به قضاوت دعوت می شود. به این بخش بنگرید که قسمت پایانی مقاله ای است درباره وزن شعر :

در هر حال ، آن کس که در شعر حرفی برای گفتن ندارد ، نباید گناه خود را به گردن وزن وقافیه بیندازد؛ باید شاعری را که برای او یک حاجت روحانی نیست ترک کند وکنار برود. آیا این صمیمانه تر وحتّی شاعرانه تر نیست؟ (١)

وسرانجام ببینید پایان یک نوشته درباره مرگ نیما یوشیج ، چقدر زلال وتماشایی است :

عالیه خانم بِه تر از من می دانست که کار از کار گذشته است ، ولی بیتابی می کرد وهی می پرسید : «فلانی! یعنی نیمام از دست رفت؟»

ومگر می شد بگویی آری؟ عالیه خانم را با سیمین فرستادم که از خانه ما به دکتر تلفن کنند. پسر را پیش از رسیدن من فرستاده بودند سراغ شوهر خواهرش. من وکلفت خانه کمک کردیم وتن او را که عجب سبک بود ، از زیر کرسی درآوردیم ورو به قبله خواباندیم.

گفتم : «برو سماور را آتش کن. حالا قوم وخویش ها می آیند.» وسماور نفتی که روشن شد ، گفتم رفت قرآن آورد. لای قرآن را باز کردم؛ آمد : «وَالصَّافّاتِ صَفّاً». (٢)

اکنون مثالی عالی برای بافتار نیکو می آوریم. در این اثر مناسب ترین نمونه بافتار ضمن مقاله ای درباره جنبه های هنری مسجد ، نشان داده می شود. نویسنده ، مقاله را با سؤالی قاطع وتأمّل انگیز ، امّا لطیف ، آغاز می کند. سپس پاسخی اجمالی ودرخورِ پیگیری واعجاب به آن سؤال می دهد. بعد این پاسخ را با بیانی بسیار دل انگیز شرح می دهد. در این شرح ، جنبه های گوناگون هنر وفرهنگ در مسجد بدون زیاده گویی واغراق توضیح داده شده است ، به گونه ای که خواننده روشنفکر آن را به راحتی می پذیرد وشعار وستایش بیهوده نمی پندارد. حتّی گزیده این اثر نیز می تواند بافتار مناسب آن را تجلّی بخشد :

که گفت : «در اسلام ، دین را با هنر سازگاری نیست»؟ بر عکس ، این هر دو یکدیگر را در آغوش می کشند وآن هم در مسجد. خدای اسلام ، اللّه تعالی ، نه فقط رحیم وحکیم است ، بلکه جمیل هم هست واز همین رو ، دوستدار جمال ….

حقیقت آن است که معمار مسلمان در روزگاران گذشته ، هر زیبایی را که در اطراف خویش می دید اگر آن را در خور عظمت وجلال خدا می یافت سعی می کرد تا به هنگام فرصت ، برای آن جایی در مسجد باز کند ….

در بنای بسیاری از مساجد ، هنرهای مختلف به هم درآمیخته است : معماری در توازن اجزا کوشیده است. نقّاشی به نقوش والوان کاشی ها توجّه کرده است. خوشنویسی الواح وکتیبه ها را

__________________

١ ـ شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب / ١٢٠.

٢ ـ پیرمرد چشم ما بود; برگرفته از : ادبیات فارسی ، سال اوّل نظام جدید آموزش متوسّطه (شماره ١ / ٢٠١) ، ص.١٧٦

۳۹۱۱