نيز انداختند قُلْ شد. وتو را رسد كه گويى قُلْ مأخوذ است از تَقُولُ چون تاء را انداختند لام الفعل به وقفى ساكن گشت و واو به التقاىِ ساكنين بيفتاد قُلْ شد.
امر غايب لِيَقُلْ لِيَقوُلٰا لِيَقوُلُوا تا آخر ، نهى لٰا يَقُلْ لٰا يَقُولٰا لٰا يَقوُلُوا تا آخر ، نون تاكيد ثقيله در امر حاضر قُولَنَّ قُولٰانِّ قُولُنَّ قُولِنَّ قُولٰانِّ قُلْنٰانِّ ، و نون تاكيد خفيفه قوُلَنْ قُولُنْ قُولِنْ ودر امر غائب لِيَقُولَنَّ لِيَقُولٰانِّ لِيَقُولُنَّ تا آخر.
نهى لٰا يَقُولَنَّ الخ و در قُولَنَّ و لِيَقُولَنَّ و لٰا يَقُولَنَّ واو باز پس آمد زيرا كه التقاىِ ساكنين زايل شد. مجهول ماضى قيلَ قيلٰا قيلُوا قيلَتْ قيلَتٰا قُلْنَ قيلَ در اصل قُوِلَ بود ، كسره بر واو ثقيل بود به ما قبل دادند بعد از سلب حركت ماقبل واو منقلب شد به ياء ، قيل شد و همچنين است تا قُلْنَ.
و در قُلْنَ تا
آخر ، واو به التقاىِ ساكنين بيفتاد و ضمّه اصلى قاف باز پس آمد تا دلالت كند بر اينكه عين الفعل كه افتاده است واو بوده نه ياء و صورت معلوم و مجهول و امر در جمع مؤنث يكسان شد و در تقدير مختلف ، اصل قُلْنَ معلوم قَوَلْنَ و اصل قُلْنَ مجهول قُوِلْنَ و اصل قُلْنَ امر اُقْوُلْنَ است. مستقبل مجهول يُقٰالُ يُقٰالٰانِ يُقٰالُونَ تا آخر. اصل يُقٰالُ يُقْوَلُ بود واو حرف علّه متحرك ماقبلش حرف صحيح و ساكن
فتحه واو را به ماقبل دادند واو در موضع حركت بود ماقبلش مفتوح قلب به الف كردند يُقٰال شد و همچنين است حال ديگر الفاظ. و در يُقَلْنَ و تُقَلْنَ الف به التقاىِ ساكنين افتاد. امر غايب مجهول لِيُقَلْ لِيُقٰالٰا لِيُقٰالُوا تا آخر. نهى مجهول لٰا يُقَلْ لٰا يُقٰالٰا لٰا يُقٰالُوا تا آخر. اسم فاعل قائلٌ قٰائلٰانِ قٰائلُونَ تا آخر. قائل اصلش قٰاوِلٌ بود واو واقع شده بود بعد از الف