حسّاس ترین بخش نوشته را در آغاز آن می آورد تا خواننده را بی درنگ در احساسات خود غوطهور سازد. غوطهوری در احساسات به این معنا است که فرد به هنگام مطالعه ، خود را از کشاکش های بیرونی رها کند وهمه توجّه واحساس خویش را صرفِ نوشته ای سازد که پیش چشمِ او قرار دارد. اگر خواننده به چنین احساسی برسد ، دیگر نمی تواند از آن دل بکند. امّا اگر آغازِ نوشته به گونه ای باشد که شوق او را برنینگیزد ، شاید در همان لحظه آن را رها کند. به تعبیر آنتوان چخوف :

اگر بند اوّل نتواند توجّه خواننده را جلب کند ، ممکن است او به خود زحمت خواندن بقیه اثر را ندهد. (١)

در این جا ، نویسنده «بِزَنگاه» مطلب را در آغاز قرار می دهد تا با وارد کردن ضربه ای ، خواننده را به دنبال خود بکشد. اگر نویسنده بتواند پیوندی استوار میان این مطلع ومتن نوشته ایجاد کند ، بسیار موفّق خواهد بود وچنین مطلعی دلپذیرتر از دو گونه پیشین جلوه خواهد کرد. مثلا به این داستان کوتاه بنگرید که با الهام گیری از سوره مبارک «یوسف» ، قصّه زندگی آن پیامبر عزیز را از نقطه ای حسّاس شروع کرده است :

بیاویزیدش! از پایش بیاویزید! با هم ، همه با هم … هلهله دیوانهوار مردان اوج می گرفت. طناب آرام آرام از دستشان می لغزید وپایین می رفت ودر درازای خودش پیچ وتاب می خورد واو را به دیواره های چاه می زد وهر بار خاک وشن را سرازیر می کرد پایین. (٢)

خواننده ای که خود را با چنین منظره ای در همان آغاز نوشته مواجه می بیند ، احساس می کند درونِ قصّه قرار گرفته وبا وقایع آن درآمیخته است. البتّه در این حال ، نویسنده باید دقّت کند که همه مطلب را یکجا تحویل ندهد وحلاوتِ پیگیری وکشف مطلب را از خواننده سلب نکند ، بلکه بخشی را در آغاز بیاورد که سؤال بیافریند ، حس برانگیزد ، وخواننده را به پیگیری مطلب تشویق کند. از این منظر ، شاید مناسب ترین بخش از قصّه یوسف همین باشد که در عبارات مزبور دیدید.

نمونه دیگر از چنین نوشته ای را می توان در مطلبی دید با موضوع «ویژگی های هنر اسلامی». در این جا ، نویسنده با چیره دستی وظرافت ، مطلبی را که معمولاً در میانه نوشته ای با چنین موضوعی می آورند ، در آغاز آورده است. به عبارت دیگر ، نویسندگانی که در چنین موضوعاتی قلم می زنند ، معمولاً پس از قدری توضیح واستدلال به سراغ نمونه های عینی یا تمثیلی می روند؛ امّا در این جا ، نویسنده آن مطلبِ میانه ، یعنی استشهاد ، را در آغاز نوشته آورده وبا این تمهید ، آن را بسی خواندنی کرده است. در واپسین جمله این پاراگراف هم خوب دقّت کنید که چگونه توانسته است چنین استشهادی را به موضوع اصلی نوشته پیوند دهد :

__________________

١ ـ ابراهیم یونسی : هنر داستان نویسی / ٩٠.

٢ ـ چاه / ١٥.

۳۹۱۱