المسألة الخامسة: في أنّه تعالى يريد الطاعات ويكره المعاصي (طاعات عبد و معاصی عبد. خداوند متعال از عبد طاعت را اراده میکند و معصیت را اراده نمیکند. همانگونه که فعل حسن را از عبد اراده میکند و فعل قبیح را اراده نمیکند)
قال: وارادةُ القبيح قبيحةٌ وكذا ترك ارادةِ الحَسَنِ، ولِلأمرِ والنهي.
أقول: مذهب المعتزلة أنّ الله تعالى يريد الطاعات من المؤمن والكافر سواء وقعت أو لا (خداوند متعال، طاعات را از مؤمن و کافر اراده میکند. اگر کافری هم طاعتی را انجام دهد، خداوند اراده کرده است. خواه آن طاعات واقع شود یا واقع نشود.)، ويكره المعاصي سواء وقعت أو لا (پس معتزله، اراده و کراهت را اراده و کراهت تشریعی بیان میکنند. زیرا میگویند: سواء وقعت او لا. اراده میکند یعنی طلب میکند. خداوند، فعل حسن را طلب میکند و نسبت به فعل قبیح، کراهت دارد و زجر دارد.)
وقالت الأشاعرة: كلّ ما هو واقع فهو مراد سواء كان طاعة أو معصية. (به تعبیری، اشاعره معتقدند خداوند دو اراده دارد.
۱) اراده تشریعی
۲) اراده تکوینی
در اراده تشریعی، خداوند به طاعت امر میکند و از معصیت نهی میکند. اما در اراده تکوینی، خواه معصیت صادر شود یا طاعت صادر شود، خداوند آن را اراده فرموده است. پس تناقضی نیست که گفته شود خداوند نسبت به معصیت کراهت داشت و اراده نفرمود اما فرد گنه کار آن معصیت را انجام داد. در اینجا نسبت به اراده تشریعی؛ خداوند کراهت دارد و نسبت به فعل تکوینی خداوند اراده دارد.
سوال: اراده تکوینی خداوند در اینجا عین اعطا اختیار است یا چیز دیگری است؟
پاسخ: از نظر عدلیه؛ اراده تکوینی خداوند فقط در اعطا قدرت است. در اراده تشریعی امر و نهی میکند. تمام مسلمین این دیدگاه را دارند.
اشکال: علامه میان ارادهها تفکیک نمیکنند.
پاسخ: با عبارت «سواء وقعت ام لا» تفکیک میکنند. نسبت به معاصی کراهت دارد، خواه واقع شود یا خیر. نسبت به واقع شدن، معتزله میگویند خداوند دیگر ارادهای ندارد. در وقوع اراده ندارد و آن که واقع شد به اراده عبد است.
از دیدگاه معتزله خداوند دو کار انجام میدهد:
۱) اراده تشریعی. طاعت را اراده میکند و معصیت را کراهت دارد.
۲) در اراده تکوینی؛ فقط قدرت و علم را اعطا میکند. در وقوع دیگر خداوند؛ ارادهای ندارد. وقوع به اراده عبد است.
اشاعره معتقدند خداوند اراده تشریعی را دارد و در اراده تکوینی هم تنها به اعطای قدرت اکتفا نمیکنند بلکه معتقدند هرآنچه را که از عبد صادر شود، خداوند اراده میکند.
این که خداوند چگونه اراده میکند را در مسئله بعدی مطرح میشود.
عبارت سواء وقعت ام لا، یعنی در وقوع و عدم وقوع، خداوند ارادهای ندارد.
بنابر این باید توجه داشت که اشاعره در این مسئله دچار تناقض گویی نشدهاند. آنها دو اراده را در نظر دارند. یکی اراده تشریعی و دیگری اراده تکوینی. اراده تشریعی خداوند لزوما عین اراده تکوینی نیست. یک جا اراده تشریعی با اراده تکوینی، عینیت دارد و آن جایی است که عبد، طاعت میکند. هم اراده تشریعی به فعل است وهم اراده تکوینی. در جایی هم میان اراده تشریعی و اراده تکوینی اختلاف میباشد و آن جایی است که مؤمن معصیت کند. اراده تشریعی به کراهت است اما اراده تکوینی به فعل است.
از این جا است که باید تفاوتهای بین نظریههای تفویض، جبر و امربین الامرین مشخص شود.)
والدليل على ما ذهب إليه المعتزلة وجهان: (معتزله دو دلیل بیان کردهاند)
الأوّل: أنّه تعالى حكيم لا يفعل القبيح على ما تقدم (در گذشته بیان شد که عدلیه معتقدند خداوند متعال حکیم است و حکیم فعل قبیح انجام نمیدهد. اضافه بر این که انجام فعل قبیح، قبیح است؛ اراده فعل قبیح نیز قبیح است)، فكما أنّ فعل القبيح قبيح فكذا إرادته قبيحة، وكما أن ترك الحسن قبيح فكذا ارادة تركه.
الثاني: أنّه تعالى أمر بالطاعات ونهى عن المعاصي (در اراده تشریعی تمام گروهها پذیرفتهاند که خداوند امر به طاعت و نهی از معاصی میکند. آیا میتواند حکیم به چیزی امر کند و بعد خلاف آن را اراده کند؟ اگر خداوند اراده خلاف دارد چرا امر میکند؟ اگر خداوند، صدور معصیت را از کافر اراده کرده باشد، آیا معقول است که حکیم چیزی را ارده کند و بعد از آن نهی کند؟ مسلما چنین چیزی ممکن نیست.
لازمهاش آن است که کافر در معصیت، خداوند را اطاعت کرده باشد. اگر خداوند، از کافر معصیت را اراده میکند، یعنی میخواهد؛ لازمهاش آن است که کافر هرچه معصیت انجام دهد؛ خداوند را طاعت کرده باشد. پس دلیل اول، استناد به بحث قبلی بود که فعل قبیح، قبیح است و ارده آن نیز قبیح است. در پاسخ دوم قصد داریم که به تناقض بین اراده تکوینی و تشریعی اشاره کنیم)، والحكيم إنّما يأمر بما يريده لا بما يكرهه (امر کردن یعنی اراده کردن و خواستن. میخواهد بیان کند که امر کردن یعنی اراده تشریعی نمودن. اراده کردن یعنی ارده تکوینی. کسی که چیزی را امر میکند بخاطر آن است که اراده دارد. امر واسطه تحقق فعل است. پس امر خداوند واسطه تحقق فعل در خارج است، آیا خداوند متعال خلاف آن را اراده میکند!)، وينهى عما يكرهه لا عما يريده (چرا نهی تشریعی میکند؟ به دلیل آن است که از آن بَدش میآید. بعد آن را اراده کند!)، فلو كانت الطاعة من الكافر مكروهة لله تعالى لما أمر بها (اگر واقعا مکروه باشد، امر نمیکند. امر کردن یعنی خواستن و وجود و تحققش را میخواهد)، ولو كانت المعصية مرادة لله تعالى لما نهاه عنها (اصلا نهی کرد تا تحقق نیابد. لازمه دیگری نیز بیان میکنند که به نظر ایشان دنباله استدلال مذکور است اما در برخی کتب به عنوان دلیل سوم بیان نمودهاند. آن عبارت است از این که) وكان الكافر مطيعاً بكفره وعدم ايمانه (اگر خداوند اراده معصیت از کافر کند یعنی اراده کفر کافر را نموده است. پس کافر در کفر خودش مطیع است، یعنی مؤمن میباشد. که جمع میان ایمان و کفر میباشد) لأنّه فعل ما أراده الله تعالى منه (زیرا خداوند از او کفر را خواست و اراده نمود. همان چیزی که خداوند اراده فرمود، کافر انجام میدهد) وهو المعصية وامتنع عما كرهه وذلك باطل قطعاً.