در سایر امارات متعارضه آیا از این مرجحات میشود استفاده کرد یا نه؟ مثلا دو اجمال منقول تعارض کردند، دو شهرت تعارض کردند، یک خبر و یک اجماع منقول تعارض کردند، یک خبر و یک شهرت تعارض کردند، آیا این مرجحات که در خبرین متعارضین به درد نمیخوردند، لا مرجعاً و لا مرجحاً، در این موارد به درد میخورند یا نه؟
میفرماید بله به درد مرجحیت نمیخورند، یعنی در سایر امارات هم به درد مرجحیت نمیخورند، چون اینها مرجح أحد احتمالین هستند نه مرجح أحد دلیلین، سطح آنها از دلیل پایینتر است، هم سطح نیستند، فلذا مرجح سایر ادله هم نمیتوانند واقع شوند، اما آیا میتوانند مرجع باشند در تعارض سایر ادله یا نه؟
میفرماید به چند شرط ممکن است:
- خود اینها باید حجت باشند و إلا اگر خودشان حجت نباشند نمیتوانیم به غیر حجیت مراجعه کنیم، در نتیجه خودشان باید حجیت داشته باشند تا صلاحیت مرجعیت داشته باشند. آیا حجیت دارند؟ اینها را که در قسم سوم مرجحات خارجیه ذکر کردیم خودشان فی حدود أنفسها حجیت دارند یا نه؟ سه تا از اینها فی حدود أنفسها حجیت داشت یعنی اصالة البرائت، استصحاب، احتیاط، این سه تا فی حدود أنفسها حجیت دارند، طوری که اگر دست شما از دلیل کوتاه شد میتوانید به این سه رجوع کنید، اما باقی مرجحاتی که برای ناقل و مقرر، برای مبیح و حاظر، برای احتمال حرمت ذکر کردیم فی حدود أنفسها حجیت آنها ثابت نشده است و فقط حجیت این اصول سه گانه ثابت شده است.
شرط اول این است که این مرجحات خودشان فی حدود أنفسها حجیت داشته باشند که سه تا حجیت دارند و باقی ندارند.
- بقیه امارات را حجت بدانیم، و إلا اگر بقیه امارات حجت نشد پس در مورد سایر امارات ما حجتی نداریم تا با یکدیگر تعارض کنند و به آنها تعارض الحجتین بگوییم و بعد بگوییم تساقط میکنند و به سایر چیزها رجوع میکنیم، حجت نیستند، باید ببینیم سایر چیزها غیر از خبرین متعارضین حجت است یا اصلا غیر از خبر حجت نداریم؟
در باب امارات فقط حجت بودن خبر ثقه مسلم است، از ثقه که بگذریم، سایر امارات را ظن خاص نمیدانیم، مثلا قول لغوی را ظن خاص نمیدانیم، اجماع منقول، شهرت، فتوا برای مجتهد دیگر ظن خاص نیستند. در میان امارات ظنیه فقط، یگانه ظن خاصی که قبول کردیم حجیت خبر ثقه است، باقی را شیخ قبول نکردند. یکی هم ظواهر الفاظ را قبول کردند که به آن اصول لفظیه میگویند.
در سایر امارات اگر قائل به حجیت شدیم، ممکن است وقتی دو تا با یکدیگر تعارض کردند یتوقف أو یتساقط و یرجع إلی فلان. ولی آیا حجت میدانید؟ میگوییم نه، غیر از خبر ثقه، ما سایر امارات را حجت نمیدانیم، اگر چه مرحوم شیخ همیشه در اجماع منقول هر وقت بحث آن به میان آمده است مقداری با تردید از آن گذشته است و در آخر هم نگران است که اجماع منقول حجت است از باب ظن خاص یا نه.
- سایر امارات را وقتی حجت میدانیم، از باب طریقت حجت بدانیم، نه از باب سببیت، چون اگر امارات را از باب سببیت حجت دانستیم مقتضای قاعده تخییر است، مقتضای قاعده در تعارض سببین تخییر است، نه این که یتساقط و یرجع إلی فلان، بنابر سببیت یا به حسب اصل اولی و یا به حسب اصل ثانوی حکم تخییر است، اما بنابر طریقیت یعنی اگر امارات را از باب طریقیت حجت دانستیم اصل اولی یتوقف و یرجع إلی فلان است، قائل به طریقیت باشیم که نتیجه آن یتوقف یا یتساقط و یرجع إلی فلان.
- شرط آخر این است که إذاً فتخیر را در سایر امارات اجرا نکنیم، بگوییم این إذاً فتخیر فقط برای خبرین متعارضین است، چون اگر إذاً فتخیر را در سایر امارات جاری کنیم باز هم به سایر چیزها رجوع نخواهیم کرد چون توقف و تساقطی نیست که به سایر چیزها رجوع کنیم.
خلاصه مطلب: بحث در اینجا بود که این مرجحاتی که اخیراً ذکر کردید که در خبرین متعارضین به درد نمیخوردند، لامرجعاً و لامرجحاً، آیا در سایر امارات به درد مرجحیت میخورد یا نه؟ به درد مرجحیت نمیخورند، آیا به درد مرجعیت میخورند یا نه؟ فرمود به چهار شرط به درد مرجعیت میخورند، یکی این که خود اینها فی حدود أنفسها حجت باشند، دوم این که سایر امارات را حجت بدانیم، سوم این که سایر امارات را وقتی حجت دانستیم از باب طریقت حجت بدانیم، چهارم این که وقتی از باب طریقیت حجت دانستیم إذاً فتخیر را در آنجا جاری نکنیم، با این چهار شرط به درد مرجعیت میخورند در سایر امارات یعنی یتوقف و یرجع به اینها.
بطور کلی تا الان که در خبرین متعارضین بحث داشتیم، به نام تعادل و تراجیح، به نام قضیه اولیه الجمع مهما أمکن أولی من الطرح، میخواهیم ببینیم این تشکیلات در تعارض سایر امارات هم جاری میشوند یا تمام اینها مخصوص خبرین متعارضین هستند؟
میفرماید تارةً سایر امارات را از باب ظن خاص حجت نمیدانیم، بلکه از باب ظن مطلق حجت میدانیم عند انسداد باب العلم. تارةً فرض این است که سایر امارات را هم از باب ظن خاص حجت میدانیم.
بنابر این فرض که سایر امارات را از باب ظن خاص حجت بدانیم، بعضیها گفتند هم إذاً فتخیر در همه جاری میشود و هم سایر چیزها، تراجیحی که گفته شد هم جاری میشود، مثلا دو اجماع منقول تعارض کردند، الجمع مهما أمکن أولی من الطرح اینجا جاری میشود، سایر مرجحات سندی، صدوری و... در اینجا جاری میشود، دست ما از مرجحات کوتاه شد إذاً فتخیر در اینجا جاری میشود، بعضی گفتند در سایر امارات هم جاری میشوند. چرا؟ بعضی گفتند بخاطر تنقیح مناط، یعنی وقتی در خبرین متعارضین این تشکیلات پیاده شد از باب تنقیح مناط این تشکیلات را در سایر امارات متعارضه نیز پیاده میکنیم.
میگوییم آقایان در خبرین متعارضین این تشکیلات برای چیست؟ برای این است که شما از أحد طریقین استفاده کنید و گرفتار ترجیح بلامرجح هم نشوید، بخاطر همین این تشکلات پیاده شد. خب در همه امارات متعارضین این مباحث را میشود مطرح کرد از باب تنقیح مناط.
شیخ انصاری میفرماید تنقیح مناط قطعی نیست، گفتیم قطع از هر جائی باشد حجت باشد ولو از طریق قیاس باشد، اگر قیاس هم مفید قطع باشد حجت است، نه، در اینجا تنقیح مناط قطعی ندارد، بلکه انسان خیال میکند همان مناطی که این تشکیلات را در خبرین متعارضین پیاده کرد همان مناط این تشکیلات را در سایر موارد هم پیاده میکند، انسان خیال میکند، مثل قیاس ظنی که حرام است عمل کردن به آن، فلذا این درست نیست.
بعضیها گفتند ما اجماع داریم، علماء اجماع دارند بر این که تمام این تشکیلاتی که در خبرین متعارضین است در سایر امارات نیز است.
شیخ انصاری میفرماید وقتی اسم اجماع را بردید انسان تحت تأثیر قرار میگیرد، بله اجماع خیلی محترم است اگر ثابت شود، اما مثل این که در نظر شیخ ثابت نشده است فلذا را تردید میگوید اگر اجماع ثابت شود، فرقی ندارد، ولی مثل این که در ثبوت اجماع تردید دارد.
وجه دیگر این است که در همه متعارضات نیست و فقط در جایی که دو اجماع منقول تعارض کنند این تشکیلات را در اینجا هم میتوانیم پیاده کنیم، به جهت این که تعادل و ترجیح که این همه روایات در باب تعادل و ترجیح داشتیم برای خبر بود، خب اجماع منقول هم خبر واحد است، خیلی خب تمام این تشکیلات برای خبر واحد بود، اجماع منقول هم خبر واحد است.
هذا کله بنا بر این است که سایر امارات را از باب ظن خاص حجت بدانیم و گفتیم فرض کنید حجت است، فرض محال که محال نیست، بنابر فرض حجیت آیا این تشکیلات پیاده میشود یا نه، مثل این که شیخ انصاری قبول نکردند، چون تنقیح مناط را اصلا قبول ندارند، یعنی هیچکس تنقیح مناط ظنی را قبول ندارد، ثبوت اجماع هم معلوم نیست، بحث اجماع منقول هم بیان شد که حجت است یا حجت نیست.
اما بنابر این که ما سایر امارات را از باب ظن خاص حجت نمیدانیم بلکه از باب ظن مطلق حجت میدانیم عند انسداد باب العلم، خب ما که قائل به انسداد نیستیم، بنابر این فرض که یک روزی باب علم منسد شد و سایر امارات از باب ظن مطلق حجت شدند و دوتا از آنها با یکدیگر تعارض کردند، آیا این تشکیلات پیاده میشود یا این که فقط مخصوص خبرین متعارضین است و در سایر موارد این مباحث مطرح نیست؟
میفرماید مسلما این تشکیلات پیاده نخواهد شد، چون ظن مطلق وقتی از باب انسداد حجت شد، این ظن شخصی است نه ظن نوعی، باب علم منسد است، عوض علم از ظن شخصی استفاده میکنیم، ظن شخصی است که میتواند جای علم قرار بگیرد عند انسداد، این که مکرر شنیدهاید عند انسداد باب علم ظن مطلق حجت است، هر ظنی که باشد، بله هر ظنی که باشد حجت باشد اما ظن شخصی نه ظن نوعی، وقتی دو دلیل تعارض کردند، یا این است که هیچکدام مفید ظن شخصی نیستند و یا یکی ظن شخصی است و یکی مفید ظن شخصی نیست، چون محال است هر دو مفید ظن شخصی باشند، فإنّ الظن بالمتعارضین محال، اگر هر دو از ظن ساقط شدند پس هر دو از حجیت ساقط میشوند، اگر یکی مفید ظن بود و دیگری نه، خب آن که مفید ظن است حجت است و دیگری که مفید ظن نیست حجت نیست، فلذا مجالی برای پیاده کردن این تشکیلات در حال انسداد نیست.
خلاصه مطلب: در خبرین متعارضین این مباحث مطرح شد، در سایر متعارضات چطور؟ شیخ انصاری اشاره کردند و مطلب را به اشباع رساندند.
بعد شیخ انصاری چند سطری هم راجع به اجماع منقول بحث میکنند چون ایشان نگرانیهایی داشته است که آیا این اجماع منقول حجت است یا حجت نیست، اگر دو اجماع منقول تعارض کردند این تشکیلات پیاده میشود یا نه؟
شیخ میفرماید اگر اجماع منقول حجت باشد تمام این تشکیلات در آنجا هم پیاده میشود به جهت این که اجماع منقول هم خبر است و اگر حجت باشد این تشکیلات در آنجا جاری میشود، حتی مرجح صدوری، مرجح سندی، مثلا وقتی دو خبر تعارض میکردند گفتید هر کدام راوی آن أعدل است، آن را أخذ میکنیم، خب دو اجماع منقول، هر کدام که ناقل آن أعدل است، آن را أخذ میکنیم، در خبرین میگفتید هر کدام که ناقل آن أفقه است آن را أخذ میکنیم، در دو اجماع منقول هم هرکدام که ناقل آن أفقه است آن را أخذ میکنیم، اینجا میگفتید هر کدام نص و ظاهر است، أظهر و ظاهر است، قوی الدلالة را صارف در نظر میگیریم، در دو اجماع منقول هم همینطور، اگر نص و ظاهر باشد، یک اجماع نقل شده است به وجوب إکرام علماء، یک اجماع نقل شده است به حرمت إکرام نحاة، خب این مخصص آن أکرم العلماء میشود.