تا کنون، وجه حسن تکلیف از دیدگاه عدلیه و اشاعره روشن میشود. در ادامه نظر فلاسفه و حکما تبیین میشود.
نظر فلاسفه و حکما در وجه حسن تکلیف:
فلاسفه و حکما در وجه حسن تکلیف نظری را ارائه نمودهاند که دارای پنج مقدمه است. در این مقدمات اشکالی وجود دارد که برای رفع آن مقدمه دیگری نیز بدان اضافه شده است.
مقدمه نخست: انسان مدنی الطبع است. (انسان موجودی اجتماعی است.)
مقدمه دوم: موجود اجتماعی، برخلاف موجودات دیگر که نیازمند جمع نیستند، نیازمند تعاون است. تا زمانی که در میان موجودات اجتماعی تعاون شکل نگیرد، زندگی او اداره نمیشود.
مقدمه سوم: صرف این که زندگی اجتماعی شد، نیازها و شهوات و خواستها با یکدیگر تزاحم پیدا میکنند. هر کسی میخواهد از امکانات بهتری بهره ببرد در حالی که منابع محدود است اما خواستها نا محدود میباشد و این سبب پیدایش تزاحم در زندگی اجتماعی میشود.
مقدمه چهارم: برای حل اختلاف هیچ راهی به جز قانون وجود ندارد.
مقدمه پنجم: ویژگی قانون آن است که همگان باید بدان ملتزم باشند. قانون زمانی میتوان نقش خودش را ایفا کند که همگان مطیع آن و مجری آن باشند. زمانی تمام افراد مطیع قانون میباشند که همگان آن قانون را بپذیرند و مورد قبول همگان باشد. در اینجا قانون الاهی لازم است. تکلیف الاهی لازم است تا همه از آن تبعیت نمایند.
سوال: تمام تکالیف اجتماعی الاهی نیستند.
پاسخ: این از موارد نقض ادعای فیلسوفان است. برخی در این موارد تفکیک میکنند. آنها میگویند: برخی از قوانین، قوانین عرفی عادی است که معمولا منافع جزئی با آن درگیر میشود و چندان نیاز اساسی و شهوانی انسانها به آن وابسطه نیست. مثل قوانین راهنمایی و رانندگی. این قوانین را میتوان به عرف محول نمود و عرف قانونگذار باشد اما قوانینی که به اصل شهوات و خواستهای انسانی مربوط است را نمیتوان به عرف احاله داد. این قوانین را خداوند باید قرار دهد.
اشکال: تمام تکالیف الاهی اجتماعی نیستند، بسیاری از تکالیف مانند تکالیف عبادی هیچ ارتباطی به زندگی اجتماعی بشر ندارد.
پاسخ: فلاسفه برای پاسخ به این اشکال مقدمه ششم را مطرح میکنند.
مقدمه ششم: اگر انسانها بدانند که این قانون، قانون الاهی است. علت بسیاری از قانون گریزیها عدم توجه به منشأ قانون است. علت این که برخی در معاملات تجاوز میکنند آن است که توجه ندارند که این کار سبب سوء عاقبت میشود. چون توجه به منشأ و آثار خطیر قانون ندارند، غفلت و نقض قانون میکنند. در اینجا است که خداوند قوانین عبادی را وضع نموده است. در حقیقت میتوان چنین گفت: قوانین عبادی برای حفظ قوانین اجتماعی است.
خداوند میفرماید نماز و روزه و زکات بده تا همیشه متذکر معاد باشی.
ابن سینا، فارابی و دیگران اینگونه تقریر نمودهاند. لازمه این تقریر سکولار است. یعنی خداوند شریعت را آورده و تمام منافع این شریعت به منافع دنیوی بر میگردد. تمام منافع شریعت و ارسال رسل به دنیا منحصر میشود. این دیدگاه با روح شریعت و فلسفه شریعت سازگاری ندارد.
دوستان به نظریه اعتباریات علامه که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مطرح شده است، مراجعه فرمایند. که مبنای نظریه، این سخن فلاسفه است.
سوال: آیا حسن داشتن شئ لزوما وجوب آن را میرساند یا خیر؟ در چه مواردی، حسن منجر به وجوب میشود؟
پاسخ: در ادامه این مطلب روشن میشود. تا کنون حسن به معنای وجوب نیست. حسن التکلیف به معنای مصلحت داشتن یا خوب بودن و ترجیح داشتن است. اما حسنی که مستلزم وجوب است باید چیزی بالاتر از این مورد باشد. باید به معنای حسنی باشد که ترکش قبیح است. به گونهای که اگر آن حسن را انجام ندهد و در راستای تحقق آن تلاش نکند، مورد مذمت قرار میگیرد.
حسن التکلیف به معنای ترجیح داشتن است و این معنا را تمام فرق اسلامی پذیرفتهاند اما در مرحله بعد گفته میشود که این ترجیح و حسن به اندازهای است که وجوب پیدا کند یا خیر که در این مرحله میان مذاهب اسلامی اختلاف نظر وجود دارد.
نکته: اشکال به تقریر مشایی از فلسفه تکلیف و شریعت وارد است. به تدریج شاگردان ابن سینا و به خصوص زمانی که وارد فرهنگ متکلمان شده است (مثل علامه حلی) قسمت آخر (مقدمه ششم) را پر رنگ نمودهاند. اما به نظر میرسد که با این مقدمه همچنان بحث تمام نمیشود.
اشکال: اشاعره، وجه حسن تکلیف را شکر میدانند. با توجه به این که شما نیز وجه حسن تکلیف را شکر میدانید، پس چرا سخن آنها را نمیپذیرید و رد میفرمایید؟
پاسخ: مسئله وجوب شکر منعم به عنوان مبنای عقلانی برای اطاعت است. تکلیف را خداوند قرار داده است، چرا من باید اطاعت کنم؟ وجوب شکر منعم وجه طاعت است نه وجه تکلیف. در ما نحن فیه، وجه حسن تکلیف نمودن است. به تعبیر دیگر، در اینجا فعل خداوند تبیین عقلانی میشود اما در وجوب شکر منعم تبیین عقلانی فعل ما است. خداوندی که تکلیف را قرار داده است، وجه حسنش چیست؟ این یک مسئله است و این که آیا ما باید اطاعت کنیم یا خیر؟ مسئله دیگر است که بنابر قاعده وجوب شکر منعم گفته میشود باید اطاعت نمود. بنابر این، وجوب شکر منعم وجه اطاعت ما نسبت به تکالیف است در حالی که ما نحن فیه بحث اصل وضع تکالیف است که نمیتواند مبنای شکر باشد.
سوال: مشقت در هر دو هست.
پاسخ: بله در هر دو وجود دارد اما خداوند مشقت را ایجاد میکند اما من به عنوان شکر منعم این تکلیف را انجام میدهم. من منعم را با انجام تکلیف شکر میکنم نه این که خداوند برای شکر گذاری تکلیف میکند. شکر نمیتواند مناط تکلیف باشد اما میتواند مناط فعل انسان باشد. انسان به دلیل این که عقل میگوید باید منعم را شکر کرد، تکلیف را انجام میدهد. اگر خداوند تکلیف نمود، قاعده وجوب شکر منعم دلالت بر وجوب اطاعت میکند اما اگر خداوند تکلیف نکرد، قاعده وجوب شکر منعم دلالت بر اطاعت نمیکند بلکه تنها به وجوب شکر گذاری دلالت میکند. خواه به اطاعت یا غیر اطاعت.