اسباب و شرايط بيرونى و بصورت جبرى است. هيچ درختى به اختيار خودش رشد نمىکند و با گزينش خودش ميوه نمىدهد زيرا شعور و ارادهاى ندارد.