مرحوم خواجه اشاره فرمودند که این نکته را امیرالمومنین عليهالسلام در حدیث اصبغ بن نباته توضیح دادهاند. باید بررسی شود که فرمایش حدیث با بیان علامه تطابق دارد یا خیر.
حدیث را هم مرحوم صدوق و هم مرحوم کلینی در باب قدر این حدیث را نقل نمودهاند.
واعلم أنّ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ـ صلوات الله وسلامه عليه ـ قد بيّن معنى القضاء والقدر وشرحهما شرحاً وافياً في حديث الأصبغ بن نباتة لمّا انصرف من صفين، فإنّه قام إليه شيخ فقال له (یکی از یاران حضرت، پس از شکست صفین پرسید): أخبرنا يا أمير المؤمنين عن مسيرنا إلى الشام أكان بقضاء الله تعالى وقدره؟ (مسیری که با سختی پیموده شد، آیا به قضا و قدر خداوند است یا خیر؟)
فقال أمير المؤمنين عليهالسلام: «والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما وطأنا موطأً ولا هبطنا وادياً ولا علونا تلعة (هیچ قدمی برداشته نشد، در هیچ صحرایی وارد نشدیم، در هیچ بلندی نرفتیم) إلّا بقضاء وقدر». (در تمام گامها، قضا و قدر خداوند بود.)
فقال له الشيخ: عند الله أحتسب عنائي، ما أرى لي من الأجر شيئاً. (تمام سختیها نیز باید به حساب خداوند باشد. زیرا خداوند قضا و قدر نموده و ما هیچ نقشی نداریم و اجری نداریم)
فقال له: «مه أيّها الشيخ، بل عظّم الله أجركم في مسيركم وأنتم سائرون، وفي منصرفكم وأنتم منصرفون (در تمام رفت و برگشت شما، خداوند اجر قرار داده است)، ولم تكونوا في شيء من حالاتكم مكرهين ولا إليها مضطرين». (امیرالمومنین میفرماید: گفتم این فعل به قضا و قدر است اما تو شیخ، جبر را برداشت نمودی. در هیچ یک از افعال مکره و مضطر نبودید.)
فقال الشيخ: كيف والقضاء والقدر ساقانا؟ (پس این که قضا و قدر، رفتیم و آمدیم چیست؟)
فقال: «ويحك، لعلك ظننت قضاء لازماً وقدراً حتماً (تصور تو از قضا و قدر، قضا و قدر حتم بود و حال آن که اینگونه نیست)، لو كان كذلك لبطل الثواب والعقاب والوعد والوعيد والأمر والنهي (اگر این گونه باشد، تکلیف بیمعنا است) ولم تأت لائمة من الله لمذنب ولا محمدة لمحسن ولم يكن المحسن أولى بالمدح من المسيء ولا المسيء أولى بالذم من المحسن (اگر اینگونه باشد، جبر میشود)، تلك مقالة عبدة الأوثان وجنود الشيطان وشهود الزور وأهل العمى عن الصواب (این گروه هستند که قائل به جبر هستند و انسان را مکره و مضطر میدانند)، وهم قدرية هذه الأُمّة ومجوسها، (پاسخ این است. و این قسمت را میخواهیم با فرمایشات مرحوم علامه مقایسه نماییم.) إنّ الله تعالى أمر تخييرا ونهى تحذيراً (این که گفته میشود قضا و قدر است، یعنی خداوند امر و نهی دارد. هیچ فعلی از افعال انسان نیست الا این که خداوند متعال در آنجا امر و نهی کرده است. امر نموده در حالی که انسان مخیر است. یعنی امر الزام آور نیست. امر کرده اما انسان از روی اختیار آن فعل را انجام میدهد. نهی خداوند به معنای منع تکوینی خارجی نیست) وكلّف يسيراً (خداوند به اندازه یسر تکلیف نمود)، لم يعص مغلوباً ولم يطع مكرهاً (اگر خداوند معصیت میشود، ناشی از مغلوب بودن نیست و اگر اطاعت میشود از روی اکراه نیست)، ولم يرسل الرسل عبثاً ولم يخلق السموات والأرض وما بينهما باطلاً (اگر جبر باشد؛ ارسال رسل عبث میباشد. خلق آسمان و زمین باطل میشود. زیرا فلسفه خلقت، اراده انسان و بندگی انسان از روی اختیار است. پس خلق آسمان و زمین باطل میشود.)، ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار».
فقال الشيخ: وما القضاء والقدر اللذان ما سرنا إلّا بهما؟ (پس این که شما فرمودید ما با قضا و قدر این مسیر را پیمودیم، چیست؟)
فقال: «هو الأمر من الله تعالى والحكم.» (منظور از قضا و قدر، امر و نهی الاهی است) وتلا قوله تعالى: ﴿وَقَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾.
فنهض الشيخ مسروراً وهو يقول:
أنت الإمام الذي نرجو بطاعته
يوم النشور من الرحمن رضواناً
أوضحت من ديننا ما كان ملتبساً
جزاك ربّك عنّا فيه إحساناً
این روایت با فرمایش خود ایشان، ناسازگار است. ظاهر روایت آن است که قضا و قدر در نهایت به امر و نهی میانجامد در حالی که خود ایشان قبلا این نظریه را رد کردند و فرمودند: وإن عنى به الإلزام لم يصحّ إلّا في الواجب خاصة.
اشکال: این که الزام نیست.
پاسخ: حکم کلی است. یعنی اعم از وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و کراهت.
اشکال: شاید مقصود در بیان علامه الزام تکوینی باشد زیرا در اینجا قید زده است.
پاسخ: خیر، مقصود ایجاب است. منظور از ایجاب، وجوب است. در مثال روشن است. معنای دوم توجه شود که فرمودند: وعلى الحكم والإيجاب، كقوله تعالى: ﴿وَقَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ و بالوالدین احسانا﴾ أي أوجب وألزم. وجوب بندگی خداوند و وجوب احسان به پدر و مادر.
منظور از ایجاب و الزام یعنی حکم شرعی واجب. اشکال وارد است. اگر کسی بگوید تنها معنای قضا، وجوب است. گفته میشود: وجوب هست اما استحباب و کراهت را شامل نمیشود. اشکال به ظاهر وارد است. اما اگر گفته شود مقصود از حکم، فقط حکم وجوبی نیست. قضا در اینجا یعنی تمام انواع حکم شرعی. ظاهر فرمایش امیرالمومنین عليهالسلام همین است. در نهایت به شیخ اینگونه فرمودند که خداوند متعال نسبت به هر فعلی، حکمی دارد.
این اولین روایتی است که مرحوم کلینی در باب قدر بیان نموده است. بعد از این روایت، روایات اهل بیت را بیان نمودهاند که با دقت و جزئیات، معنای قضا و قدر را اشاره نمودهاند.
حضرت امیر در ابتدا سطح بالا سخن فرمودند. زمانی که دیدند، شیخ سطح بالایی ندارند، به گونهای بیان میکنند که در سطح فهم او باشد.
سوال: چرا این روایت را در اینجا بیان نمودهاند؟
پاسخ: این خط را مرحوم خواجه ارائه نمودهاند. ایشان فرمودند: وقد بيَّنه أميرُ المؤمنين عليهالسلام في حديث الأصبغ. اگر این روایت منظور است که ارتباطی به نظر خواجه ندارد. زیرا خواجه فرمودند که معنای قضا و قدر اعلام و اخبار است. البته یک معنای دقیق تری نیز فرمودند که به معنای کتابت در لوح محفوظ بود.
سرّ مطلب آن است که در روایات اهل بیت نیز بیان شده است که إنّ لله إرادتین و مشیتین، إرادة عزم و إرادة حتم. خداوند متعال دو اراده و دو مشیت دارد. یک اراده عزم یعنی امر و نهی، رضا و سخط خداوند. یک اراده، اراده حتم است که ناظر به اراده تکوینی است، که بحث خلق تقدیر است. خداوند متعال در مرتبه تقدیر، قبل از این که اراده تکوینی کند، ابتدا اراده میکند، تقدیر میکند و بعد قضا میکند و در خارج انجام میدهد. این اراده حتم است.
حضرت ابتدا اراده حتم را بیان میفرمایند. روایاتی است که مرحوم کلینی با توجه به آنها عنوان باب قرار دادهاند {ما من شئ فی السموات و الارض الا بسبعة}.
بمشیة و ارادة و قدر و قضا. پس اراده حتم در گفتار اهل بیت وجود دارد و حضرت امیر نیز ابتدا این اراده را بیان مینمایند اما شیخ توان درک را ندارد که حضرت به این خاطر معنای اراده حتم را به اراده عزم برمی گردانند.
پس از دیدگاه اهل بیت، خداوند نسبت به تمام افعال و اشیاء، دو اراده دارد.
۱) اراده حتم
۲) اراده عزم
اراده عزم همان الامر من الله است. خداوند نسبت به تمام افعال امر و نهی دارد. احکام خمسه تشریعی نسبت به همه افعال ما وجود دارد اما غیر از اراده تشریعی، خداوند یک اراده تکوینی دارد که آن اراده در عالم تقدیر است.
سوال: مشکل مسئله اختیار زمانی حل میشود که جایگاه قضا و قدر در خلق مشخص شود. به این معنا که اگر قضا و قدر باشد چه چیزی رخ میدهد و اگر نباشد چه میشود.
پاسخ: فلسفه خلقت و نظام برنامه نقشه الاهی بر اساس قضا و قدر است. خلق تقدیر به تعبیر ساده به این معنا است که خداوند برای عالم نقشه دارد. برای نمونه میتوان اینگونه بیان نمود که به دو شکل میتوان سفر رفت.
۱) بیمقدمه و بیمقصد شروع به سفر کرد.
۲) با نقشه و برنامه ریزی سفر را شروع کرد.
به تعبیری، انسان نیز دارای خلق تقدیری است. ابتدا برای کار خود، نظام و نقشهای بنا میکند.
امام رضا عليهالسلام در روایتی مثال فرمودند: شخص ابتدا مشیت میکند و در مرحله بعد اراده میکند، بعد تقدیر میکند و بعد قضا میکند.
فرد اراده میکند که سفر کند. بعد میگوید این سفر، به مشهد است، خوب است. بعد چگونه رفتن، امکانات رفتن، محل استقرار را در نظر میگیرد. به عبارت دیگر، تقدیری و اندازه گیری میکند.
بدا نیز در کلام امام به همین شکل توضیح داده است. مثلا ابتدا میگوید با ماشین به مسافرت میرویم اما بعد میگوید با هواپیما میرویم. به عبارتی، نقشه تغییر میکند.
در حقیقت نظام تقدیر الاهی، نظام نقشه خدا برای عالم است. یعنی خداوند، در باب کل نظام عالم، نقشه دارد.
سوال: این فرمایش، در مورد چارچوب کلی خلقت است اما روایت که میفرماید: ما وطأنا موطأً ولا هبطنا وادياً ولا علونا تلعة إلّا بقضاء وقدر. ناظر به جزئیات است.
پاسخ: تمام جزئیات. تقدیر جزئیات است.
امام عليهالسلام چنین تعبیر فرمودند:
مشیت الذکر الاول. اراده تعیین، تقدیر هندسة الشئ (تعیین جزئیات. از این مسیر و یا از آن مسیر میرویم.) تقدیر یعنی جزئیات. این که دقیقا این شخص در این سال، در این روز، در این ساعت، در این ثانیه به وسیله این آلت به قتل میرسد و یا سکته میکند. تمام این جزئیات، تقدیر میشود.
اشکال: در صورتی که به این اندازه جزئی باشد، با اختیار منافات دارد. در مثالی که فرمودید: جایگاه اختیار مشخص است. اما در این نکتهای که حضرت امیر فرمودند، جایگاه اختیار مشخص نیست.
پاسخ: در الامر بین الامرین به این شبهه پاسخ دادهاند. اصلا بحث امر بین امرین، این است که خداوند متعال نسبت به جزء جزء اعمال انسانها تقدیر دارد اما در آن تقدیر خداوند، اراده انسان ملحوظ است. بدون این که اراده انسان در فعل اختیاری، مخدوش شود، خداوند نسبت به همان فعل اختیاری انسانها، مشیت دارد. نفی تفویض همین است.
تا خداوند فعل اختیاری انسان را مشیت نکند، انسان از روی اختیار نمیتواند، فعل را صادر کند. إنّ هذه تذکرة و من شاء ذکر (این مشیت من است) ولی مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن یَشَآءَ اللهُ. تا خداوند مشیت نکند، انسان نمیتواند مشیت کند.
سوال: مشیت به مشیت تعلق گرفته است؟
پاسخ: بله. دوستان به آموزه توحید در مکتب اهل بیت مراجعه کنند. که در کانال بارگزاری شده است.