راه عقل مى‌توان اثبات کرد، زيرا استدلال تعبّدى و استناد به کلام خدا، هنگامى صحيح است که وجود خدا و سخن وى و نيز اعتبار آن سخن، با دليل عقلى ثابت شده باشد چنانکه استناد به سخن پيامبر و امام، متوقف بر اثبات نبوّت و امامت و حجت سخنان ايشان است. پس اصل نبوّت را نيز بايد از راه وحى، ثابت کرد اگر چه اصل معاد، هم با دليل عقلى و هم با دليل نقلى، قابل اثبات است.

بنابراين، براى تبيين مسائل اين دو بخش (نبوّت و معاد) مى‌توان نخست، اصل معاد و اصل نبوّت را با دليل عقلى اثبات کرد و هنگامى که نبوّت پيامبر اسلام و حقانيّت قرآن کريم به ثبوت رسيد تفاصيل مسائل هر دو بخش را براساس مضامين کتاب و سنت، تبيين کرد. ولى نظر به اينکه تفکيک مسائل بخشها از يکديگر، براى آموزش، مناسبتر و دلنشينتر است ما هم طبق روش سنتى، نخست به بيان مسائل نبوّت، و سپس به بيان مسائل معاد مى‌پردازيم و اگر در بعضى از موارد نياز به مطلبى بود که بايد بعداً ثابت شود آن مطلب مورد نياز در استدلال را به عنوان «اصل موضوع» مى‌پذيريم تا در جاى خودش به اثبات برسد.

هدف از مباحث اين بخش

نخستين هدف از مباحث اين بخش، اثبات اين مطلب است که براى شناختن حقايق هستى و راه صحيح زندگى، وسيله ديگرى غير از حسّ و عقل، وجود دارد که خطا و اشتباهى در آن، راه ندارد، و آن عبارتست از «وحى» که نوعى تعليم الهى مى‌باشد و اختصاص به بعضى از بندگان برگزيده خداى متعال دارد و عموم مردم، از حقيقت آن، آگاه نيستند زيرا نمونه آنرا در خودشان نمى‌يابند ولى مى‌توانند از راه آثار و علائمى به وجود آن، پى ببرند و ادعاى انبياء (عليهم السلام) را مبنى بر دريافت وحى الهى، تصديق کنند. و طبعاً هنگامى که نزول وحى بر کسى ثابت شد و پيام آن به ديگران رسيد آنان موظفند آنرا بپذيرند و بر طبق آن، عمل کنند و هيچکس در مخالفت با آن، معذور نخواهند بود مگر اينکه پيامى اختصاص به فرد يا گروه خاصى داشته باشد و يا مخصوص به زمان معينى باشد.

بنابراين، مسائل بنيادى اين بخش، عبارتست از: ضرورت بعثت انبياء، ضرورت مصونيّت وحى از هرگونه تصرف عمدى و سهوى تا هنگام رسيدن محتواى آن به مردم، و به

۵۱۱۳