فصل : [دلالت‏]

بدان كه دلالت ، بودن شىء است به حيثيّتى كه از علم به وى لازم آيد علم به شىء ديگر پس آن شىء اوّل را دالّ گويند و ثانى را مدلول. و وضع ، تخصيص شىء است به شىء ديگر بر وجهى كه از علم به شىء اوّل حاصل شود علم به شىء ثانى. پس علم به وضع ، سببى است از اسباب دلالت. و اقسام دلالت به حكم استقراء سه است :

اوّل دلالت وضعيّه كه وضع را در وى مدخل است و اين در الفاظ باشد ؛ چون دلالت لفظ زيد بر ذات وى ، و در غير الفاظ نيز باشد ، چون دلالت خطوط و عقود و اشارات ونُصُب بر معانى كه از آنها مفهوم گردد.

دوّم دلالت عقليّه كه به مقتضاى عقل است ، و اين نيز در الفاظ مى باشد چون دلالت لفظ دَيْز مسموع از وراء جدار بر وجود لافظ. و در غير الفاظ باشد چون دلالت مصنوع بر وجود صانع.

سيّم دلالت طبعيّه كه به مقتضاى طبع باشد و اين نيز در الفاظ يافته شود ؛ چون دلالت اُحْ اُحْ بر درد سينه. و در غير الفاظ باشد ، چون دلالت حمره بر خجل ، و صفرت بر وجل ، و حركت نبض بر صحّت و فساد بدن.

فصل : [دلالت لفظيّه وضعيّه از دلالات معتبر]

بدان كه آنچه از دلالات معتبر است ، دلالت لفظيّه وضعيّه است ، زيرا كه اِفاده و استفاده معانى در معتاد به اين طريق است ، و اين دلالت منحصر است در مطابقت و تضمّن و التزام.

مطابقت دلالت لفظ است بر تمام معنى موضوع له خود از اين جهت كه تمام معنى ، موضوع له اوست ، چون دلالت لفظ انسان بر

۶۳۲۱