تلاش آنها براى اثبات اين اصل، بيش از تلاشى بوده که براى اثبات توحيد کردهاند زيرا اکثر مردم، سرسختى بيشترى براى پذيرفتن اين اصل، نشان مىداده اند. علت اين سرسختى را مىتوان در دو عامل، خلاصه کرد: يکى عامل مشترک در انکار هر امر غيبى و نامحسوس، و ديگرى عامل مختص به موضوع معاد يعنى ميل به بى بندوبارى و عدم مسئوليت. زيرا همانگونه که اشاره شد اعتقاد به قيامت و حساب، پشتوانه نيرومندى براى احساس مسئوليت و پذيرفتن محدوديتهاى رفتارى و خوددارى از ظلم و تجاوز و فساد و گناه است و با انکار آن، راه براى هوسرانيها و شهوت پرستيها و خودکامگيها باز مىشود:
قرآن کريم با اشاره به اين عامل مىفرمايد:
«أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ. بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ. بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ»(١).
آيا انسان چنين مىپندارد که استخوانهايش را (پس از متلاشى شدن) جمع نخواهيم کرد؟ چرا (اين کار را خواهيم کرد در حالى که) تواناييم که سر انگشتانشان را (مانند اول) هموار سازيم. بلکه انسان مىخواهد جلوى خويش را باز کند (و بى بندوبار باشد).
همين روحيه اباء و امتناع از پذيرفتن معاد به معناى حقيقى را مىتوان در کسانى يافت که در گفتارها و نوشتارهايش مىکوشند که «رستاخيز» و «روز واپسين» و ديگر تعبيرات قرآنى درباره معاد را بر پديده هاى اين جهانى و رستاخيز ملتها و تشکيل دادن جامعه بى طبقه و ساختن بهشت زمينى، تطبيق کنند يا عالم آخرت و مفاهيم مربوط به آن را مفاهيمى ارزشى و اعتبارى و اسطورهاى(٢) قلمداد نمايند!
قرآن کريم چنين کسانى را «شياطين انس» و «دشمنان انبياء» دانسته است که با سخنان آراسته و فريبنده شان به راهزنى دلها مىپردازند و مردم را از ايمان و اعتقاد صحيح و پايبندى به احکام الهى، باز مىدارند:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ. وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ
__________________
١. سوره القيامه، آيه ٣-٥.
٢. سوره نمل: آيه ٦٨، سوره احقاف، آيه ١٧.