مسئله دوازدهم: لطف
"قاعده لطف" یکی از قواعد مهم کلامی است که هرچند ریشه در آیات و روایات دارد اما نخستین بار توسط معتزله بصورت قاعده تبیین شد. محل تطبیق این قاعده اثبات حسن تکلیف و حسن بعثت انبیاء میباشد. امامیه نیز این قاعده را پذیرفته اما در مصادیق توسعه داده است.
معتزله تنها در باب نبوت این قاعده را بکار میبرد اما امامیه در مبحث امامت و شروط امام این قاعده را بکار میبرد.
سوال: در مورد ورود این قاعده در تفکر شیعه نظرات مختلفی وجود دارد. برخی قائل هستند با تأثیری که سید مرتضی از معتزله پذیرفته است این قاعده وارد تفکر شیعه شده است. برخی معتقدند ریشه این قاعده در روایات وجود دارد. کدام نظر صحیح است؟
پاسخ: در انتهای بحث نکاتی مطرح میشود؛ این مسئله نیز در آن قسمت مورد بحث قرار میگیرد. اجمالا باید بدانیم که ریشههای قاعده لطف در کتاب و سنت و سنت انبیاء الاهی وجود دارد اما تقریر به این شکل و خصوصا تأکید بر وجوب به عنوان یک حکم در باب قاعده لطف، مسلما برای معتزله است و امامیه از معتزله اخذ کرده است. اخذ قاعده لطف، اختصاص به سید مرتضی ندارد. پیش از سید مرتضی، شیخ مفید و پیش از شیخ، نوبختیان این قاعده را مطرح کردهاند. بیشتر از مدرسه بغداد در کلام امامیه آغاز شده است.
نکته دیگر این که قاعده لطف، در اصطلاح کلامی، ناظر به تکلیف است. همچنان که در آینده روشن میشود، واژه لطف در علم کلام در مواضع مختلف به کار رفته است اما بسیاری از موارد، کاربرد لغوی دارد و کاربرد اصطلاحی نیست. باید میان این دو کاربرد تمییز داد.
موردی که بحث اصطلاحی است، موردی است که مربوط به حوزه تکلیف و شئون تکلیف است. به عبارت دیگر، لطف از نظر کلام عدلیه یکی از توابع تکلیف است. یعنی لطف ابتدایی (لطفی که در ظرف تکلیف نباشد) با اصطلاح لطف در قاعده لطف ربطی ندارد. برخی از متأخرین اشاره نمودهاند. از هنگامی که کلام با فلسفه عجین شده است، واژه لطف در غیر این موضع به کار رفته است. اگر این واژه در غیر موضعی که بیان شد به کار رفته باشد، لطف اصطلاحی نیست.
سوال: آیا منشأ اشکال به قاعده لطف این است؟
پاسخ: بله، لطف اصطلاحی با لطف لغوی مخلوط میشود. بسیاری از مناقشات و اشکالات به این نکته بازگشت دارد. برخی از مبانی فلسفی، بر اثبات قاعده لطف همت گماشتهاند اما به گونهای بیان دارند که خروج از موضوع است. آنها در حقیقت لطف لغوی یا لطف به معنای فیض و افاده فلسفی را ثابت میکنند که ربطی به ما نحن فیه ندارد. لطفی که در کلام به عنوان قاعده مطرح است در ظرف تکلیف است.
تعریف لطف:
لطف فعلی از سوی مکلِّف است، برای این که مکلَّف را به انجام تکلیف نزدیک کند. قاعده کلی بیان میشود که اقسام و شروط و... را شامل شود.
سوال: این تعریف لطف محصل را شامل نمیشود؟
پاسخ: زمانی که میگوییم نزدیک کند، اعم است. اگر بخواهیم دقیقتر بیان کنیم چنین میگوییم: کاری از سوی مکلِّف است، برای این که زمینههای انجام تکلیف را در مکلَّف فراهم کند. زمینههای انجام تکلیف به دو صورت است.
نکتهای که باید مطمح نظر قرار داد، آن است که لطف ما بین دو امر است. از یک سو تمکین و از سوی دیگر الجاء است. به عبارت دیگر در حوزه تکلیف سه چیز وجود دارد.
۱) تمکین برای تکلیف: هر کاری که اصل امکان انجام فعل را فراهم میکند، اصطلاحا تمکین گفته میشود. هر کاری که مکلِّف انجام دهد که مکلَّف بتواند فعل را انجام دهد. یعنی امکان انجام و امکان ترک. مواردی است که اگر مکلِّف انجام ندهد اصلا امکان انجام فعل نیست. این از محل لطف خارج است. مثل این که به مکلَّف عقل، قدرت و حتی خود تکلیف دهد. خود تکلیف نمودن، زمینه امکان فعل را فراهم میکند. اگر تکلیفی وجود نداشته باشد، اصلا فرض اطاعت و عصیان وجود ندارد. تمکین آن کاری است که فرض اطاعت و عصیان را همراه با هم فراهم میکند. تمکین لطف نیست بلکه لطف امر زائد و فرع بر تمکین است. یعنی باید مُکنَت (امکان اطاعت و عصیان) وجود داشته باشد تا لطف صورت پذیرد.
۲) از طرف دیگر، گاهی تمکین وجود دارد اما به اندازهای مکلِّف زمینه انجام تکلیف را فراهم میکند که مکلَّف به الجاء میرسد. به گونهای که مکلَّف یک کار را انجام میدهد و فرض مقابل برای او اصلا مطرح نمیشود. مثل این که برای مکلَّف به اندازهای زمینههای فعل فراهم میشود که اصلا ترک نمودن تکلیف امکان پذیر نیست. یا زمینههای ترک به گونهای فراهم میشود که امکان فعل تکلیف نیست. لطف در این صورت نیز جاری نیست بلکه این صورت الجاء (اضطرار) است.
لطف در جایی است که شرائط تمکین فراهم باشد. مکلِّف برای این که مکلَّف از روی اختیار نه از روی الجاء، طرفی را انجام دهد، زمینه سازی میکند. به عبارت دیگر، لطف، اقداماتی است که مکلِّف انجام میدهد تا مکلَّف از روی اختیار، مطلوب مولا (مکلِّف) را تحقق بخشد. اگر به حالت جبر و اضطرار (الجاء) رسد، لطف نیست. همچنین اگر مکلِّف کاری کند که اصل اطاعت یا عصیان فراهم نباشد نیز لطف نیست.
بنابر این، تعریف لطف همراه با دو شرط میباشد. تعریف لطف عبارت است از این که مکلِّف کاری انجام دهد که زمینههای انجام (اطاعت) مکلَّف فراهم شود. البته همراه با دو شرط.
الف) از یک سو، کاری که انجام میدهد، مربوط به اصل تمکین نباشد.
ب) از سوی دیگر، مکلَّف را به الجاء نکشاند.
اگر این دو شرط، حاصل شود، فعلی که مکلِّف انجام میدهد، لطف میباشد.
این که در این جا مکلِّف بیان میشود، در آینده روشن میشود که لطف لزوما به مکلِّف نیست. غیر مکلِّف نیز در لطف نقش دارند.
سوال: برخی برای تکلیف به قاعده لطف استناد میکنند.
پاسخ: این استناد اشتباه است. تکلیف، لطف نیست. تکلیف، تمکین فعل است، به گونهای که اگر تکلیف نباشد، اصل اطاعت یا عصیان فرض ندارد.
سوال: این امری نسبی است. نسبت به چیزی لطف است اما نسبت به فعل مکلف لطف است.
پاسخ: خیر، اصلا لطف نیست.
تمام دانشمندانی که برای اصل تکلیف به قاعده لطف استناد کردهاند، خطا نمودهاند.
سوال: نسبت به غرض هم لطف نیست؟
پاسخ: خیر، معنای لطف، خاص است. اگر معنا تغییر کرد، ادله و مناقشات آن نیز تغییر میکند.
قاعده لطف از قواعدی است که مظلوم است. برخی که قاعده لطف را نقد کردهاند، قاعده لطف اصطلاحی را نقد نکردهاند. زیرا به شرایط و تعریف توجه نداشتهاند.
نکته: در مسئله دوازدهم، پنج مطلب مطرح میشود. مرحوم علامه میفرماید: في اللطف وماهيته وأحكامه. گویا سه بحث در این مسئله مطرح میشود، اما در حقیقت پنج مسئله در این جا بیان شده است.
۱) تعریف و ماهیت لطف
۲) اقسام لطف
۳) ادله لطف (براهین اثبات لطف و نقض ادله مخالفین)
۴) بیان مصادیق لطف (یکی از اشکالاتی که در مورد قاعده لطف بیان میشود در مصداق است. قاطبه عدلیه یک نظر دارند اما برخی بر اساس مبانی خاص نظر دیگر مطرح نمودهاند.
در این قسمت تبیین میشود که قاعده لطف با این تعریف و شرایط چه مصادیقی دارد.)
۵) احکام لطف که از اهمیت بسزایی برخوردار است.