بحثی که در این جلسه بیان شد، آن است که خداوند اراده و مشیت نسبت به فعل اختیاری انسان دارد یا خیر.
متکلمان ما، همسو با معتزله برای رهایی از جبر، قائل شدهاند که اراده انسان نسبت به طاعت و معصیت، مورد مراد خداوند نیست. خداوند در ارده اختیاری انسان، هیچ گونه تصرفی ندارد.
نقش مخلوقان در افعال خودشان:
به دنبال این بحث باید بررسی شود که اراده انسان چیست؟ انسانها نسبت به فعلی که انجام میدهند، مرید هستند یا خیر؟
خود ما نسبت به فعلی که انجام میدهیم، چه نقشی داریم؟ آیا در فعلی که شخص انجام میدهد، از روی اختیار و ارادهای که به خود آن شخص بازگشت دارد، فعل را انجام میدهد؟ به تعبیر دیگر، فاعل حقیقی فعل، شخص میباشد یا این فعل برای خداوند است؟ خداوند این فعل را انجام میدهد و نهایتا به دست شخص آن فعل جاری میشود؟
در این مسئله دو مبنای اصلی وجود دارد. معتزله و اهل حدیث دو دیدگاه اصلی این مسئله را بیان مینمایند.
نظر اهل حدیث:
تمام اهل حدیث قائل به خلق اعمال هستند. نظریه خلق اعمال برای اهل حدیث است.
تببین نظریه خلق اعمال:
خلق اعمال یعنی خداوند، اعمال تمام انسانها را خلق میکند. کارهایی که انسانها انجام میدهندمثل حرکت دست و...، فعل خداوند است.
نظر معتزله:
در مقابل اهل حدیث، معتزله قرار دارند که معتقدند این افعال مربوط به انسان میشود و خداوند در این افعال هیچ گونه تأثیری ندارد. تنها تأثیر فعل خداوند آن است که قدرت را به انسان عطا فرموده است. خداوند قدرت و علم میدهد اما ایجاد فعل توسط ما یک امر حقیقی است.
استدلال اهل حدیث و جبریه:
اهل حدیث و جبریه معتقدند هر چیزی که در عالم خلق میشود، باید به خداوند نسبت داد. زیرا اگر به غیر خداوند نسبت داده شود، باعث پیدایش شریک برای خداوند میشود. برای رهایی از شرک فاعلی باید گفت در عالم تنها یک خالق وجود دارد و تمام اعمال ما، همانند تمام تکوینیات، به دست خداوند خلق میشود. از نظر آنها میان افعال اختیاری انسانها و افعال تکوینی خداوند، تفاوتی وجود ندارد. این که برخی از افعال به انسانها منسوب میشود و برخی منسوب نمیشود (مثلا باریدن باران به هیچ انسانی منسوب نمیشود اما حرکت دست به انسان منسوب میشود)، نسبت مجازی است. همانگونه که چاق شدن و لاغر شدن و تغییر رنگ را به شخص نسبت میدهیم اما واقعا آن شخص چاق نشد بلکه علت چاق شدن خداوند است و فرد در آن نقشی ندارد. یا مثل کسی که با عصا به شخص دیگر، ضربه میزند. کسی عصا را مورد خطاب قرار نمیدهد بلکه صاحب عصا مخاطب قرار میگیرد. همه ما، ابزار فعل خداوند هستیم. به عبارت دقیق، همه ما مخلوق خدا هستیم. افعال ما نیز مخلوق خدا میباشد. خداوند افعال ما را خلق میکند و به دست ما جاری میکند.
نظر اشاعره:
میان این دو نظر، نظر اشاعره وجود دارد. ابوالحسن اشعری، خواست میان دیدگاه معتزله و اهل حدیث جمع کند. او نظریه کسب را مطرح نمود. وی میگوید: خداوند خالق است و انسانها کاسب میباشند. در این رابطه آیه ۴۱ سوره روم (بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ) را مطرح میکند.
تبیین نظریه اشاعره:
فعلی که از شخص صادر میشود، نبود و بعدا بود شد. علت بود شدن، فقط خداوند متعال است. این فعل به شخص نسبت داده شد و بالوجدان، نسبت فعل اختیاری به انسان غیر از نسبت اعراض نسبت به جواهر میباشد. همانگونه که بیان شد، چاق شدن و لاغر شدن به انسان نسبت داده میشود اما بالوجدان بین چاق شدن و تغییر چهره و فعلی که انجام میدهد، تفاوت احساس میشود. تفاوت به کسب است. خداوند، خلق میکند و او است که فعل را برای انسان خلق میکند اما انسان است که فعل را به خود نسبت میدهد. نظریه کسب یکی از نظرات پیچیده است.
یک معنای کسب آن است که خداوند ایجاد میکند ولی انسان آن را کسب میکند. یعنی اراده میکند و به خود نسبت میدهد. همانگونه که میتوان اراده شود این فعل به فردی منسوب شود، من نیز میتوانم اراده کنم و آن فعل را به خودم منسوب کنم. در این معنا، من، فاعل شدم. اگر نظریه کسب معتقد است که من اراده میکنم و در اراده تأثیری وجود دارد و تأثیرش آن است که کاسب میشوم و فعل را به خودم منسوب میکنم، من خالق میباشم. اراده من یک فعل است زیرا حادث است. اگر اراده من مؤثر در کسب مثلا نماز باشد، گفته میشود شما فاعل و خالق میباشید. زیرا اراده خودتان را خلق کردید و اراده مؤثر واقع شد.
اما اشعری میگوید: اراده مؤثر نیست. نظریه کسب، نباید سبب تحقق شئ برای من گردد.
میان اشاعره و اهل حدیث یک مبنای مشترک وجود دارد و آن عبارت است از این که، انسانها فعل مؤثر ندارند. هرگونه تأثیری از عبد که سبب گردد تا تحقق شئ به انسان منسوب شود، خالق میشود. نظریه کسب بیان میکند که فعل را خداوند متعال ایجاد کرده است و اراده فرد که درونش میباشد را نیز خداوند ایجاد کرده است. نهایتاً، خداوند، اراده فرد را در انجام نماز، با تحقق نماز، مقارن میکند. در حقیقت خداوند سه شئ ایجاد میکند. ابتدا ما را ایجاد کرده است. دوم نماز را خلق کرده و در نهایت، اراده فرد نسبت به نماز را نیز خلق کرده است.
پس اینگونه نیست که فرد از روی اراده آزاد، نماز را کسب کند. زیرا این صورت، با دیدگاه معتزله یکسان است.
کاسب بودن به این معنا است که، شخص اراده میکند در این که نمازی که خداوند خلق کرده است را به خودش نسبت دهد. خود اراده شخص نیز فعل خداوند است. یکی شدن اراده با نماز، از طریق عادة الله است. (نظریه عادت اشعری) مثل این که آتش میسوزاند. آتش است که میسوزاند؟ یعنی آتش خالق است؟ مسلما آتش خالق نیست. اگر گفته شود که در عالم طبیعت، سبب و مسبب وجود دارد. سبب را مثل خداوند دانستهاید. برای درست کردن توحید افعالی باید گفت در عالم تنها یک فاعل وجود دارد. لامؤثر فی الوجود الا الله. اصل این اصطلاح متعلق به اشاعره میباشد که برخی از عرفا نیز از آن استفاده کردهاند.
پس خداوند نماز را (تمام افعال) ایجاد میکند، اراده را نیز در شخص ایجاد میکند، مقارنت میان اراده شخص و نماز را نیز ایجاد میکند. همین سبب میشود تا گفته شود که شخص کسب کرده است.
سوال: اسنادها در قرآن و روایات مجازی میشود؟
پاسخ: ابوالحسن اشعری، ادعا میکند که براساس نظریه کسب، استنادها مجازی نیست بلکه حقیقی است. سوزاندن آتش با انجام فعل توسط انسانها تفاوت وجود دارد. آتش را خداوند خلق میکند و سوزاندن را نیز خداوند برای آتش خلق میکند و این دو با یکدیگر مقارنت دارند و آتش نیست که میسوزاند بلکه خداوند متعال میسوزاند و اگر گفته شود آتش میسوزاند، مجاز گفته شده است. اما در افعال انسانها مجاز نیست زیرا تمشی اراده از شخص میباشد. هرچند تمشی اراده از فرد را خداوند خلق نموده است اما به هر حال در فرد ایجاد شده است. همین مقدار که اراده از فرد متمشی میشود و متعاقب آن، فعل بر فرد جاری میشود، در اسناد حقیقی کافی است.
برخی از تابعان اشعری این بیان را نپذیرفتهاند. این که خداوند هم اراده و هم فعل را خلق کند، اراده هیچ نسبتی به او ندارد و تنها مقارن است.
تبیین دیگر برای نظریه کسب:
اشعری میگفت: بین خلق و فعل تفکیک میشود. خلق به خداوند نسبت داده میشود و فعل به فرد نسبت داده میشود. خداوند نماز را خلق کرد و انسانها فاعل نماز هستند. گفته میشود: اگر همه چیز را خداوند خلق میکند و اراده را نیز خداوند خلق میکند و اراده تأثیری هم ندارد؛ پس خداوند فاعل است.
باقلانی در صدد تصحیح نظریه کسب برآمده و میگوید:
ما نمیگوییم بین خلق و فعل تفاوت وجود دارد بلکه میگوییم: فعل دارای دو حیث است.
۱) اصل الفعل
۲) وصف الفعل
نماز یک اصل الفعل دارد و یک حیث وصف الفعل را دارد. نماز در اصلِ فعل بودنش با غیر نماز، تفاوتی نمیکند.
کسب ناظر بر صورت نماز است. خلق مربوط به اصل نماز است. فعل عبد مؤثر در کسب است. در صورت نماز، فعل عبد مؤثر است اما در خود نماز مؤثر نیست.
بنابر این، خداوند خالق است. در وجود تنها خداوند مؤثر است و اراده تنها در صورت نماز مؤثر است.
پاسخ به باقلانی:
اگر صورت نماز منظور نوع خاصی از حرکات و نیت خاص است، فعل و وصف چه معنا دارد؟ مگر فعل غیر از مجموع حرکات است؟! این حرکات و نیات هستند که فعل را میسازند. از نظر شما، تمام اینها مخلوق خداوند میباشد، پس صورت فعل چیست؟ این پاسخ را جواب ندادند و امام الحرمین جوینی و اسفراینی تبیین دیگری ارائه دادند.
تبیین سوم برای نظریه کسب:
آنها اعتقاد داشتند باید برای قدرت انسان اثر قائل بود اما باید در نظر داشت که قدرت انسان همراه با قدرت خداوند مؤثر است. انسان است که نماز میخواند و دستش را حرکت میدهد اما چرا انسان این کار را انجام میدهد و کار دیگر را انجام نمیدهد. سبب را باید به خداوند نسبت داد. فردی که نماز میخواند، هم قدرت خداوند و هم قدرت انسان، اعمال میشود. خداوند به قدرت تامه خود، نماز را ایجاد میکند و بر فرد جاری میکند. فرد هم سبب مباشر است.
این سخن را فخررازی با سخنان ابن سینا مخلوط کرد و بعد به سخن اصلی فلاسفه تبدیل شد.
نظر اخیر اشاعره در نظریه کسب، بر نظریه فلاسفه تطبیق کرد. یعنی امام الحرمین جوینی و فخررازی، سخنی که ابن سینا در شفا و اشارات نسبت به رابطه خدا و فعل عبد بیان کرده است را به یک بیان اشعری گونه به عنوان کسب مطرح کردند.