گفتمش : سلسله زلف بُتان از پی چیست؟
گفت : حافظ گله ای از دل شیدا می کرد. (١) (اتّصال به فعل)
زیر سینه کش کوه ، درّه ای هست که بهش می گند غربال بیز (٢) (اتّصال به حرف)
دو نکته نگارشی :
١. در نوشته ادبی ، مناسب تر است ضمیر میان پیشوند وجزء صرفی در فعل پیشوندی قرار نگیرد :
این سَعی بَرَت می گردانَد به هزار وچهارصد سال پیش (٣)
٢. گاه ضمیر متّصل به صورت حَشْو (= زاید) به کار می رود. از چنین کاربُردی ، اگر چه در آثار مشاهیر هم دیده شود ، باید پرهیز کرد :
چو او را بدیدش جهان شهریار |
|
نشاندش بَرِ خویشتن نامدار |
(فردوسی)
تو تَحدیدِ تریاک [= در اداره مبارزه با مصرف تریاک] ، عضو دون رتبه بودش (٤)
دو. ضمیر مشترک = ضمیری که همواره یک صورت دارد وبرای همه ساخت ها مشترک است : خود ، خویش ، خویشتن. ضمیر مشترک جمع بسته نمی شود. این ضمیر گاهی نقش بدلی دارد ودر این حال ، باید میان دو ویرگول نهاده شود :
تو ، خود ، حیات دگر بودی اِی نسیم وصال |
|
خطا نگر که دل امّید در وفای تو بس (٥) |
سه تا شش. ضمیرهای اشاره ، پرسشی ، مبهم ، وتعجّبی : همان صفت هایی که قبلاً با این چهار عنوان برشمردیم ، اگر دارای موصوف نباشند ، ضمیر قلمداد می شوند.
ضمیر اشاره :
این را نه عصا که اژدهایی بدان که به اشاره ای به اصل خویش بازمی گردد (٦)
ضمیر پرسشی :
کدام را می پسندی : دنیای بیدرد یا آخرت سبز را؟
ضمیر مبهم :
چندمی گردی به دور خویشتن؟
__________________
١ ـ دیوان حافظ / ٨٨. این کاربرد ، بیش تر در آثار پیشین دیده می شود. در میان هم روزگارانِ ما ، «جلال آل احمد» از این گونه فراوان استفاده می کرد : «زمستان ١٣٤١ خواسته بود ببیندم.» (غربزدگی / ١٢٨) ؛ «غربی ها خاورمیانه ای می نامندمان.» (همان / ٧٠).
٢ ـ از رنجی که می بریم / ٢٥.
٣ ـ خسی در میقات / ٩٠.
٤ ـ حاجی آقا / ٣٦.
٥ ـ دیوان حافظ / ٢٣.
٦ ـ سفر ششم / ٦٧.