چشم های سید احمد با روشنایی سبز رنگی درخشیده وپرسید …. (١)

فعل وصفی همواره به صورت مفرد به کار می رود وپس از آن معمولاً با قدری فاصله ، همواره فعلی به کار می رود که تفسیرگرِ ساخت وزمان ودیگر مشخّصات فعل وصفی است. در مثال بالا ، خواهم داد نشان می دهد که رفته فعل مستقبل اوّل شخص مفرد است ، گرچه ظاهراً به حالت صفت مفعولی جلوه کرده است. بعد از فعل وصفی ، همواره باید ویرگول آورد واز کاربرد واو عطف باید پرهیز کرد. پس مثلاً جمله زیر غلط است :

فردا به حرم رفته ودلم را صفا خواهم داد.

فعل وصفی باید در هنگامِ ضرورت به کار رود وهرگز نباید در استفاده از آن زیاده روی کرد. مهم ترین مورد ضرورت استفاده از فعل وصفی ، همان «کوتاه نویسی» یا «پرهیز از تکرار» است. گاه نیز آهنگ کلام یا سَبْک سخن چنین اقتضا می کند.

دو. اسم

اسم کلمه ای است که معنی مستقل دارد (خلاف «حرف») ؛ زمان خاصّی را نشان نمی دهد (خلاف «فعل») ؛ برای نامیدن موجودی به کار می رود (خلاف «قید») ؛ ونقشِ نحوی می پذیرد بی آن که به جای کلمه ای دیگر نشسته باشد (خلاف «ضمیر» که به جای کلمه ای دیگر می نشیند ونقش می پذیرد).

گروه اسمی = اسم (هسته) + وابسته.

گروه اسمی دو گونه است :

«موصوف + صفت» و «مضاف + مضافٌ الیه». اسم اوّل ، هسته این گروه است. مثلاً در «دفاع مقدّس» (موصوف وصفت) ، دفاع هسته گروه است ومقدّس وابسته آن اسم. نیز در «دفاعِ ملّت» (مضاف ومضافٌ الیه) ، اوّلی هسته است ودومی وابسته آن.

اسم مشتق اسمی است که در ساخت آن ، بُن فعل وجود داشته باشد :

من به یمن این پیام خداوند ، آرامش [آرام (بُن مضارع) + ش] یافتم (٢)

در مقابل ، اسم جامد آن است که در ساختمانش بُن فعل نباشد. مثال : دماوند ، پیام ، خانه.

اسم ساده اسمی است که بیش از یک جزء معنادار نداشته باشد. مثال : روز ، دست.

اسم مرکّب اسمی است که در عین برخورداری از مفهوم واحد ، بیش از یک جزء داشته باشد ، خواه دارای چند جزء معنادا (٣) باشد وخواه از جزء معنادار به اضافه جزء معناساز (= وَند) تشکیل شده باشد. مثال :

__________________

١ ـ سه قطره خون / ١٧١.

٢ ـ کشتی پهلوگرفته / ٢٤.

٣ ـ«جزء معنادار» بخشی از کلمه است که معنای مستقل دارد. «جزء معناساز» (= وَند) آن است که خود دارای معنای مستقل نیست ، لیکن در کنار جزء معنادار ، معنایی نو می سازد. مثال آهنگر [آهن (جزء معنادار) + گر (جزء معناساز)].

۳۹۱۱