حل مسئله از دیدگاه عدلیه:
باید بصورت دقیق هدایت و ضلالت معنا شود. اشکالی که وجود دارد آن است که تنها یک آیه مورد توجه قرار گرفته و بدون توجه به معنایی که هدایت و ضلالت دارد مورد استناد قرار میگیرد و هدایت و ضلالت بصورت مطلق به خداوند نسبت داده میشود.
زمانی که به قرآن مراجعه میشود و معانی هدایت و ضلات مشخص میشود، روشن میشود که استناد هدایت و ضلالت در مواضع درست، اشکالی ندارد. برداشتی که مستشکل از هدایت و ضلالت نموده است، صحیح نیست.
{ایشان از ضلالت بحث را شروع میکنند اما در اینجا ما از هدایت شروع میکنیم. به دلیل این که بحث در ضلالت بیشتر است، عموم متکلمین از بحث ضلالت شروع میکنند اما پارهای از آنها از هدایت شروع میکنند.}
معانی هدایت:
در قرآن کریم، سه معنا برای هدایت وجود دارد.
۱) هدایت به معنای ارائه طریق. خواه از طریق عقل و یا از طریق وحی باشد.
۲) هدایت به معنای ایصال الی المطلوب.
۳) هدایت به معنای ثواب دادن. گاهی قرآن کریم میفرماید: افرادی را هدایت کردیم و مقصود آن است که به آنها ثواب و نعمت داده شده است. بنابر این گاهی معنای هدایت، معنای مصطلح نبوده و به معنای ثواب دادن است.
معنای ضلالت:
مقابل هدایت، ضلالت میباشد. برخی از مفسرین و متکلمان برای پاسخگویی به این شبهه، اینگونه بیان نمودهاند: ضلالت در مقابل هدایت است. تقابل عدم ملکه میباشد. هدایت امری ایجابی و ضلالت به معنای عدم هدایت است. هر جا هدایت وجود نداشته باشد، ضلالت وجود دارد. معنای اول هدایت، ارائه طریق است. ضلالت در این مورد به معنای آن است که خداوند متعال، ارائه طریق نکند. یهدی من یشاء و یضل من یشاء. یعنی گاهی خداوند ارائه طریق میکند اما برای برخی ارائه طریق نمیکند که در نتیجه ضلالت میباشد.
معنای دوم هدایت، ایصال الی المطلوب میباشد. زمانی که این کار انجام داده نشود، ضلالت میباشد.
بسیاری از مفسرین، یهدی من یشاء و یضل من یشاء را اینگونه معنا کردهاند که خداوند برای برخی علائم هدایت را قرار میدهد اما برای برخی این علائم را قرار نمیدهد. یعنی رابطه میان ضلالت و هدایت را عدم ملکه میپندارند.
مرحوم خواجه و علامه و برخی دیگر از متکلمان این پاسخ را ارائه نکردهاند بلکه پاسخ فوق را بیشتر مفسرین مطرح کردهاند. علت این که متکلمین این پاسخ را بیان نمیکنند به دلیل پذیرش قاعده لطف است. متکلمان عدلیه به دلیل این که قائل به وجوب لطف به این معنا که اگر کسی شأن هدایت دارد، خداوند باید اسباب هدایت را برای او مهیا نماید، میباشند؛ دیگر نمیتوانند بگویند ضلالت به معنای عدم هدایت است. زیرا با مبنای قاعده لطف ناسازگار است.
کسی که خداوند برای او هدایت را قرار نداده است، آیا شأن هدایت را دارد یا خیر؟ اگر شأن هدایت ندارد، نباید اضلال مطرح شود. اگر عدم هدایت کسی که شأن هدایت دارد، منافات با قاعده لطف است. اگر شأن هدایت دارد، خداوند میبایست برای آن هدایت بفرستد.
سوال: شاید خود آن فرد مانع ایجاد کرده باشد.
پاسخ: ایجاد فرد ارتباطی با خداوند ندارد. ضلالت یعنی عدم هدایت. خداوند هدایت را قرار نداده است. کسی که الان شأن هدایت دارد، بنابر قاعده لطف، خداوند میبایست هدایت را قرار دهد. گاه افراد این هدایت را میپذیرند و گاه نمیپذیرند اما خداوند باید هدایت را برای کسی که شأن هدایت را دارد قرار دهد. بنابر مبنای عدلیه، نمیتوان گفت به دلیل این که نمیپذیرد، خداوند هدایت نمیکند. پس این پاسخ که چون ضلالت در مقابل هدایت است، بر اساس مبنای عدلیه تمام نیست.
بر اساس مبنای عدلیه میبایست، برای ضلالت معنای ایجابی بیان شود. تقابل ضلالت و هدایت، تقابل ضدین است. از این جهت، ضلالت نیز یک کار محسوب میشود.
بیان شد که یک معنای هدایت، ارائه طریق است. یعنی علامتی به سوی راه درست، قرار دهد.
ضلالت به این معنا است که علامت به سوی راه غلط، قرار گیرد.
معنای دیگر هدایت، ایصال الی المطلوب است. ضلالت به معنای ایصال الی الکفر است.
بنابر این، سه معنای ایجابی برای ضلالت بیان میشود. بنابر این، از دیدگاه عدلیه، دو معنای نخست ضلالت یعنی ارائه طریق به انحراف و ایصال الی الانحراف از خداوند جایز نیست. هرچند ظاهر آیات بر ضلالت دادن خداوند بصورت مطلق است اما با توجه به قرینه عقلیه این ظاهر تأویل میشود. در آیه إنّ الله یضل من یشاء، نه به معنای اول و نه به معنای دوم ضلالت است بلکه معنای سوم ضلالت است. معنای سوم ضلالت، هلاک نمودن است.
پس با عنایت به قرینه عقلی، این ادله از ظاهرش منصرف میشود.
این پاسخ نسبت به شبهه اضلال مطرح میشود. اما همچنانکه در گذشته بیان شد، نسبت به هدایت نیز شبهه وجود دارد.
تبیین شبهه هدایت:
هدایتی که خداوند همان را از خلق خواسته است. خداوند میفرماید: و کتب فی قلوبهم الایمان. ایصال الی المطلوب به این معنا است که حقیقت را آشکار نماید. اما ایمان آوردن، فعل ما است و به همین جهت است که بر آن ثواب قرار داده شده است. اشعری در این رابطه میگوید: همین ایمانی که خداوند از ما خواسته است، خود خداوند در ما قرار میدهد. به عبارت دیگر، فاعل ایمان خداوند است.
پاسخ به شبهه مذکور:
در این پاسخ نیز گفته میشود: هدایت در این مصادیق چون خلاف عدل است و قبیح است که خداوند کاری را انجام دهد و بر آن ثواب و عقاب برای ما قرار دهد. به دلیل این که این کار قبیح است، این فعل را به خداوند نسبت نمیدهیم. مقصود از کتب فی قلوبهم الایمان، یعنی مقدمات ایمان. خداوند تمام شرائط ایمان آوری را در قلب مینهد. زمانی که تمام مقدمات فراهم شد، فرد است که ایمان میآورد.
بنابر این، در شبهه اسناد هدایت و ضلالت به خداوند متعال، عدلیه با ارجاع به آیات قرآن کریم، ظاهر خلاف عقل آیات را بر میدارند. اضلال به معنای اهلاک، قابل استناد به خداوند متعال است که در مقابل ثواب قرار میگیرد. هدایت تا زمانی میتواند به خداوند استناد داده شود که فعل اختیاری انسانها نباشد. بخشی از هدایت که فعل اختیاری انسانها است، قابل استناد به خداوند نیست.
سوال: کتب فی قلوبهم الایمان، حتما این افراد قابلیت برای ایمان دارند و به این جهت است که خداوند ایمان را در قلوب آنها قرار میدهد.
پاسخ: مشکل در قابلیت نیست. مشکل در آن است که فردی که قابلیت دارد؛ آن فرد است که ایمان میآورد یا خداوند ایمان را در قلب او مینهد؟! هم مؤمن و هم کافر، قابلیت ایمان دارند و اگر کافر قابلیت ایمان را نداشته باشد، فایده ندارد.
اشکال: در کافر مانع وجود دارد.
پاسخ: مانع را شخص کافر ایجاد میکند یا خداوند متعال ایجاد میکند؟ اگر شخص کافر مانع را ایجاد نمود، کفر به او نسبت داده میشود و اگر خداوند ایجاد نمود، کفر به خداوند نسبت داده میشود. از این جهت تفاوت نمیکند.
فرض بر آن است که چه ایمان آورده شود و چه کفر ورزیده شود، قابلیت ایمان و کفر را داریم. فردی که قابلیت ایمان و کفر را دارا است، خداوند در او ایمان را مینهد و یا خود شخص ایمان میآورد؟ این که خداوند ارائه طریق میکند و حقیقت را آشکار میکند، اشکالی ندارد. فرد است که ایمان میآورد. زیرا ایمان آوردن فعل اختیاری فرد است و خداوند به آن ثواب میدهد. معنا ندارد چیزی که فعل اختیاری فرد است و خداوند بر آن ثواب مترتب نموده است، خود خداوند فاعل آن فعل باشد.
سوال: در نهایت هدایت به چه معنا شد؟
پاسخ: هدایت به سه معنایی که بیان شده است. هدایت میتواند ارائه طریق باشد. کتب فی قلوبهم الایمان، به این معنا است که خداوند مسیر ایمان آوردن را به ما آموخته است. حتی خداوند ایصال الی المطلوب نموده است. تمام شرائط لازم برای ایمان را فراهم نموده است.
تا اینجا هدایت دچار هیچ اشکال و شبههای نیست اما اگر همانطور که اشاعره میگویند، خداوند تمام این کارها را انجام میدهد و خود ایمان آوردن را نیز خداوند انجام میدهد.
این گفتار، مورد پذیرش نیست.
بنابر این هدایت به معنای ارائه طریق، ایصال الی المطلوب و ثواب دادن میباشد.
سوال: آیا در اضلال نیز سه معنا وجود دارد؟
پاسخ: خیر، معنای اول و دوم اضلال اشکال دارد و تنها معنای سوم اضلال بدون اشکال است.
اشکال: دو واژه هدایت و ضلالت به دو شکل قابل بیان است.
۱) در دو آیه جداگانه. هدایت در یک آیه و ضلالت در آیهای دیگر بیان شده باشد. در این صورت میتوان ادعا نمود که یهدی به هر سه معنا میتواند باشد و یضل در آیه دیگر به معنای اهلاک باشد.
۲) در یک آیه و پشت سر هم. در این صورت نمیتوان یهدی من یشاء یعنی ارائه طریق و یضل من یشاء به معنا اهلاک است.
پاسخ: اگر این دو واژه در پشت سر هم بیان شد، هدایت به معنای ثواب دادن است زیرا ضلالت تنها به معنای هلاکت است. به قرینه تقابل میان هدایت و ضلالت، در یک عبارت واحد چون معنای ضلالت منحصر در هلاکت است، هدایت باید به معنای ثواب باشد.
سوال: آیا این گونه سخن گفتن تفسیر به رأی آیه محسوب نمیشود؟
پاسخ: خیر، زیرا قرینه عقلیه وجود دارد. خداوند متعال، خطابش به عقلا است. عقل حکم میکند که یضل من یشاء، خلاف عدل خداوند است. خداوندی که به این اندازه ما را امر به دوری از ضلالت میکند، چگونه خودش ما را به ضلالت بیاندازد!