طبق اين نظر، پى جويى دين، داراى انگيزه فطرى مستقلى است و نيازى به اثبات لزوم آن از راه دليل و برهان ندارد.

اين بيان را مى‌توان با شواهدى از آيات و روايات مربوط به فطرى بودن دين کمابيش تأييد کرد ولى نظر به اينکه تأثير اين ميل فطرى، آگاهانه نيست ممکن است کسى در مقام بحث و احتجاج، منکر وجود چنين گرايشى در خودش بشود. از اينروى، ما به اين بيان، بسنده نمى‌کنيم و به اثبات اهميت پى جويى دين، از راه دليل عقلى مى‌پردازيم.

اهميت پى جويى دين

روشن شد که ميل فطرى به شناخت حقايق از يک سوى، و علاقه به دستيابى به منفعت و مصلحت و ايمنى از زيان و خطر از سوى ديگر، انگيزه نيرومندى براى انديشيدن و تحصيل دانشها و بينشهاى اکتسابى مى‌باشد. بنابراين، هنگامى که شخصى مطلع شود از اينکه در طول تاريخ، سلسله‌اى از انسان هاى برجسته ادعا کرده‌اند که ما از سوى آفريننده جهان براى هدايت بشر بسوى سعادت دو جهان، برانگيخته شده‌ايم و در راه رساندن پيام خويش و راهنمايى بشر، از هيچ کوششى و تلاشى دريغ نورزيده‌اند و هرگونه سختى و رنجى را تحمل کرده‌اند و حتى جان خودشان را نيز در راه اين هدف، فدا کرده اند؛ چنين شخصى با همان انگيزه ياد شده، درصدد تحقيق پيرامون دين برمى آيد تا ببيند که آيا ادعاى پيامبران، درست و داراى دلايل منطقى کافى است يا نه. بويژه هنگامى که اطلاع پيدا کند که دعوت ايشان مشتمل بر بشارت به سعادت و نعمت ابدى، و انذار از شقاوت و عذاب جاودانى بوده است. يعنى پذيرفتن دعوت ايشان مستوجب منافع احتمالى بى نهايت، و مخالفت با ايشان مستوجب ضررهاى احتمالى بى نهايت مى‌باشد. چنين کسى چه عذرى مى‌تواند براى تغافل و بى تفاوتى نسبت به دين بياورد و درصدد تحقيق و پژوهش درباره آن برنيايد؟

آرى، ممکن است کسانى در اثر تنبلى و راحت طلبى نخواهند زحمت تحقيق و بررسى را به خود بدهند، و يا به اين علت که پذيرفتن دين، محدوديتهايى را پيش مى‌آورد و ايشان را از

۵۱۱۳