بى مطابقت صورت نپذيرد زيرا كه ايشان تابع وضعند و هرجا كه وضع هست دلالت مطابقت نيز هست و اگر موضوع له لفظ بسيط بود و او را لازم ذهنى بود آن جا دلالت مطابقت و التزام بود بى تضمّن و اگر موضوع له لفظ مركّب باشد و او را لازم ذهنى نباشد آن جا دلالت مطابقت وتضمّن باشد بى التزام.

فصل : [دلالت حقيقى‏]

لفظ را چون در تمام موضوع له خود استعمال كنند آن را حقيقت خوانند و چون در جزء موضوع له يا در خارج موضوع له استعمال كنند آن را مجاز خوانند و در آن جا احتياج به قرينه باشد.

فصل : [لفظ مفرد و مشترك‏]

لفظ را چون يك موضوع له باشد آن را مفرد گويند و اگر زياده باشد مشترك خوانند. ودر هر معنى احتياج به قرينه باشد چون لفظ عين و اگر دو لفظ از براى يك معنى ، موضوع باشد آنرا مترادفان گويند ، چون انسان و بشر و اگر هر يكى را موضوع له علىٰ حده باشد آن را متباينان خوانند ، چون انسان وفرس.

فصل : [لفظ دالّ بر معنى مطابقت و اقسام آن‏]

لفظ دالّ بر معنى مطابقت بر دو قسم است : مفرد و مركّب ، مركّب آن باشد كه جزء لفظ وى دلالت نمايد بر جزء معنى مقصود وى و آن دلالت نيز مقصود باشد چون «رامى الحجارة» و مفرد آن است كه چنين نباشد و اين چهار قسم است :

۶۳۲۱