دو نکته را تذکر بدهم در مورد بحث، قبل از شروع بحث اصلی.
نکته اول: تفاوت ترجیح موافق اصل، با بحث مقرر و ناقل و مبیح حاظر
یکی این که این سه باب و سه مورد بایکدیگر چه تفاوتی دارند. در خبرین متعارضین آن که مطابق با اصل است را ترجیح بدهید، یک بحث این بود، مطابق اصل، اصول سه گانه.
مطلب بعدی این که بحث مقرر و ناقل بود که میگفتند ناقل مقدم است.
مسئله سوم که محل بحث است مسئله المبیح و الحاظر است که میگویند حاظر مقدم است، این سه مسئله چه نسبتی با یکدیگر دارند؟
در مسئله اول یعنی مطابق اصل و مخالف اصل، آقایان از مطابق بودن با اصل استفاده میکردند و میگفتند این خبری که با اصل مطابق است راجح میشود و خبری که تنهاست و مطابق با اصل نیست مرجوح میشود. مطابق اصل عقلی باشد یا اصل شرعی باشد، فلذا سه مثال ذکر کردیم، در یکی مطابق با اصل برائت، در یکی مطابق با اصل احتیاط و در یکی مطابق با اصل استصحاب. برائت و احتیاط را هم عقلی میتوان گفت و هم شرعی، استصحاب اصل شرعی است و لاغیر.
الغرض: میخواستند از این مطابق با بودن با اصل استفاده کنند.
شیخ انصاری جواب داد که اصول با ادله در یک سطح نیستند لذا نمیتوانند مرجح واقع شوند.
در بحث دوم صحبت مقرر و ناقل بود، کاری با مطابق با اصل بودن و مخافل با اصل بودن نداشتیم که از مطابق با اصل استفاده کنیم، بلکه برعکس بود، مقرر و ناقل شبهه وجوبیه و شبهه تحریمیه را میگویند. ناقل به خبری میگویند که تکلیف آور است، یا وجوب و یا حرمت، در مقابل آن مقرر به خبری میگویند که تکلیف آور چه بسا نیست، یعنی امضا کننده حکم عقل است، درواقع نمیخواستند از مطابق بودن با اصل استفاده کنند، بلکه از مخالف بودن با اصل استفاده میکردند چون الاصل فی الکلام التأسیس لاالتأکید یا غلبة بیان التکالیف ما یحتاج، از مخالف اصل استفاده میکردند، مثلا شک داریم دعا عند الهلال واجب است یا واجب نیست، یک حدیث میگوید واجب است و یک حدیث میگوید واجب نیست، بنابر بحث اول که مطابق اصل را باید ترجیح بدهیم، عدم وجوب مطابق است، خبری که میگوید دعا واجب نیست مطابق اصل است و باید ترجیح داده شود، چون مطابق با اصل برائت است. اما بنابر بحث دوم که المقرر و ناقل بود کدام باید ترجیح داده شود؟ خبری که میگوید واجب است چون ناقل است، اما خبری که دال بر عدم وجوب است مقرر است، پس دال بر وجوب أخذ میشود چون اصل در کلام تأسیس است فلذا تفاوت داشتند.
مبحث سوم اصلا ربطی به مطابق اصل بودن ندارد، از مطابق اصل بودن استفاده و کمکی نمیگیریم و ربطی هم به مقرر و ناقل بودن ندارد، نمیخواهیم از ناقل بودن بما هو ناقل استفاده کنیم تحت عنوان الاصل فی الکلام التأسیس، غلبة بیان ما یحتاج إلیه، اینها نیست، بلکه در اینجا از حاظر استفاده میکنیم بما أنّه حاظر، یکی مبیح است و یکی حاظر یعنی مانع از عمل است، میگوییم این حاظر خصوصیاتی دارد که این را باید مقدم بداریم، نه این که مطابق اصل است، چون حاظر مخالف با اصل برائت است. از این جهت که الاصل فی الکلام التأسیس هم استفاده نمیکنیم، در شبهه تحریمیه خصوصیتی است که حاظر را بر مبیح مقدم میداریم و هیچ ربطی به مطابقة الاصل ندارد و هیچ ربطی هم به مقرر و ناقل ندارد چون از حیث ناقل بودن از آن استفاده نمیکنیم بلکه از حیث حاظر بودن از آن استفاده میکنیم.
نکته دوم: اصالة الحظر و اصالة الاباحة
نکته دیگری که قبل از شروع بحث تذکر آن لازم است این است که اصل از نظر عقلی، از نظر شرعی، از نظر اصل اولی، از نظر اصل ثانوی چه بسا فرق داشته باشند، مثلا الاصل فی الاشیاء، قطع نظر از شرع، فرض کنید شرعی نیامده است و اشیاء را از نظر عقل محاسبه میکنیم، اصل اولی یعنی اصل قبل الشرع از نظر عقل در اشیاء چیست.
بعضی معتقدند که اصل اولی در اشیاء الاباحة است. عقل میگوید هر چیزی که مفسده آن بر شما ظاهر نشده است بر شما حلال است، قبل الشرع از نظر عقل اصل در اشیاء عند الشک اباحة است، چون خداوند عالم این اشیاء را برای استفاده و انتفاع آفریده است، هر چیزی را که مفسده آن را میبینی که خب معلوم است اما هر چیزی که مفسده آن را نمیبینی خب حلال است، پس خدا برای چه آفریده است، الاصل فی الاشیاء الاباحة.
بعضی میگویند نه خیر، الاصل فی الاشیاء عند الشک الحظر، منع است، عقلا ممنوع است، چون همه چیز را خدا آفریده است، مالک همه چیز خداست و التصرف فی شیء من غیر إذن من مالکه قبیح، مالک همه چیز خداست، تا اذنی از خدا نیاید که نمیشود انسان تصرف کند چیزی. قبول داریم که خدا همه چیز را برای انتفاع ما آفریده است ولی مالک حقیقی او است و باید إذن بدهد، التصرف بلاإذن قبیح فلذا الاصل فی الاشیاء عقلاً الحظر است. عقلا حق تصرف نداریم.
بعضیها گفتند عقلا اصل در اشیاء نه اباحه است و نه حذر است، بلکه التوقف است، یعنی عقل نه اباحه را درک میکند و نه حذر را درک میکند، عقل معطل و حیران است که اصل در اشیاء مشکوکه چیست.
این که میگوییم مشکوکه و تکرار میکنیم از این باب است که یک مستقلات عقلیه داریم که بحثی در آنها نیست مثلا الاحسان حسن، الظلم قبیح، الکذب قبیح، مستقلات عقلیه بحثی ندارند، بلکه بحث در چیزهای مشکوک است مثلا تتن حلال است را حرام است، از نظر اصل اولی بعضی میگویند اباحه، بعضی میگویند حظر، بعضی میگویند عقل چیزی درک نمیکند و متحیر است.
گفتند نتیجه توقف احتیاط است، وقتی عقل نفهمید و نتوانست حکم به اباحه یا حظر کند میگوید احتیاط کنید، انسان را به احتیاط وادار میکند.
این از نظر اصل اولی قبل الشرع فی الاشیاء المشکوکه است.
وقتی شرع مقدس آمد و همه چیز را بیان کرد و حتی حکم امور مشکوکه را نیز بیان فرمود، مشکوکات از نظر شرع چه حکمی دارند؟
مشکوکات از نظر شرع تفاوت دارد، شارع در بعضی موارد دستور برائت داده است، کل شیء لک حلال، رفع مالایعلمون، اینجاست که برائت شرعیه با برائت عقلیه مطابق است، برائت عقلیه یعنی الاصل فی الاشیاء الاباحة و قبح عقاب بلابیان، مطابق است. در بعضی موارد شارع حکم به احتیاط کرده است مثلا در باب علم اجمالی، در شبهه قبل الفحص، شرع دستور به احتیاط داده است، بلکه عقل هم از باب دفع ضرر محتمل میگوید احتیاط واجب است.
چه بسا اشخاصی بودند که به حسب اصل اولی قائل بودند به این که الاصل فی الاشیاء الحظر ولی به حسب اصل ثانوی شرعی قائل شدند به این که کل شیء لک حلال، کسی که به حسب اصل اولی میگفت حق ندارید به چیزی دست بزنید، التصرف فی ملک الغیر بغیر إذن قبیح، الاصل فی الاشیاء الحظر، در محدوده شرع محاسبه را برعکس کرده است و گفته است شرعاً کل شیء لک حلال، رفع ما لایعلمون، آنجا اصالة الحظری بوده است و اینجا قائل به اصالة الاباحة شده است.
و یا این که چه بسا اشخاصی در اصل اولی قائل به اصالة الاباحة بودند، اما در اینجا قائل به اصالة الحظر شدند. حساب اخباریین در شبهه تحریمیه این بود که میگفتند بله اگرچه اصل اولی در اشیاء اباحه است و لکن شارع در شبهات تحریمیه غدغن کرده است و گفته است دع ما یریبک إلی ما لایریبک، الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتهام فی الهلکات، برعکس شده است، آنجا قائل به اباحه بودند و در اینجا قائل به حذر شدند.
خلاصه مطلب: دو نکته را توضیح دادیم، یکی فرق مبحث اول و دوم و سوم بود، یعنی مطابق اصل و مخالف اصل، مقرر و ناقل، مبیح و حاذر، تفاوت اینها را اجمالا گفتیم. یکی هم حساب اصل اولیه قبل الشرع و اصل ثانویه بعد الشرع را بیان کردیم که چه بسا در نظر اشخاص متفاوت بودند.