جانشينى براى خودش معيّن مى‌کرد و با اينکه خود آن حضرت از وقوع اختلافات و فتنه ها در امّتش خبر داده بود، صرف نظر از اين سؤال ها و سؤال هاى ديگر، اساساً بايد توجه داشت که اختلاف شيعه و سنّى، قبل از هر چيز در اين است، که آيا امامت، يک مقام دينى و تابع تشريع و نصب الهى است يا يک سلطنت دنيوى و تابع عوامل اجتماعى؟ و شيعيان معتقدند که حتى شخص پيامبر اکرم(ص) هم نقش استدلالى در تعيين جانشين خود نداشتند بلکه آنرا به امر الهى، انجام دادند. و در واقع، حکمت ختم نبوت با نصب امام معصوم، ارتباط دارد و با وجود چنين امامى است که مصالح لازم الاستيفاء جامعه اسلامى بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) تأمين مى‌شود.

از اينجا روشن مى‌شود که چرا امامت از ديدگاه شيعه بعنوان يک «اصل اعتقادى» مطرح است نه بعنوان يک حکم فقهى فرعى، و چرا ايشان شرايط سه گانه (علم خدادادى، عصمت، نصب الهى) را در امام، معتبر مى‌دانند، و چرا در عرف کلام شيعى، اين مفاهيم با مفهوم مرجعيّت در شناختن احکام الهى و حکومت و فرمانروايى بر جامعه اسلامى، عجين شده بدان گونه که گويى واژه امامت، بر همگى آنها دلالت مى‌کند.

اينک با توجه به مفهوم امامت و موقعيّت آن در ميان مجموعه عقايد شيعه، به بيان صحّت اين عقيده مى‌پردازيم.

ضرورت وجود امام

در درس بيست و دوم روشن شد که تحقق يافتن هدف از آفرينش انسان، منوط به راهنمايى وى بوسيله وحى است، و حکمت الهى اقتضاء داشته که پيامبرانى را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وى را برطرف سازند، و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آن را تا آخرين مرحله کمالى که بر ايشان ميسّر است برسانند، و همچنين در صورتى که شرايط اجتماعى، مساعد باشد اجراء قوانين اجتماعى دين را بعهده بگيرند.

و در درس سى و چهارم و سى و پنجم توضيح داديم که دين مقدّس اسلام، همگانى و جاودانى و نسخ ناشدنى است و بعد از پيامبر اسلام (ص) پيامبرى نخواهد آمد. و ختم نبوت در

۵۱۱۳