مقدّمه

در درس پيشين، ضرورت پى جويى دين و تلاش براى شناختن دين حق را با بيان ساده‌اى اثبات کرديم که مبتنى بر انگيزه فطرى منفعت جويى و زيان گريزى انسان بود(١)، انگيزه‌اى که هرکسى مى‌تواند در درون خود بيابد و باصطلاح، علم حضورى خطاناپذير به آن دارد.

در اين درس مى‌خواهيم همان مطلب را با بيان ديگرى اثبات کنيم که مبتنى بر مقدمات دقيقترى است. و نتيجه آن اينست که اگر کسى درباره دين نينديشد و به جهان بينى و ايدئولوژى صحيحى معتقد نشود به کمال انسانى نخواهد رسيد، بلکه اساساً نمى‌توان او را انسان حقيقى دانست. و به ديگر سخن: شرط انسان زيستن، داشتن جهان بينى و ايدئولوژى صحيح است.

__________________

١. شکل فنى دليل مزبور اينست: اگر رسيدن به منفعت و گريز از زيان، مطلوب فطرى انسان است پژوهش درباره دينى که مدعى ارائه راه صحيح بسوى منفعت بى نهايت و ايمنى از ضرر بى نهايت است ضرورت دارد (ضرورت بالقياس علت ناقصه براى تحقق معلول) اما رسيدن به منفعت و ايمنى از ضرر، مطلوب فطرى انسان است، پس پژوهش درباره چنين دينى ضرورت دارد.

اين استدلال که در شکل «قياس استثنائى» بيان شده مبتنى بر تحليل منطقى خاصى درباره احکام عملى عقل و بازگشت آنها به ضرورت بالقياس علت (فعل اختيارى) براى رسيدن به معلول (نتيجه مطلوب) است چنانکه در جاى خودش بيان شده است.

دليل مورد بحث در اين درس را نيز مى‌توان به اين شکل بيان کرد: اگر رسيدن به کمال انسانى مطلوب فطرى باشد شناختن اصول جهان بينى که شرط لازم براى تکامل روح مى‌باشد ضرورت خواهد داشت. اما رسيدن به کمال، مطلوب فطرى است، پس شناختن اصول مزبور، ضرورت دارد.

۵۱۱۳