هذا حكم آخر للعوض وهو أنّه لا يصح إسقاطه ولا هبته (هبه را به عبارت اضافه میکنند. یعنی کسانی که قائلند اسقاط صحیح نیست، باید قائل شوند که هبه نیز صحیح نیست.) ممن وجب عليه (از ناحیه کسی که عوض بر او واجب است. یعنی خداوند و خلقی که باید ضمان دهند. اسقاط و هبه از سوی اینها ممکن نیست) في الدنيا ولا في الآخرة (حتما اسقاط و هبه نیازمند رضایت مستحق العوض است. تا او رضایت ندهد، امکان اسقاط نیست. اگر بدون رضایت او اسقاط شود، ظلم است. فرض آن است که مستحق العوض، رضایت داده و او است که حق خودش را انتقال میدهد.
سوال: قید دنیا و آخرت به چه معنا است؟
پاسخ: بیان کردیم که عوض را میتوان در دنیا و آخرت داد. به این دلیل میتوان در دنیا اسقاط نمود و میتوان در آخرت اسقاط نمود. مثلا کسی بگوید، اسقاط در دنیا ممکن نیست و تنها در آخرت ممکن است و یا بگوید در آخرت ممکن نیست وتنها در دنیا انسان میتواند، اسقاط نماید.)، سواء كان العوض عليه تعالى أو علينا، هذا قول أبي هاشم وقاضي القضاة. (در نقطه مقابل)
وجزم أبو الحسين (ابوالحسین بصری) بصحة إسقاط العوض علينا (نسبت به ما، اسقاط حق ممکن است) إذا استحلّ الظالم من المظلوم وجعله في حل (چون اگر ظالم از مظلوم حلالیت طلبد و مظلوم، ظالم را حلال کند؛ صحیح است. مظلوم میتوانند حق خود را اسقاط نماید.)، بخلاف العوض عليه تعالى (اما در مورد خداوند ممکن نیست) فإنّه لا يسقط لأنّ اسقاطه عنه تعالى عبث (زیرا اسقاط از خداوند عبث است. حقی باید به صاحب حق برسد و عدالت هم اقتضا میکند که خداوند عوض را به او بدهد. بیان کردیم که یکی از شرایط اسقاط، اثر دار بودن اسقاط است و الا اسقاط عبث میشود.) لعدم انتفاعه به. (انتفاع صاحب عوض از اسقاط.
سوال: در عفو ظالم، ظالم نفع میبرد، عبارت لعدم انتفاعه به، باید گفت که چون خداوند از اسقاط نفعی نمیبرد، اسقاط عبث میباشد.
پاسخ: ممکن است که به خداوند برگردانیم از این باب در اسقاط چیزی از او کم نمیشود. معنای لعدم انتفاعه به {به اسقاط} یا باید چنین باشد لعدم انتفاع صاحب العوض به اسقاط و یا لعدم انتفاع خداوند به اسقاط. ظاهرا عدم انتفاع خداوند مفروض است. این فرض مفروض است؛ علاوه بر آن صاحب عوض هم سودی نمیبرد. در نتیجه هیچ کس سودی نمیبرد و عبث میشود.
استدلال ابوالحسن، استدلال روشنی بود. او در استدلال میگوید که مظلوم حق خود را میبخشد و از ظالم میگذرد.
سوال: این که میگویند ظالم از حق خود میگذرد یعنی هم قصاص و هم دیه را شامل میشود؟
پاسخ: هر حقی را شامل میشود. هرچیزی که مقابل قرار میگیرد را شامل میشود. مقابل عقلی و مقابل شرعی. مقابل عقلی آن است که اگر یک میلیون پول گرفته باید یک میلیون برگرداند. عوضی هم شرع قرار داده است. شرع حکم مینماید در قبال این کاری که ظالم نموده باید جریمهای هم بدهد که آن عوض است. هر چیزی که عوض تلقی شود را شامل میشود. چون در اینجا بحث عقلی است، متکلمان به شرع توجه ندارند. افرادی مانند قاضی عبدالجبار و ابوهاشم برای این که ثابت نمایند، در باب مردم هم اسقاط ممکن نیست، چنین استدلال میکنند.)
واحتج القاضي بأنّ مستحق العوض لا يقدر على استيفائه (شرط دوم را بیان میکنند. بیان شد که باید چیزی باشد که قابل انتقال باشد. اصلا قدرت بر استیفا ندارد) ولا على المطالبة به (نمیتواند مطالبه نماید) ولا يعرف مقداره ولا صفته (در صورتی ایشان بیان میکنند که حق اصلا شناخته شده نیست. مثالی که بیان میکنند آن است که حقی را از کسی گرفتهاند اما هیچ چیزی از آن نمیداند. مقدار، شکل، جنس و... مجهول است) فصار كالصبي المولّى عليه (بدتر از خود استدلال، تمثیلی است که بیان میکنند. مثل بچهای است که تحت ولایت دیگری است) لا يصح له اسقاط حقه عن غريمه. (بچه نمیتواند، حق طلبکار را ببخشد. از نظر این گروه، مثال کسی که در دنیا، عوض بدان تعلق میگیرد، مانند بچه است در این که حق را نمیتواند انتقال کند. به عبارت دیگر، تنها جهت وجه شباهت میان صاحب عوض با بچه در این است که همانگونه که بچه، امکان انتقال حق نیست در مورد صاحب عوض هم امکان انتقال عوض نیست.
سوال: ایشان در استدلال گفتند: لا يقدر على استيفائه، مقصودشان آن است که به طور کلی نمیتوان، حق را استیفا کرد یا در بعضی از موارد نمیتوان حق را استیفا نمود؟
پاسخ: ظاهر آن است که مقصودشان، بصورت کلی است.
سوال: امکان استیفا در بعضی از موارد که روشن است.
پاسخ: ما عقلی بحث میکنیم. گاهی شرع دستور میدهد یک میلیون که از کسی گرفته شده است را باید پس داد. یعنی یک میلیون به صاحب حق پس داد اما عقل میخواهد تمام حقوقی که از ناحیه یک میلیون فوت شده را استیفا نماید. مثلا یک میلیون در زمانی گرفته شده است که صاحب حق در اضطرار کامل بوده است و با گرفته شدن آن آبروی فرد از بین رفته، آیا با پس دادن یک میلیون، آن ضرر جبران میشود؟! سخن این گروه را باید چنین توجیه نمود. عوض از نظر عقلی در دنیا، واقعا قابل تعیین نیست. چون ابعاد جرمی که صورت گرفته و حقی که از صاحب حق فوت شده، مشخص نیست.
ایشان {علامه} میفرماید: به نظر ما، به طور کلی اسقاط حق ممکن است)
والوجه عندي جواز ذلك لأنّه حقه وفي هبته (این عبارت جواب ابوالحسین است.
سوال: شارح علينا را بحث نمیکند؟ عندنا را بحث میکند در مقابل قول قاضی القضاه.
پاسخ: از ذیل استفاده میکنیم. هرچند ظاهر عبارت ممکن است که به اخیر بازگردد اما در پایان مشخص میشود که نسبت به خداوند، اسقاط ممکن است.) نفع للموهوب (سوال: استدلالی که در اینجا بیان میفرماید به خداوند بازنمی گردد؟
پاسخ: چرا، کسی که حقی را دارد نمیتواند به دیگری بدهد. مثلا بچه درد کشیده و بگوید عوض آن به پدرش داده شود.) ويمكن نقل هذا الحق إليه (دو شرطی که بیان کردیم در اینجا است. شرط اول آن است که نفع داشته باشد و شرط دوم، آن است که امکان نقل حق هم وجود داشته باشد. در اینجا امکان نقل حق وجود دارد.) فكان جائزاً (پس میتواند نقل حق نماید. ایشان در حقیقت به قاضی میگویند که در اینجا استدلال غلطی بیان میکنید. شما میگویید: در انتقال حق، صاحب حق حتما باید تمام اجزاء حق را بشناسد اما عقلا اینگونه نیست. عقل جایز میداند کسی که نمیداند چه چیزی از او فوت شده را ببخشد و از ظالم درگذرد. استدلال مبنی بر این که مستحق العوض باید خصوصیات عوض را بداند تا بتواند استیفا نماید، غلط است. امکان انتقال که وجود داشته باشد، کافی است. تنها شرط امکان انتقال است.
سوال: لا يصح إسقاطه ولا هبته نه به شخص سوم بلکه به کسی که میخواهد حق را بدهد که یا خداوند است یا یک نفر دیگر. ظاهر این است که هبه به کسی که حق بر گردن او است، میباشد.
پاسخ: به صورت عادی اینگونه است. فعلا این را به استدلال قاضی برگردانیم. حقی که افراد نسبت به یکدیگر دارند. احتجاج قاضی در مورد حق افراد نسبت به یکدیگر است. او چنین استدلال میکند: چون امکان استیفاء وجود ندارد و صاحب حق، حقش را نمیشناسد، پس امکان اسقاط و انتقال بیمعنا است.
ایشان پاسخ میدهند که صاحب حق، میتواند حق خود را ببخشد.) والحمل على الصبي غير تام (مثالی که در مورد فرد غیر بالغ بیان میشود، کامل نیست) لأن الشرع منع الصبي من التصرف في ماله (در باب صبی چون شرع از تصرف منع نموده، محذور وجود دارد. و الا از نظر عقلی اگر صبی در حدی باشد که بتواند، حق خود را منتقل کند، قائل میشویم که انتقال حق ممکن است. به این دلیل است که اگر بچه ممیز، حق خود را ببخشد، عقلا حکم میکنیم که جایز است. شارع فرموده که بخشیدن در این مورد صحیح نیست در حالی که بحث در اینجا عقلی است. پس هم در مُمَثَّل و هم در مثال ایراد وجود دارد.) لمصلحة شرعية (شاهد این است) حتى إنّا لو لا الشرع لجوّزنا من الصبي المميز (اگر صبی ممیز بود، جایز بود) إذا علم دينه (که دِین را میدانست)، وأنّ هبته احسان إلى الغير (هبه هم مصداق احسان است) وآثر هذا الإحسان لانتفاء الضرر عنه (آثر یعنی انتخاب نموده. احسان هم پذیرفته. لانتفاء الضرر عنه را به دو شکل میتوان معنا نمود. انتفاع ضرر از خود بچه ممیز که ظاهر عبارت چنین است. یکی از موارد تصرف در مال طفل این است که بر ضرر طفل نباشد. صبی ممیز کاری میکند که هم میداند احسان است و هم میداند که ضرری متوجه او نمیشود.
اشکال: ضرر که متوجه او میشود.
صورت دیگر که میتوان معنا نمود اینگونه است که لانتفاء الضرر از دیگری. یعنی ضرری برای دیگری ندارد. عنه یا باید به بچه ممیز (صاحب عوض) و یا به بدهکار برگردد. اگر بخواهیم به بچه ممیز برگردانیم که ضرر شامل حال او میشود. پس باید قائل شویم که لانتفاء الضرر از بدهکار.
سوال: انتفاء ضرر از بدهکار امری مشخص است و نیاز به بیان نیست.
ممکن است از بابی که میبخشد ضرری نباشد اما از جهت دیگر ضرر وجود داشته باشد. لانتفاء الضرر وجه دارد.
اگر احسان نباشد، اسقاط حق ممکن نیست. فرض بفرمایید کسی ۱۰ میلیون بدهکار است. اگر اسقاط نماید، ضرری به طرف مقابل میخورد. مثلا مالیات را از شما میگیرد و یا به جرم پولشویی طرف مقابل را میگیرند. در صورتی که احسان باشد، اسقاط حق ممکن است. اگر به طرف مقابل ضرر بخورد، اسقاط حق جایز نیست. هرچند معنای اول به ذهن میرسد اما معنای دوم صحیح است.) مع اشتماله على الاختيار في الهبة (روشن است که صبی ممیز، اختیار در هبه دارد. بنابر این) لأنّه كالبالغ (چون مانند بالغ است. همانگونه که بالغ حق بخشش مالش را دارد، صبی ممیز هم امکان بخشش مال را دارد.) لكن الشرع فرق بينهما. (شرع بین بالغ و صبی ممیز تفکیک نموده. اگر شرع نبود، عقل حکم مینمود که صبی ممیز میتوانست، این کار را انجام دهد. بنابر این، مثالی که بیان نمودند باطل شد و ثابت شد که در این مثال هم امکان انتقال حق وجود دارد.
سوال: شاید مقصود قاضی، صبی غیر ممیز باشد. چون نمیتواند استیفا نماید.
پاسخ: صبی ممیز از آن باب است که اصلا برای او انتقال حق ممکن نیست. ظاهر عبارت هم اینچنین است. زیرا ایشان میخواهند بیان کنند که بچه نمیتواند حقش را منتقل کند. در اینصورت میان بچه و صاحب حق، هیچ گونه وجه شباهتی وجود ندارد. زیرا در صبی غیر ممیز، نقل حق نمیتواند بدهد اما در کسی که صاحب حق است، هرچند که جزئیات حق را نمیداند، میتواند حق خود را منتقل کند.)
وعلى هذا لو كان العوض مستحقاً عليه تعالى أمكن هبته (تا کنون جواب قاضی را در مورد حقوقی که بر گردن ما است، ارائه شد. در باب خداوند هم به همین استدلال بیان میکنیم.) مستحقة لغيره (ظاهرا این عبارت دارای اشکال است. به نظر عبارت صحیح چنین است: أمکن هبۀَ مُستحقۀٍ لغیره یا هبۀٍ مستحقۀٍ لغیره. معنای عبارت چنین است: امکان دارد، هبهای که حق دارد هبه را برای دیگری. میتواند، حقش را به دیگری دهد. مثلا بگوید: اگر قرار است در این دنیا مالی به من برسد، به فرزندان من برسد. لغیره من العباد به هبته باز میگردد.
سوال: به مستحق باز نمیگردد؟
پاسخ: مستحقۀ لغیره چگونه میشود؟! ظاهر این است که امکان دارد عوض را هبه کند لغیره من العباد. مستحقۀ چیست؟ این است امکن هبۀ مستحقه {کسی که مستحق عوض است به غیر هبه نماید.} من العباد)، لما ذكرنا من أنّه حقه (تنها فرض آن است، زمانی که حق بر خداوند است، در صورتی حق میتواند اسقاط شود که حق را ببخشد. به خداوند که نمیبخشد، پس باید به غیره من العباد ببخشد.) وفي هبته انتفاع الموهوب (همیشه دو شرط مذکور وجود دارد. چون هم انتفاع و هم امکان نقل است، قابل اسقاط است) وإمكان نقل هذا الحق، أمّا الثواب (در مقابل گفته میشود: اگر اینگونه است، باید قائل باشیم که ثواب هم قابل اسقاط است. ایشان میگویند: ثواب قابل بخشش نیست. زیرا ثواب در مقابل استحقاق مدح است. عقل حکم میکند کسی که طاعت کرد، استحقاق ثواب دارد. استحقاق ثواب متفاوت با عوض است. عوض در مقابل چیزی است اما ثواب در مقابل چیزی نیست {ثواب در مقابل طاعت نیست}. ثواب در مقابل اسحقاق مدح است. عقل حکم میکند کسی که طاعت نمود، استحقاق مدح دارد و مدح آن است که به او ثواب داد. استحقاق مدح هم قابل انتقال نیست.) المستحق عليه تعالى فلا يصحّ منّا هبته لغيرنا (مثلا گفته شود که ثواب به پدر و مادر برسد. عقلا، ثواب قابل انتقال نیست.) لأنّه مستحق بالمدح (چون ثواب را از طریق استحقاق مدح بدست آورده است) فلا يصح نقله إلى من لا يستحقه. (به کسی که استحقاق مدح ندارد، استحقاق مدح داده شود. استحقاق مدح، امری است که ذاتی است و مربوط به فرد یا عمل خاص است.)