بنابراين، در شرايطى که تبليغ رسالت الهى در همه جهان بوسيله يک پيامبر و به کمک ياران و جانشينان وى ميسّر باشد؛ و احکام و قوانين يک شريعت، پاسخگوى نيازهاى حال و آينده جامعه باشد و پيش بينى هاى لازم براى مسائل نوظهور، در آن شريعت شده باشد؛ و نيز تضمينى براى بقاء و مصونيّت آن از تحريفات، وجود داشته باشد ديگر موجبى براى مبعوث شدن پيامبر ديگرى نخواهد بود.

اما دانشهاى عادى انسانها توان تشخيص چنين شرايطى را ندارد و خداى متعال است که با علم نامتناهى خود، زمان تحقق اين شرايط را مى‌داند و اوست که مى‌تواند ختم نبوّت را اعلام کند چنانکه اين کار را در آخرين کتاب آسمانيش انجام داده است.

ولى ختم نبوّت به معناى قطع رابطه هدايت بين خدا و بندگان نيست بلکه هرگاه خداى متعال صلاح بداند مى‌تواند از علوم غيبى، به بندگان شايسته‌اش افاضه فرمايد هر چند بصورت «وحى نبوّت» نباشد چنانکه به عقيده شيعه، چنين علومى را به امامان معصوم (عليهم الصلوة و السلام) عطا کرده است. و به خواست خدا در درسهاى آينده به بررسى مطالب مربوط به امامت خواهيم پرداخت.

پاسخ به يک شبهه

از بيان فوق بدست آمد که راز ختم نبوت اين است که اولا پيامبر اسلام(ص) مى‌توانست به کمک ياران و جانشينانش رسالت خود را به گوش جهانيان برساند، و ثانياً مصونيّت کتاب آسمانى وى از هرگونه تحريفى تضمين شده است، و ثالثاً شريعت اسلام، توان پاسخگويى به نيازهاى بشر تا پايان جهان را دارد.

ولى ممکن است کسى درباره مطلب اخير، شبهه‌اى را به اين صورت، مطرح کند: همانگونه که در گذشته، پيچيده شدن روابط اجتماعى، اقتضاى وضع احکام جديد يا تغيير احکام پيشين را داشته و از اينروى، پيامبر ديگرى مبعوث مى‌شده است و بعد از پيامبر اسلام(ص) هم دگرگونيهاى چشمگيرى رخ داده و روابط اجتماعى، پيچيده‌تر شده است، و از کجا اين گونه تحولات، اقتضاى شريعت جديدى نداشته باشد؟

در پاسخ بايد گفت: همانگونه که اشاره شد تعيين اينکه چگونه تحوّلاتى اقتضاى تغيير

۵۱۱۳