ثبوتيّه واجب الوجود را اثبات مى‌کنيم البته براى اثبات هر يک از آنها براهين متعددى در کتب فلسفى و کلامى، ذکر شده است ولى ما براى رعايت سهولت فراگيرى و حفظ انسجام و پيوستگى مطالب، براهينى را انتخاب مى‌کنيم که ارتباط آنها با برهان گذشته، محفوظ باشد.

ازلى و ابدى بودن خدا

اگر موجودى معلول و نيازمند به موجود ديگرى باشد وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش بوجود نخواهد آمد. به ديگر سخن: معدوم بودن موجودى در برهه‌اى از زمان، نشانه نيازمندى و ممکن الوجود بودن آن است، و چون واجب الوجود، خودبخود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودى نيست هميشه موجود خواهد بود.

بدين ترتيب، دو صفت ديگر براى واجب الوجود، اثبات مى‌شود: يکى ازلى بودن، يعنى در گذشته، سابقه عدم نداشته است، و ديگرى ابدى بودن، يعنى در آينده هم هيچگاه معدوم نخواهد شد. و گاهى مجموع اين دو صفت را تحت عنوان «سرمدى» بيان مى‌کنند.

بنابراين، هر موجودى که سابقه عدم يا امکان زوال، داشته باشد واجب الوجود نخواهد بود، و بطلان فرض واجب الوجود بودنِ هر پديده مادى، آشکار مى‌گردد.

صفات سلبيّه

يکى ديگر از لوازم واجب الوجود، بساطت و مرکب نبودن از اجزاء است زيرا هر مرکبى نيازمند به اجزاءش مى‌باشد و واجب الوجود از هرگونه نيازى منزّه و مبرّى است.

و اگر فرض شود که اجزاء واجب الوجود، وجود بالفعلى ندارند بلکه مانند دو پاره خطِ مفروض در ضمن يک خط هستند، چنين فرضى نيز باطل است، زيرا چيزى که داراى اجزاء بالقوه باشد عقلا قابل تجزيه خواهد بود هر چند در خارج، تحقق نيابد و معناى امکان تجزيه، امکان زوال کل است چنانکه اگر خط يک مترى به دو پاره خط نيم مترى، تقسيم شود ديگر خط يک مترى، وجود نخواهد داشت، و قبلا دانستيم که واجب الوجود، امکان زوال ندارد.

و چون ترکيب از اجزاء بالفعل و بالقوه، از خواص اجسام است ثابت مى‌شود که هيچ موجود جسمانى، واجب الوجود نخواهد بود، و به ديگر سخن: تجرّد و جسمانى نبودن خداى متعال،

۵۱۱۳