انسانها تعيين فرموده است و ايشان در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان بشر هستند که بايد ديگران را به راه راست، هدايت کنند. حال اگر چنين نمايندگانى و سفيرانى پاى بند به دستورات الهى نباشند و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل کنند مردم، رفتار ايشان را بيانى مناقض با گفتارشان تلقى مىکنند و ديگر به گفتارشان هم اعتماد لازم را پيدا نمىکنند، و در نتيجه، هدف از بعثت ايشان بطور کامل، تحقق نخواهد يافت. پس حکمت و لطف الهى اقتضاء دارد که پيامبران، افرادى پاک و معصوم از گناه باشند و حتى کار ناشايستهاى از روى سهو و نسيان هم از ايشان سر نزند تا مردم، گمان نکنند که ادعاى سهو و نسيان را بهانهاى براى ارتکاب گناه، قرار داده اند.
دومين دليل عقلى بر عصمت انبياء (عليهم السلام) اين است که ايشان علاوه بر اينکه موظفند محتواى وحى و رسالت خود به مردم، ابلاغ کنند و راه راست را به ايشان نشان دهند همچنين وظيفه دارند که به تزکيه و تربيت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرين مرحله کمال انسانى برسانند. به ديگر سخن: ايشان علاوه بر وظيفه تعليم و راهنمايى، وظيفه تربيت و راهبرى را نيز به عهده دارند آن هم تربيتى همگانى که شامل مستعدترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز مىشود و چنين مقامى در خور کسانى است که خودشان به عاليترين مدارج کمال انسانى رسيده باشند و داراى کاملترين ملکات نفسانى (ملکه عصمت) باشند.
افزون بر اين، اساساً نقش رفتار مربى در تربيت ديگران بسى مهمتر از نقش گفتار اوست و کسى که از نظر رفتار، نقصها و کمبودهايى داشته باشد گفتارش هم تأثير مطلوب را نمىبخشد. پس هنگامى هدف الهى از بعثت پيامبران بعنوان مربيان جامعه، بطور کامل تحقق مىيابد که ايشان از هرگونه لغزشى در گفتار و کردارشان مصون باشند.
دلايل نقلى بر عصمت انبياء
١- قرآن کريم، گروهى از انسانها را مُخْلَص(١)، (= خالص شده براى خدا) ناميده است که
__________________
١. بايد توجه داشت که مخلَص (به فتح لام) غير از مخلِص (به کسر لام) است و اولى دلالت دارد بر اينکه خدا شخص را خالص کرده است، و معناى دومى اين است که شخص اعمالش را با اخلاص انجام مىدهد.