يکديگر برنخيزند؟
پاسخ اين سؤال از تأمّل در ويژگى اختيارى بودن تکامل انسان، روشن مىشود زيرا چنانکه گفته شد حکمت الهى، اقتضاء دارد که اسباب و شرايط تکامل اختيارى (و نه جبرى) براى انسانها فراهم شود تا کسانى که بخواهند، بتوانند راه حق را بشناسند و با پيمودن آن به کمال و سعادت خودشان برسند، ولى فراهم شدن اسباب و شرايط براى چنين تکاملى بدين معنى نيست که همه انسانها از آنها حسن استفاده کرده لزوماً راه صحيح را برگزينند. و به تعبير قرآن کريم، خداى متعال انسانها را در شرايط اين جهانى بدين منظور، آفريده است که ايشان را بيازمايد که کداميک نيکوکارترند(١). و همچنانکه مکرراً در قرآن کريم، تأکيد شده است اگر خداى متعال مىخواست مىتوانست همه را به راه راست بدارد و جلو انحراف و کجروى را بطور کلى بگيرد(٢)، ولى در اين صورت، زمينهاى براى انتخاب و گزينش، باقى نمىماند و رفتار انسانها فاقد ارزش انسانى مىشد و غرض الهى از آفرينش انسان مختار و انتخابگر، نقض مىگشت.
حاصل آنکه: گرايش انسانها به فساد و تبهکارى و کفر و عصيان، مستند به سوء اختيار خودشان است و داشتن قدرت بر چنين رفتارهايى در متن آفرينش ايشان ملحوظ است و رسيدن به لوازم و تبعات آنها مقصود بالتَبَع مىباشد. و هر چند اراده الهى اصالت به تکامل انسانها تعلق گرفته است ولى چون متعلق اين اراده مشروط به اختياريّت مىباشد سقوط و انحطاط ناشى از سوء اختيار را نفى نمىکند و مقتضاى حکمت الهى، اين نيست که همه انسانها خواه ناخواه در مسير صحيح به حرکت در آيند هر چند برخلاف ميل و اراده ايشان باشد.
٣- با توجه به اينکه حکمت الهى اقتضاء دارد که انسانها هر چه بيشتر و هر چه بهتر، به کمال و سعادت برسند آيا بهتر اين نبود که خداى متعال، اسرار طبيعت را بوسيله وحى، بر
__________________
١.ر. ک: آيات (٧) از سوره هود، و (٧) از سوره کهف، و (٢) از سوره ملک، و (٤٨) از سوره مائده، و (١٦٥) از سوره انعام.
٢. ر. ک: آيات (٣٥، ١٠٧، ١١٢، ١٣٧، ١٢٨) از سوره انعام، (٩٩) از سوره يونس، (١١٨) از سوره هود، (٩ و ٩٣) از سوره نحل، (٨) از سوره شورى، (٢) از سوره شعراء، و (٢٥٣) از سوره بقره.