قال: والنظر لا يدلّ على الرؤية مع قبوله التأويل. (پاسخ استدلال است.)
أقول: تقرير الوجه الثاني لهم (دلیل دومی که اشاعره اقامه میکنند این است که خداوند متعال حکایت میکند اهل جنت به خداوند متعال نظر میکنند.) أنّه تعالى حكى عن أهل الجنة، النظر إليه فقال: ﴿إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ والنظر المقرون بحرف ﴿إِلى﴾ يفيد الرؤية (نظر الی یعنی چشم را به سوی او برگرداندن. همین که چشم را برگرداندن دلالت بر امکان میکند. چیزی که میتواند منظور فیه باشد یعنی حدقه چشم به سمت او رود یعنی امکان رؤیت را دارد هرچند رؤیتی محقق نشود. الی ربها ناظرة یعنی چشم بلند میکنند تا خداوند را ببینند. اگر چیزی ممتنع باشد تعبیر نظر الی در حقش صادق نیست. دقیقتر آن است که گفته شود یفید امکان الرؤیة. یفید الرؤیة نه این که دیده شدن را افاده میکند. چون نزاع در دیدن یا ندیدن نیست. یفید امکان رؤیت را.
الی ربها ناظرة یعنی مؤمنین به سوی خداوند چشم میاندازند و دنبال خداوند میگردند. اشاعره میگویند همین که میتوان چشم به سمت او انداخت یعنی امکان رؤیت دارد. چیزی که امکان رؤیت ندارد که چشم به سمت آن نمیرود. خداوند متعال مجردی که هیچ گونه حیّز ندارد و هیچ خصوصیتی ندارد و قابل رؤیت نیست؛ نظر الی در موردش معنا ندارد. بنابر این نظر مقرون به حرف الی یفید امکان الرؤیة) لأنّه حقيقة (چون معنای حقیقی لفظ نظر عبارت است از) في تقليب الحدقة نحو المطلوب التماساً لرؤيته (یعنی حدقه را به سمت آن مطلوب بگردانیم.)، وهذا متعذر في حقه تعالى (این نیز در حق خداوند متعذر است. رؤیت که در حق خداوند متعذر است. نظر به سوی خداوند نیز متعذر است. زیرا) لانتفاء الجهة عنه (حدقه را به سمت چیزی میگردانیم که جهت و حیزی داشته باشد. چیزی مع حیز ندارد؛ دنبالش گشتن با چشم بیمعنا است. تنها یک فرض باقی میماند. نظر الی فلان در مورد خداوند جاری نیست، پس مانند کلمات دیگر قرآن حمل بر مجاز میشود. گفته میشود منظور از نظر، نظر به سبب این رؤیت است.)، فبقي المراد منه مجازه وهو الرؤية التي هي معلول النظر الحقيقي (اگر نظر ممکن نیست اما نتیجه آن ممکن است. اشعری نمیگوید خداوند را میتوان با حدقه چشم دنبال کرد بلکه اشعری میگوید اگر نظر الی فلان به معنای گرداندن حدقه چشم ممکن نیست میگوییم این لفظ را که برای سبب رؤیت است را به رؤیت حمل میکنیم. نظر الی ربه یعنی رئی ربه. به عبارت دیگر، حال که به سبب رؤیت که نظر هست نمیتوان برای خداوند اطلاق کرد، حمل بر خود رؤیت میکنیم و میگوییم نظر الی ربها یعنی رئی ربها) واستعمال لفظ السبب في المسبب من أحسن وجوه المجاز. (یکی از موارد مجاز گویی و استعاره اطلاق لفظ سبب و اراده مسبب است. ایشان میفرماید: در اینجا پذیرفته نیست که مجاز است؛ خصوصا مجازی که شما بیان میکنید.
سوال: اشاعره نظر را نفی میکنند اما رؤیت را اثبات میکنند.
پاسخ: بله، چون نظر مستلزم جسم بودن خداوند است.
سوال: آیا رؤیت مستلزم جسم بودن خداوند نیست؟
پاسخ: نخیر نیست. مدعای اشاعره آن است که خداوند مجرد است اما برای دیده شدن لزوما جسم بودن شرط نیست.
بنابر این الی ربها ناظره سه تفسیر دارد.
تفسیر مجسمه و حنابله: الی ربها ناظره یعنی دنبال خداوند میگردد. با چشم در روز قیامت دنبال خداوند میگردد.
تفسیر اشاعره: نظر به خداوند امکان ندارد زیرا خداوند جهت ندارد و جسم نیست؛ چون معنای حقیقی نظر را نمیتوانیم بیان کنیم؛ حمل بر رؤیت میکنیم. بر سبب اطلاق نمیشود پس بر مسبب اطلاق میشود. واژه سبب بیان شده اما اراده مسبب شده است. با توجه به این نکته ادعای اشاعره ثابت میشود.
در جواب گفته میشود: مجازی که اشاعره بیان میکنند مورد قبول نیست. عدلیه و اشاعره در یک چیز مشترک هستند و آن عبارت است از این که الی ربها ناظره به معنای حقیقی کلمه نیست. اما اشاعره میگویند مقصود از این عبارت رؤیت است اما عدلیه معتقدند چنین فرضی مورد قبول نیست. زیرا اولا ممتنع از خارج میدانیم و ثانیا موارد و احتمالات مختلفی بیان میشود که یا مجاز است و یا حقیقت است که جایی برای عدول به معنای شما نمیماند. اشاعره قصد دارند که الی ربها ناظره را منحصر در رؤیت بدانند اما وجوه دیگر نیز بیان میشود که اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.) والجواب: المنع من إرادة هذا المجاز (چند معنای دیگر نیز وجود دارد) فإنّ النظر وإن اقترن به حرف ﴿إِلى﴾ لا يفيد الرؤية ولهذا يقال: نظرت إلى الهلال فلم أره (به نظر پاسخ روشنی نیست. ایشان میفرمایند یفید الرؤیة قبول دارند که به معنای رؤیت نیست. میگویند چارهای نداریم حمل بر رؤیت کنیم زیرا به معنای سبب یعنی چشم گرداندن نمیتوان حمل کرد پس منظور رؤیت است.
اشاعره نیز توجه دارد که میگوید لازمه نظر رؤیت است والا میگفت نظر عین رؤیت است و نیازمند به آن استدلال ندارد که میگوید چون سبب محال است پس بر مسبب اطلاق شده است.
به نظر میرسد که عبارت در پاسخ دقیق نیست. اما عبارت آتی درست است که) وإذا لم يتعين هذا المعنى للارادة أمكن حمل الآية على غيره (این معنا متعین نیست. یک احتمال این است که اطلاق سبب شده و اراده مسبب شده است اما این معنا متعین نیست بلکه تنها یکی از احتمالات است. در صورتی اشاعره میتوانند استدلال کنند که احتمال دیگر نباشد و حال آن که ثابت خواهد شد که احتمالات دیگر وجود دارد.) وهو أن يقال (یکی از مواردش آن است که إلی واحد آلاء است. الی ربها ناظره یعنی ناظرة الی ربها. الی یعنی نعمت یعنی نعمة ربه، ناظرة نعمة ربها. به بیانی دیگر، الی مفرد آلاء است و اسم است و اصلا حرف جر نیست. برخی از مفسران گفته شده است که إلی ربها یعنی آلاء ربها، نعمة ربها. این یک فرض است که إلی حرف نباشد بلکه اسم باشد.) إنّ «إلى» واحد الآلاء (مفرد کلمه آلاء است. معنای آن چنین است) ويكون معنى ناظرة أي منتظرة. (این دو معنا است. ناظرة چرا دیگر منتظرة گفته شود. ناظرة به معنای حقیقی گرفته شود. در این صورت لازم نیست که تأویل کرد و ناظر را به معنای منتظر اخذ شود. خود تفسیر اهل سنت برای این آیه دو وجه بیان کردهاند:
۱) إلی مفرد آلاء است. نظر الی ربها، نظر به معنای چشم گرداندن است. اما نظر به نعمت خداوند متعال. در این فرض در إلی تصرف میشود.
۲) در ناظرة تصرف شود. ناظرة به معنای منتظره است. یکی از معانی نظر، انتظار است. یعنی انتظر الی فلان که آن هم با الی متعدی میشود. در این صورت معنا چنین میشود که به انتظار نعمت خداوند بود. برخی گفتهاند که انتظر به حکم خداوند. منتظر هستند که حکم خداوند صادر شود.
فرض دیگر هم آن است که مضاف را محذوف بدانیم. در این احتمال نظر به همان معنای نظر و الی هم همان حرف جر میباشد اما الی ربها یعنی الی ثواب ربها. در این صورت معنا آن است که مومنان منظر پاداش الاهی هستند.) أو نقول: إنّ المضاف هنا محذوف وتقديره: إلى ثواب ربها. (ممکن است اشکالی مطرح شود. اشکال مربوط به اولی است یعنی لا یقال در مورد تعبیر منتظر است. هر جا گفته شود نظر معنای انتظار است این اشکال مطرح میشود. که عبارت است از این که واژه انتظار و معنایی که از انتظار فهمیده میشود، آن است که همیشه با نوعی نگرانی همراه است. کسی که منتظر چیزی است مخصوصا در قیامت که هنوز حکم خداوند نیامده و چیزی قطعی نشده است اگر گفته شود همه منتظر نعمتهای خداوند هستند و منتظر هستند حکم خداوند نازل شود، نوعی غم و نگرانی را دارا است در حالی که سیاق آیه شریفه بهترین حالت را برای مؤمنین بیان میکند. آیه بیانگر این نکته است که در جایی که همه نگران هستند، مؤمنین نگران نیستند. اگر ناظره به معنای منتظره باشد، نگرانی بر میگردد و دیگر تمجیدی برای مؤمنین نیست.
پاسخی که ایشان بیان میکنند آن است که بصورت کلی در انتظار نوعی نگرانی وجود دارد اما در اینجا چنین نیست. زیرا در آیه شریفه به سیاق گروه دوم که ﴿وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ* تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾ نشان میدهد که سیاق جایی است که هر دو گروه میدانند سرانجام به کجا میرسند. هنوز حکم بیان نشده است اما در یک مرحلهای هستند که تکلیف افراد مشخص است. این وجوهی که در این جا مسرور هستند از باب این است که تکلیف خود را میدانند، اگر در اینجا گفته شود منتظر ثواب هستند از باب این است که تکلیف خود را میدانند. این انتظار با غم همراه نیست بلکه با نوعی خوشی همراه است. کسی که در انتظار دستیابی به نعمت است در حالت سرور است. آن انتظاری که در حالت بیخبری است همراه غم است. پس این بیان اشاعره برای نفی انتظار کافی نیست.)
لا يقال: الانتظار سبب الغمّ والآية سيقت لبيان النعم. (این آیه نعمت را بیان میکند)
لأنّا نقول: سياق الآية يدل على تقدم حال لأهل الثواب والعقاب على استقرارهم في الجنة والنار (آیه دلالت میکند بر حالتی که هنوز مستقر در جهنم و بهشت نشدهاند اما چون میدانند که در نهایت به کجا میروند یکی خوشحال و دیگری ناراحت است. این ادعا را میتوان چنین ثابت نمود که) بقوله: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ﴾ (این هم در واقع خوشحالی اهل بهشت را بیان میکند) بدليل قوله تعالى: ﴿وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ* تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾ فإنّ في حال استقرار أهل النار في النار قد فعل لها فاقرة فلا يبقى للظن معنى (در اهل جهنم نیز هنوز امید دارند در حالی که قرآن میفرماید دیگر امیدی ندارند. دیگر احتمال ظن و گمان مقابل نیست)، وإذا كان كذلك (زمانی که احتمال نمیدهد اهل بهشت که ممکن است جای دیگری جز بهشت بروند) فانتظار النعمة بعد البشارة بها لا يكون سبباً للغمّ بل سبباً للفرح والسرور ونضارة الوجه، كمن يعلم وصول نفع إليه يقيناً في وقت فإنّه يسرّ بذلك وإن لم يحضر الوقت (میداند که در یک زمانی حتما سودی به او میرسد. هنوز مدتی مانده تا سود به او برسد اما الان خوشحال است)، كما أنّ انتظار العقاب بعد الإنذار بوروده يوجب الغمّ ويقتضي بسارة الوجه.