درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۰۹: خیار عیب ۱۶

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

مورد ششم

مورد ششم از مواردی که گفته شده است که ارش و ردّ ساقط می‌باشد موردی است که مبیع عیبی داشته باشد که آن عیب موجب نقص در مالیّت آن نشده است. آن مبیع پیش مشتری عیبی پیدا کرده است. مثلاً فرض کنید زید عبدی را خریده است، آن عبد خصی بوده است و آن عبد پیش مشتری چشم آن کور شده است. در این مورد بیع مشتری نمی‌تواند ارش بگیرد و نمی‌تواند مبیع را به فروشنده برگرداند. دلیل بر اینکه نمی‌تواند ارش بگیرد برای این است که آن عیب موجب نقص در مالیت آن عبد نشده است. دلیل بر اینکه نمی‌تواند آن عبد را به فروشنده بدهد این است که حدوث عیب در مبیع معیوب پیش فروشنده از مسقطات و موانع رد می‌باشد، فعلیه در این مورد الارش ساقط والرد ساقطٌ.

مرحوم شیخ در این مورد می‌فرماید: الأرش ساقطٌ لما ذکرنا و اما ردّ می‌فرمایند ساقط نمی‌باشد، و الوجه فی ذلک فاقد بودن این عبد وصف صحّت را که غیر خصی بودن است، ضرر بر خریدار می‌باشد. بناء علی هذا دلیل بر اینکه حدوث عیب مانع از ردّ می‌باشد یا عبارت از مرسله جمیل می‌باشد یا عبارت از اجماع می‌باشد. اگر دلیل مرسله جمیل باشد مورد بحث را شامل نمی‌شود، برای اینکه مرسله جمیل در مواردی که گرفتن ارش ممکن است و دفع ضرر مشتری به وسیلۀ ارش ممکن است در خصوص این مورد مرسله جمیل می‌گوید تغیّر مبیع و حدوث عیب مسقط رد می‌باشد و من الواضح جدّاً که ما نحن فیه از این قبیل نمی‌باشد، لما ذکرنا که دفع ضرر مشتری به وسیله ارش ممکن نمی‌باشد، پس مرسله جمیل ما نحن فیه را شامل نمی‌شود، و اگر دلیل بر مسقط بودن حدوث عیب اجماع باشد، أولاً چنین اجماعی وجود ندارد لما ذکرنا که مرحوم مفید در اینکه حدوث عیب از مسقطات رد باشد به قول مطلق قبول ندارد، فضلاً از ما نحن فیه و ثانیاً قدر متیقّن از اجماع موردی است که دفع ضرر مشتری به وسیلۀ ارش ممکن باشد و قد ذکرنا که در مورد بحث دفع ضرر مشتری ممکن نمی‌باشد، فعلیه اجماع در مورد بحث وجود ندارد و لذا مسأله طبق قواعد مورد بحث علمی قرار می‌گیرد، در این مورد اگر مشتری این عبد را نگه بدارد ضرر بر مشتری می‌باشد چون فاقد وصف صحّت است، این عبد را به فروشنده بدهد ضرر برای فروشنده است چون عبد او کور نبوده است و عبد موجود کور می‌باشد. فعلیه بقای عبد بر ملک مشتری ضرر بر مشتری است و دادن عبد به بایع ضرر بر بایع است. قاعده لا ضرر من طرفین تعارض کرده و تساقط می‌کند، به اصول عملیه رجوع می‌شود که قبل از کور شدن عبد برای مشتری رد عبد جایز بوده است، بعد از کور شدن نشکّ، مقتضای استصحاب بقای خیار این است که ردّ عبد برای مشتری جایز است.

۲

مورد هفتم

مورد هفتم که گفته شده است أرش و ردّ ساقط می‌باشد، در مواردی است که مبیع از اجناس ربویّه باشد و أحد العوضین معیوب بوده است و در این مورد دو تای از مسقطات ردّ تحقق پیدا کرده است. مثلاً یکی از موانع ردّ که تصرّف مشتری باشد تحقق پیدا کرده است، یا مانع دوم ردّ که حدوث عیب باشد به وجود آمده است. مثلاً فرض کنید زید ظرف طلا که مقدار آن پنجاه مثقال بوده است با ظرف طلای عمر که مقدار آن پنجاه مثقال می‌باشد فروخته است، ثمّ بعد از قبض زید فهمیده ظرفی را که از عمر خریده است سوراخ بوده است، ترک داشته است، با توجه به این جهت زید در ظرفی را که خریده است تصرّف می‌کند، با آن ظرف پلو خورده است، آن ظرف را اجاره داده است.

در این مورد بیع بر جنس ربوی واقع شده است که طلا به طلا باشد و أحد الجنسین معیوب بوده است و أحد الموانع ردّ به وجود آمده است که تصرّف مشتری باشد، در این مورد الأرش ساقطٌ چون اگر زید مشتری معادل عیب را طلا از فروشنده بگیرد یا پول بگیرد یا گندم بگیرد، علی جمیع تقادیر ربا لازم می‌آید، چون پنجاه مثقال طلا داده است و پنجاه مثقال طلا با ده من گندم گرفته است. و رد هم ساقط است چون مشتری تصرّف کرده است، کما اینکه ارش هم به دلیل لزوم ربا ساقط است.

مورد هشتم در موردی که مانع دوم از دو مانع مسقط رد به وجود بیاید، یعنی مبیع شما از اجناس ربوی باشد و أحد العوضین معیوب باشد و آن معیوب پیش خریدار عیب جدیدی پیدا کرده است، در این مورد گفته شده است: الأرش ساقطٌ چون ردّ آن موجب ربا خواهد بود و الرد ساقطٌ چون حدوث عیب پیش مشتری از موانع ردّ می‌باشد.

مرحوم شیخ در این اینجا دو مطلب دارد:

مطلب اول حکم این مسأله است. در این رابطه مرحوم شیخ می‌گوید الأرش ساقط و الرد ثابت. اما سقوط ارش لما ذکر و اما ثبوت رد لما ذکرنا که حدوث عیب در مواردی مانع از ردّ است که خریدار راه فرار داشته است، خریدار وسیله دفع ضرر داشته باشد. ارش بتواند بگیرد. در غیر این موارد دلیل بر سقوط رد به عیب حادث نداریم و ما نحن فیه من قبیل الثانی می‌باشد چون الارش لا یجوز.

مطلب دوم که مرحوم شیخ بیان کرده در رابطه با دلیل علامه برای سقوط رد در این مورد می‌باشد. حاصل دلیل علامه این است می‌فرماید: زید مشتری اگر ظرف طلا را به فروشنده بدهد دو حالت بیشتر ندارد: یا این است که ظرف طلا را بدون قیمت عیب به فروشنده داده است، یا این است که ظرف طلا را با قیمت عیب جدید به فروشنده داده است. اگر بفرمایید ظرف طلا را بدون قیمت عیب جدید بدهد ضرر بر بایع است لا یجوز. اگر بفرمایید ظرف طلا را با قیمت عیب جدید ردّ بکند این ردّ مستلزم ربا خواهد بود.

مرحوم شیخ در توضیح کلام علامه که چگونه این رد موجب ربا خواهد بود می‌فرمایند: مقصود علامه این بوده است که اگر آن ظرف طلا با مقدار صد تومان به فروشنده داده شده است، در مقابل پنجاه مثقال طلا و صد تومان که به فروشنده رسیده است آنچه که در این مقابل............... پنجاه مثقال طلا می‌باشد. بنابراین باید بگویید که مقابل وصف صحّت که صد تومان پول می‌باشد در مقابل این صد تومان مقداری از پنجاه مثقال طلایی که به فروشنده به عنوان عوض ظرف بایع داده شده است واقع شده باشد، تا واقع نشده باشد وصف صحّت را ضامن نیست. معنای آن این است که در مقام تحقق معاوضه یعنی وقتی که فروشنده گفته است این ظرفی که پنجاه مثقال طلا وزن دارد به شما می‌فروشم به پنجاه مثقال از طلا که نیم مثقال از آن در مقابل وصف صحّت کاسه من قرار بگیرد، چهل و نه مثقال و نیم در مقابل پنجاه مثقال طلای من قرار می‌گیرد، فعلیه در عالم معاوضه پنجاه مثقال طلای فروشنده در مقابل چهل و نه و نیم مثقال از طلای خریدار واقع شده است. بیع أحد الجنسین به اکثر از خودش واقع شده است که ربا می‌باشد.

یا در عالم رد ربا را پیاده کنید که خریدار پنجاه مثقال طلا از فروشنده می‌گیرد، پنجاه مثقال طلا با صد تومان به او داده است، گرفتن پنجاه مثقال و دادن اضافی ربا خواهد بود.

از ما ذکرنا ضعف فرمایش بعض از محققین روشن شد. بعض از محققین در جواب شبهه علامه فرموده است که ما می‌گوییم: مشتری پنجاه مثقال طلا را بدهد و صد تومان که قیمت عیب است بدهد و دادن این صد تومان موجب ربا در معاوضه یا موجب ربا در مقام ردّ نخواهد بود. دلیل آن این است که دادن این صد تومان غرامت شرعیه می‌باشد، غرامت شرعیه ارتباطی با عالم معاوضه ندارد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: تقدّم الکلام که زیادی در اجناس ربوی مطلقاً ممنوع است و قیاس ما نحن فیه با مقبوض به سؤم مع الفارق است چون آنجا در ملک فروشنده نقصی وارد کرده‌اید و در ما نحن فیه عیب در کاسه طلا در ملک خودش می‌باشد.

وفيه : أنّ العيب في مثله لا يُعدّ ضرراً ماليّاً بالفرض ، فلا بأس بأن [يكون (١)] الخيار فيه كالثابت بالتدليس في سقوطه بالتصرّف مع عدم أرشٍ فيه.

وحلّه : أنّ الضرر إمّا أن يكون من حيث القصد إلى ما هو أزيد ماليّةً من الموجود ، وإمّا أن يكون من حيث القصد إلى خصوصيّةٍ مفقودةٍ في العين مع قطع النظر عن قيمته. والأوّل مفروض الانتفاء ، والثاني قد رضي به وأقدم عليه المشتري بتصرّفه فيه ، بناءً على أنّ التصرّف دليل الرضا بالعين الخارجية ، كما لو رضي بالعبد المشروط كتابته مع تبيّن عدمها فيه.

إلاّ أن يقال : إنّ المقدار الثابت من سقوط الردّ بالتصرّف هو مورد ثبوت الأرش ، وإلاّ فمقتضى القاعدة عدم سقوط الردّ بالتصرّف كما في غير العيب والتدليس من أسباب الخيار ، خصوصاً بعد تنزيل الصحّة فيما نحن فيه منزلة الأوصاف المشترطة الّتي لا يوجب فواتها أرشاً ، فإنّ خيار التخلّف فيها لا يسقط بالتصرّف كما صُرّح به (٢). نعم ، لو اقتصر في التصرّف المسقط على ما يدلّ على الرضا كان مقتضى عموم ما تقدّم سقوط الردّ بالتصرّف مطلقاً.

٤ ـ حدوث العيب في المعيب الذي لم تنقص قيمته بالعيب

ومنها : حدوث العيب في المعيب المذكور ، والاستشكال هنا بلزوم الضرر في محلّه ، فيحتمل ثبوت الردّ مع قيمة النقص الحادث لو كان‌

__________________

(١) لم يرد في «ق».

(٢) راجع الجواهر ٢٣ : ٩٦ ، وجاء فيه حول خيار تخلّف الوصف : «وسقوطه بالتصرف قبل العلم به نحو ما سمعته في الغبن وبعده يسقط إن دلّ على الرضا ، وإلاّ فلا» ، ونسبه في مفتاح الكرامة (٤ : ٥٨٦) إلى ظاهر الأكثر.

موجباً له ؛ لأنّ الصحّة في هذا المبيع كسائر الأوصاف المشترطة في البيع (١) التي لا يوجب فواتها أرشاً ، والنصّ الدالّ على اشتراط الردّ بقيام العين وهي المرسلة المتقدّمة (٢) مختصٌّ بمورد إمكان تدارك ضرر الصبر على المعيب بالأرش ، والإجماع فيما نحن فيه غير متحقّق ، مع ما عرفت من مخالفة المفيد في أصل المسألة (٣).

هذا كلّه ، مضافاً إلى أصالة جواز الردّ الثابت قبل حدوث العيب ؛ وبها يدفع (٤). معارضة الضرر المذكور بتضرّر البائع بالفسخ ونقل المعيب إلى ملكه بعد خروجه عن ملكه سليماً عن هذا العيب.

وكيف كان ، فلو ثبت الإجماع أو استفيض نقله (٥) على سقوط الردّ بحدوث العيب والتغيير على وجهٍ يشمل المقام ، وإلاّ فسقوط الردّ هنا محلّ نظرٍ بل منع.

٥ ـ ثبوت احد مانعي الردّ فيما لا يؤخذ الارش فيه

ومنها : ثبوت أحد مانعي الردّ (٦) في المعيب‌ الذي لا يجوز أخذ‌

__________________

(١) في «ش» : «المبيع».

(٢) تقدمت في الصفحة ٢٨٠.

(٣) في الصفحة ٣٠٦.

(٤) في «ش» بدل «وبها يدفع» : «وهي المرجع بعد».

(٥) في «ش» : «بنقله».

(٦) قال الشهيدي قدس سرّه : «يعني بهما : التصرّف وحدوث العيب بعد القبض ، وإنّما عبّر عنهما بمانعي الردّ مع أنّه جعل المسقطات أربعة ، لأنّ" الإسقاط" الّذي هو أحدها إنّما هو من قبيل المسقط لا المانع ، و" تلف العين" الّذي هو ثالثها لا يبقى معه موضوعٌ للردِّ حتّى يُعدّ مانعاً ؛ وجعل الأوّل أوّلاً لتقدّمه في كلامه ، والثاني ثانياً لتأخّره فيه» ، هداية الطالب : ٥٢٦.

الأرش فيه لأجل الربا.

الكلام في المانع الأوّل

أمّا المانع الأوّل ، فالظاهر أنّ حكمه كما تقدّم في المعيب الذي لا ينقص ماليّته (١) ؛ فإنّ المشتري لمّا أقدم على معاوضة أحد الربويّين بالآخر أقدم على عدم مطالبة مالٍ زائدٍ على ما يأخذه بدلاً عن ماله وإن كان المأخوذ معيباً ، فيبقى وصف الصحّة كسائر الأوصاف التي لا يوجب اشتراطها إلاّ جواز الردّ بلا أرشٍ ، فإذا تصرّف فيه خصوصاً بعد العلم تصرّفاً دالاّ على الرضا بفاقد الوصف المشترط لزم عليه (٢) ، كما في خيار التدليس بعد التصرّف (٣).

الكلام في المانع الثاني

وأمّا المانع الثاني ، فظاهر جماعةٍ كونه مانعاً فيما نحن فيه من الردّ أيضاً ، وهو مبنيٌّ على عموم منع العيب الحادث من الردّ حتّى في صورة عدم جواز أخذ الأرش. وقد عرفت النظر فيه (٤).

ما أفاده العلّامة في وجه امتناع الردّ

وذكر في التذكرة وجهاً آخر لامتناع الردّ ، وهو : أنّه لو ردَّ ، فإمّا أن يكون مع أرش العيب الحادث ، وإمّا أن يردّ بدونه ، فإن ردَّه بدونه كان ضرراً على البائع ، وإن ردَّ مع الأرش لزم الربا ، قال : لأنّ المردود حينئذٍ يزيد على وزن عوضه (٥).

والظاهر أنّ مراده من ذلك : أنّ ردّ المعيب لمّا كان بفسخ المعاوضة ، ومقتضى المعاوضة بين الصحيح والمعيب من جنسٍ واحدٍ أن‌

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٣١٨.

(٢) في «ش» : «لزم العقد».

(٣) في «ش» زيادة : «نعم ، التصرف قبل العلم لا يسقط خيار الشرط ، كما تقدّم».

(٤) راجع الصفحة ٣٢٧ ٣٢٨.

(٥) التذكرة ١ : ٥٣١.

لا يُضمن وصف الصحّة بشي‌ءٍ ؛ إذ لو جاز ضمانه لجاز أخذ المشتري الأرش فيما نحن فيه ، فيكون وصف الصحّة في كلٍّ من العوضين نظير سائر الأوصاف الغير المضمونة بالمال ، فإذا حصل الفسخ وجب ترادّ العوضين من غير زيادةٍ ولا نقيصة ؛ ولذا يبطل التقايل مع اشتراط الزيادة أو النقيصة في أحد العوضين ، فإذا استردّ المشتري الثمن لم يكن عليه إلاّ ردّ ما قابلة لا غير ، فإن ردّ إلى البائع قيمة العيب الحادث عنده (١) لم يكن ذلك إلاّ باعتبار كون ذلك العيب مضموناً عليه بجزءٍ من الثمن ، فيلزم وقوع الثمن بإزاء مجموع المثمن ووصف صحّته ، فينقص الثمن عن نفس المعيب فيلزم الربا.

احتمالان في مراد العلّامة قدّس سرّه

فمراد العلاّمة قدس‌سره بلزوم الربا : إمّا لزوم الربا في أصل المعاوضة ، إذ لولا ملاحظة جزءٍ من الثمن في مقابلة صفة الصحّة لم يكن وجهٌ لغرامة بدل الصفة وقيمتها عند استرداد الثمن ، وإمّا لزوم الربا في الفسخ حيث قوبل فيه الثمن بمقداره من المثمن وزيادة. والأوّل أولى.

وممّا ذكرنا ظهر ما في تصحيح هذا : بأنّ قيمة العيب الحادث غرامةٌ لما فات في يده مضموناً عليه نظير المقبوض بالسوم إذا حدث فيه العيب ، فلا ينضمّ إلى المثمن حتى يصير أزيد من الثمن.

إذ فيه : وضوح الفرق ؛ فإنّ المقبوض بالسوم إنّما يتلف في ملك مالكه فيضمنه القابض ، والعيب الحادث في (٢) المبيع لا يتصوّر ضمان المشتري له إلاّ بعد تقدير رجوع العين في ملك البائع وتلف وصف‌

__________________

(١) في «ش» زيادة : «كما هو الحكم في غير الربويّين إذا حصل العيب عنده».

(٢) في «ق» زيادة : «ملك» ، والظاهر أنّها من سهو القلم.