به تجربه ای دست می یازیم. فرض می کنیم ساعتی فراغت داریم ومی توانیم آن را تلف کنیم. در نتیجه بیکاری وتنها برای تفریح ورژه دادن تصاویر زیبا از برابر دیدگان خود ، مجموعه ای از آثار مختلف هنری را ورق می زنیم. تصاویر مجسّمه های یونانی ، مقابر مصری ، تِجیرهای گلدوزی وقلاّبدوزی شده ژاپنی ونقش های برجسته دیوار معابد هندوان را پی درپی از نظر می گذرانیم. هنگامی که مشغول ورق زدن هستیم ، چشممان به گچ بری یکی از تالارهای الحمرا ، پس از آن به صفحه ای از قرآن کریم ، کار هنرمندان مصری وسپس به نقش های یک حوضچه مسی ایرانی می افتد. اگر اندک آگاهی هنری داشته باشیم ، بی درنگ متوجّه می شویم که این سه تصویر آخر به هنر اسلامی تعلّق دارد. البتّه بی آن که بتوانیم بگوییم هر یک از این آثار کار کدام کشور است ، یک لحظه هم در صدد برنمی آییم که این یا آن یک از این سه اثر را به هنر منطقه ای دیگر که با هنر سرزمین اسلامی بیگانه است ، نسبت دهیم. گمان ندارم که با پیشداوری درباره چنین تجربه ای به خطا رفته باشم. در این ماجرا می خواهم دلیلی بر تشخّص هنر اسلامی ووحدت نسبی این هنر ارائه دهم. (١)

__________________

١ ـ در جستوجوی ریشه ها / ١٦٩.

۳۹۱۱