درس مکاسب - خیارات

جلسه ۹: خیار مجلس ۳

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

واگذار کردن حق خیار به موکل

آیا مالک و موکّل می‌تواند خیار خودش را واگذار به وکیل خودش بنماید یا اینکه موکّل چنین حقّی ندارد؟

مرحوم شیخ این بحث را دو صورت می‌کند:

صروت اولی این است که: موکّل واگذار به وکیل کند به این معنا که وکیل حقّ خیار مجلس پیدا بکند.

در این فرض مرحوم شیخ می‌فرمایند: با واگذار کردن موکّل حق خیار را، وکیل خیاردار نمی‌شود، و الوجه فی ذلک واضحٌ برای اینکه مواردی که می‌گوییم عاقد و وکیل خیار دارند در موردی است که مقارن با عقد وکیل خیار دار بشود و ما نحن فیه از این قبیل نمی‌باشد، برای اینکه بعد از یک دقیقه بعد از عقد یا پنج دقیقه بعد از عقد یا نیم ساعت بعد از عقد موکّل خیار خودش را واگذار به وکیل کرده است، معنای آن این است که یک دقیقه بعد از عقد خیار نداشته است سپس خیار پیدا کرده است، پنج دقیقه بعد از عقد خیار نداشته است بعد خیار دار شده است. ادلّه این مورد را شامل نمی‌شوند.

صورت دوم این است که: موکّل خیار دارد یعنی حق دارد عقدی را که واقع شده است فسخ کند یا تثبیت کند. آقای موکّل در إعمال این حق خودش وکیل می‌گیرد و به وکیل در بیع می‌گوید شما از طرف من وکالت داری که عقد واقع را فسخ یا تثبیت نمایی که در واقع خیار برای موکّل است. وکیل از طرف موکّل فسخ یا امضاء می‌کند.

به این معنای دوم مرحوم شیخ می‌گوید مانعی ندارد.

۳

خیار مجلس برای فضولی

مسألۀ: آیا برای فضولیین خیار مجلس ثابت است یا خیر؟ مثلاً زید مکاسب عمر را فضولتاً در روز اوّل ماه ساعت ۸ می‌فروشد و خالد هم مکاسب عمرا را فضولتاً برای بکر می‌خرد. زید از طرف عمر فضولتاً فروخته است و خالد از طرف بکر فضولتاً خریده است. این دو فضولی که زید و خالد باشند تا ساعت ۹ در مجلس عقد حضور دارند. ساعت ۵/۸ زید فضول استناداً به خیار مجلس بیع واقع شده را فسخ می‌کند، آیا این فسخ صحیح است یا نه؟ آیا برای فضولیین خیار مجلس ثابت است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: فضولیین خیار مجلس ندارند. سه دلیل بر این مدّعا اقامه شده است:

دلیل اول این است که: خیار مجلس در مواردی است که نقل و انتقال محقّق شده باشد، و در ما نحن فیه بدون اجازۀ مالک بیع صدق نمی‌کند چون نقل و انتقال نیامده است، فعلیه خیار مجلس برای این دو فضول ثابت نمی‌باشد.

مرحوم شیخ بر این دلیل اشکالی دارند، حاصل آن این است که: خیار مجلس در مواردی که در نظر عرف نقل و انتقال باشد ثابت است و در ما نحن فیه در نظر عرف نقل و انتقال محقق شده است، پس اینکه می‌گویند نقل عرفی محقق نشده است صحیح نمی‌باشد، غاية الأمر نقل شرعی نیامده است.

دلیل دوم این است که: ظاهر بعضی از روایات این است که خیار مجلس پس از انکه ملکیّت شرعیه آمده است ثابت می‌باشد و در ما نحن فیه قبل از اجازه مالک، مشتری مبیع را مالک نشده است و قبل از اجازۀ مالک بایع ثمن را مالک نشده است من غیر فرقٍ که اجازه کاشفه باشد یا اجازه ناقله باشد. پس قبل از اجازه که ملکیّت شرعیه نیامده است معنا ندارد که فضولیین خیار مجلس داشته باشد.

مرحوم شیخ در این استدلال هم مناقشه دارند، حاصل آن این است: اگر مواردی که ملک شرعی نیامده است خیار مجلس نباشد لازم خواهد آمد که در بیع صرف و سلم قبل از قبض خیار مجلس نباشد. مثلاً زید در ساعت ۸ پنج مثقال طلا به عمر فروخته است ودر ساعت ۵/۸ پنج مثقال طلا را به مشتری تحویل داده است، زمان بیع ساعت ۸ و زمان قبض ساعت ۵/۸ می‌باشد، در نتیجه بین ۸ و ۵/۸ که بعد از عقد و قبل از قبض است مشتری مبیع را مالک نشده است چون قبض فی المجلس در عقد صرف و سلم شرط آمدن ملکیّت می‌باشد، لذا باید بگوییم قبل از ساعت ۵/۸ خیار مجلس وجود ندارد و این خلاف گفتار فقها است که در جمیع اقسام بیع خیارات ثابت است.

وثانیاً بنابراین کلام باید خیار مجلس در مطلق بیع‌ها بنا بر مسلک شیخ طوسی نباشد. توضیح ذلک: اختلافی است بین مشهور وشیخ طوسی. مشهور می‌گویند: به مجرّد عقد مشتری مبیع را و بایع ثمن را مالک می‌شود، و مرحوم شیخ طوسی می‌گوید ملکیّت متوقّف بر انقضای زمان خیار می‌باشد. مثلاً در ما نحن فیه که تا ساعت ۹ تفرّق و جدایی نیامده است و خیار مجلس باقی است هنوز ملکیّت حاصل نشده است چون ملکیّت متوقّف بر انقضای زمان خیار می‌باشد. لذا اگر آمدن خیار متوقّف بر ملکیّت شرعیه می‌باشد طبق مسلک شیخ طوسی ما در هیچ بیعی خیار نخواهیم داشت و هذا لم یقل به أحدٌ من الفقهاء.

در نتیجه آمدن خیار متوقّف بر ملکیّت شرعیه نمی‌باشد.

دلیل سوم ادلۀ خیارات می‌گوید در صورتی که من له الخیار آنچه را که گرفته است بتواند پس بدهد آنچه را که داده است می‌تواند پس بگیرد، و این معنا در ما نحن فیه امکان ندارد چون زید فضول آنچه را که گرفته است که ثمن باشد نمی‌تواند به عمر فضول برگرداند چون سلطنت بر این پول ندارد چون مالک آن نمی‌باشد. پس زید فضول سلطنت بر برگرداندن انچه را که گرفته است به مالک اصلی ندارد. اگر سلطنت ندارد، سلطنت بر برگرداندن آنچه را که داده است که مکاسب باشد ندارد.

۴

خیار مالکین

مطلب اوّل) آیا مالکین در صورتی که در محلّ عقد باشند خیار مجلس دارند یا نه؟ یا در صورتی که در مجلس اجازه باشند علی القول بالنقل خیار مجلس دارند یا خیر؟ مثلاً زید و خالد فضولند و عمر و بکر مالکند. چهار نفر در این اتاق وجود دارند. زید کتاب عمر را به خالد در ساعت ۸ می‌فروشد. در ساعت ۵/۸ عمر می‌گوید به فروش کتاب خود راضی شدم و بکر هم می‌گوید به خرید کتاب برای خودم راضی شدم. حال مالکین بعد از اجازه در ساعت ۵/۸ تا ساعت ۹ آیا خیار مجلس دارند یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: علی القول بالکشف خیار داشتن وجیه است چون صدق بیع می‌کند و همچنین در مجلس اجازه علی القول بالنقل له وجهٌ خصوصاً اگر اجازه را عقد مستأنف بدانیم که مجلس عقد جدیدی به وجود می‌آید و مالکین حق خیار دارند.

مطلب دوم) ربّما قیل به اینکه کما اینکه فضولیین خیار مجلس ندارند کذلک مالکین مطلقاً خیار مجلس ندارند، چون وقتی مالک فروشنده یا خریدار می‌گویند (أجزتُ) معنای آن این است که بیع را لازم کرده‌ایم یعنی اینکه اگر خیار هم بوده است آن را ساقط نمودیم، لذا بعد از اجازه مالکین خیار مجلس ندارند.

مطلب سوم) اگر أحد الفضولیین در مجلس عقد فسخ کرده است مثلاً زید فروش مکاسب به خالد را فسخ کرده است ودر ساعت ۹ مالکین اجازه کرده‌اند آیا با اجازۀ مالکین بیع صحیح است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: بیع صحیح است چون فضول خیار نداشته است تا فسخ او نافذ باشد لذا فسخ او کالعدم است کما اینکه اگر أحد الطرفین اصیل باشد ودیگری فضول باشد. و ما نحن فیه لا یقاس به ردّ موجب قبل از قبول، مثلاً زید در اول ساعت ۸ گفته است (بعتک) و قبول در ساعت ۵/۸ می‌آید در ساعت ۰۵/۸ زید ایجاب خودش را به هم می‌زند، آیا در این مورد اجازۀ مالکین مؤثر است یا نه؟

تبعاً مؤثر نخواهد بود چون با ردّ ایجاب و قبول بعدی معاهده و معاقده صدق نمی‌کند و لذا لا یقاس به مسأله خیار مجلس داشتن فضولی چون آن بعد از اتمام معاقده است و اینجا اصلاً معاقده محقّق نشده است.

۵

واحد بودن موجب و قابل

در صورتی که موجب و قابل شخص واحد باشد که اتحاد حقیقی و تعدّد اعتباری باشد، آیا در این مورد خیار مجلس ثابت است یا خیر؟ مثلاً زید از طرف عمر وکیل مفوّض بوده است که مکاسب را بفروشد و زید از طرف خالد نیز وکیل مفوّض بوده است که برای بکر مکاسب بخرد، زید ایجاب را وکالتاً از طرف عمر خوانده است و قبول را وکالتاً از طرف بکر خوانده است، یعنی زید عاقد حقیقتاً واحد و اعتباراً متعدّد است.

مشهور می‌گویند: در این صورت خیار مجلس دارد. دلیل آن این است که زید فروشنده است و همین زید خریدار است و کلّ احکامی که روی فروشنده وخریدار بار می‌شود باید مترتّب گردد و یکی از این احکام خیار مجلس است.

اما جماعتی از محقّقین و مرحوم شیخ می‌گویند که: خیار مجلس وجود ندارد، چون در روایات دو کلمۀ (بیّعان) و (حتّی یفترقا) به چشم می‌خورد. کلمۀ بیّعان که تثنیه است دلالت بر تعدّد دارد. (حتّی یفترقا) نیز همین ظهور قوی در تعدّد حقیقی بایع و مشتری دارد.

و مرحوم شیخ می‌فرمایند: حتّی اگر بشود کلمۀ (بیّعان) را توجیه کرد اما به ضمیمۀ (حتّی یفترقا) ظهور در تعدّد متعیّن است.

ان قلت: (حتّی یفترقا) ظهور در این معنا ندارد چون لفظ حتّی هم بر ممکن و هم ممتنع داخل می‌شود چه تعدّد ممکن باشد و چه ممتنع (حتّی) داخل می‌گردد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: بله گرچه (حتّی) بالوضع ظهور در دو معنا دارد، اما در ما نحن فیه ظهور عرفی در متعدّد پیدا رده است و ظهور عرفی تقدّم دارد و متعیّن است.

یمکن أن یقال که: خیار مجلس ثابت باشد که (حتّی یفترقا) را حمل بر غالب کنیم که موجب تخصیص حکم به مورد افتراق نباشد، لذا (حتّی یفترقا) را حمل بر موارد اکثر و غالب کنیم.

ولی مرحوم شیخ این را قبول نمی‌کنند و می‌گویند ما نسبت به این مسأله توقّف می‌کنیم و علی القول بثبوت خیار مسقط آن افتراق نخواهد بود چون امکان ندارد لذا مسقط آن باید بقیۀ مسقطات باشد.

۶

تطبیق واگذار کردن حق خیار به موکل

ثمّ هل للموكّل بناءً على ثبوت الخيار له (موکل) تفويض الأمر إلى الوكيل بحيث يصير ذا حقٍّ خياري؟ الأقوى العدم؛ لأنّ المتيقّن من الدليل ثبوت الخيار للعاقد في صورة القول به عند العقد لا لحوقه (خیار) له (فرد) بعده (عقد). نعم، يمكن توكيله (وکیل) في الفسخ أو في مطلق التصرّف فسخاً أو التزاماً.

۷

تطبیق خیار مجلس برای فضولی

وممّا ذكرنا اتّضح عدم ثبوت الخيار للفضوليّين وإن جعلنا الإجازة كاشفةً، (دلیل اول:) لا لعدم صدق «المتبايعين»؛ لأنّ البيع النقل ولا نقل هنا (در عقد فضولی) كما قيل لاندفاعه بأنّ البيع النقل العرفي، وهو (نقل عرفی) موجودٌ هنا. (دلیل دوم:) نعم، ربما كان ظاهر الأخبار حصول الملك شرعاً بالبيع، وهذا المعنى منتفٍ في الفضولي قبل الإجازة.

ويندفع أيضاً (دلیل دوم): بأنّ مقتضى ذلك عدم الخيار في الصرف والسلم قبل القبض، مع أنّ هذا المعنى لا يصحّ على مذهب الشيخ القائل بتوقّف الملك على انقضاء الخيار.

(دلیل سوم:) فالوجه في عدم ثبوته (خیار) للفضوليّين فحوى ما تقدّم: من عدم ثبوته (خیار) للوكيلين الغير المستقلّين. نعم، في ثبوته للمالكين بعد الإجازة مع حضورهما في مجلس العقد وجهٌ. واعتبار مجلس الإجازة على القول بالنقل، له وجهٌ. خصوصاً على القول بأنّ الإجازة عقدٌ مستأنف، على ما تقدّم توضيحه في مسألة عقد الفضولي. ويكفي حينئذٍ الإنشاء أصالةً من أحدهما، والإجازة من الآخر إذا جمعهما مجلسٌ‌

ما هو المراد من التفرّق؟

ثمّ على المختار من ثبوته للموكِّلين ، فهل العبرة فيه بتفرّقهما عن مجلسهما حال العقد ، أو عن مجلس العقد ، أو بتفرّق المتعاقدين ، أو بتفرّق الكلّ ، فيكفي بقاء أصيلٍ مع وكيل الآخر (١) في مجلس العقد؟ وجوهٌ ، أقواها الأخير.

٣ ـ أن لا يكون مستقلا في التصرف

عدم ثبوت الخيار للوكيل في هذه الصورة

وإن لم يكن مستقلا في التصرّف في مال الموكّل قبل العقد وبعده ، بل كان وكيلاً في التصرّف على وجه المعاوضة كما إذا قال له : اشتر لي عبداً فالظاهر حينئذٍ عدم الخيار للوكيل ، لا لانصراف الإطلاق إلى غير ذلك ، بل لما ذكرنا في القسم الأوّل (٢) : من أنّ إطلاق أدلّة الخيار مسوقٌ لإفادة سلطنة كلٍّ من العاقدين على ما نقله عنه بعد الفراغ عن تمكّنه من ردّ ما انتقل إليه ، فلا تنهض لإثبات هذا التمكّن عند الشكّ فيه ، ولا لتخصيص ما دلّ على سلطنة الموكّل على ما انتقل إليه المستلزمة لعدم جواز تصرّف الوكيل فيه بردّه إلى مالكه الأصلي.

وفي ثبوته للموكّلين ما تقدّم (٣).

والأقوى اعتبار الافتراق عن مجلس العقد كما عرفت في سابقه (٤).

هل للموكل تفويض حق الخيار إلى الوكيل؟

ثمّ هل للموكّل بناءً على ثبوت الخيار له تفويض الأمر إلى الوكيل بحيث يصير ذا حقٍّ خياري؟ الأقوى العدم ؛ لأنّ المتيقّن من‌

__________________

(١) في «ش» : «آخر».

(٢) وهو الوكيل في إجراء لفظ العقد فقط ، راجع الصفحة ٢٨ ٢٩.

(٣) راجع الصفحة المتقدّمة.

(٤) آنفاً.

الدليل ثبوت الخيار للعاقد في صورة القول به عند العقد لا لحوقه له بعده. نعم ، يمكن توكيله في الفسخ أو في مطلق التصرّف فسخاً أو التزاماً.

عدم ثبوت الخيار للفضولي

وممّا ذكرنا اتّضح عدم ثبوت الخيار للفضوليّين وإن جعلنا الإجازة كاشفةً ، لا لعدم صدق «المتبايعين» ؛ لأنّ البيع النقل ولا نقل هنا كما قيل (١) لاندفاعه بأنّ البيع النقل العرفي ، وهو موجودٌ هنا. نعم ، ربما كان ظاهر الأخبار حصول الملك شرعاً بالبيع ، وهذا المعنى منتفٍ في الفضولي قبل الإجازة.

ويندفع أيضاً : بأنّ مقتضى ذلك عدم الخيار في الصرف والسلم قبل القبض ، مع أنّ هذا المعنى لا يصحّ على مذهب الشيخ القائل بتوقّف الملك على انقضاء الخيار (٢).

فالوجه في عدم ثبوته للفضوليّين فحوى ما تقدّم : من عدم ثبوته للوكيلين الغير المستقلّين (٣). نعم ، في ثبوته للمالكين بعد الإجازة مع حضورهما في مجلس العقد وجهٌ. واعتبار مجلس الإجازة على القول بالنقل ، له وجهٌ. خصوصاً على القول بأنّ الإجازة عقدٌ مستأنف ، على ما تقدّم توضيحه في مسألة عقد الفضولي (٤). ويكفي حينئذٍ الإنشاء أصالةً من أحدهما ، والإجازة من الآخر إذا جمعهما مجلسٌ‌

__________________

(١) قاله صاحب الجواهر ٢٣ : ٩.

(٢) الخلاف ٣ : ٢٢ ، المسألة ٢٩ من كتاب البيوع.

(٣) راجع الصفحة المتقدّمة.

(٤) راجع الجزء الثالث : ٣٩٩.

عرفاً. نعم ، يحتمل في أصل [المسألة (١)] أن تكون الإجازة من المجيز التزاماً بالعقد ، فلا خيار بعدها خصوصاً إذا كانت بلفظ «التزمت» ، فتأمّل.

ولا فرق في الفضوليّين بين الغاصب وغيره ، فلو تبايع غاصبان ثمّ تفاسخا لم يزُل العقد عن قابليّة لحوق الإجازة ، بخلاف ما لو ردّ الموجب منهما قبل قبول الآخر ، لاختلال صورة المعاقدة ، والله العالم.

__________________

(١) لم ترد في «ق».

مسألة

هل يثبت الخيار إذا كان العاقد واحدا؟

لو كان العاقد واحداً لنفسه أو غيره عن نفسه أو غيره ولايةً أو وكالةً على وجهٍ يثبت له الخيار مع التعدّد بأن كان وليّاً أو وكيلاً مستقلا في التصرّف فالمحكيّ عن ظاهر الخلاف والقاضي والمحقّق (١) والعلاّمة (٢) والشهيدين (٣) والمحقّق الثاني (٤) والمحقّق الميسي (٥) والصيمري (٦) وغيرهم ، ثبوتُ هذا الخيار له عن الاثنين ؛ لأنّه بائعٌ ومشترٍ ، فله ما لكلٍّ منهما كسائر أحكامهما الثابتة لهما من حيث كونهما متبايعين.

__________________

(١) حكاه عن ظاهرهم المحقّق التستري في المقابس : ٢٤٠.

(٢) التذكرة ١ : ٥١٥ ٥١٦.

(٣) الدروس ٣ : ٢٦٥ ، والمسالك ٣ : ١٩٧ ١٩٨.

(٤) حكاه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٤٥ ، والمحقّق التستري في المقابس : ٢٤١ ، وراجع تعليقة المحقّق على الإرشاد (مخطوط) : ٢٥٣ ٢٥٤.

(٥) لا يوجد لدينا كتابه ، نعم حكاه عنه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٤٥ ، والمحقّق التستري في المقابس : ٢٤١.

(٦) حكى عنه ذلك في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٤٥ ، والمقابس : ٢٤١. وراجع غاية المرام (مخطوط) : ٢٨٨.

واحتمال كون الخيار لكلٍّ منهما بشرط انفراده بإنشائه فلا يثبت مع قيام العنوانين بشخصٍ واحد ، مندفعٌ باستقرار سائر أحكام المتبايعين ، وجعل الغاية التفرّق المستلزم للتعدّد مبنيٌّ على الغالب.

خلافاً للمحكيّ في التحرير من القول بالعدم (١) ، واستقربه فخر الدين قدّس الله سرّه (٢) ، ومال إليه المحقّق الأردبيلي (٣) والفاضل الخراساني (٤) والمحدّث البحراني (٥) ، واستظهره بعض الأفاضل ممّن عاصرناهم (٦).

الأقوى عدم ثبوت الخيار له عن الاثنين

ولا يخلو عن قوّةٍ بالنظر إلى ظاهر النصّ ؛ لأنّ الموضوع فيه صورة التعدّد ، والغاية فيه الافتراق المستلزم للتعدّد ، ولولاها لأمكن استظهار كون التعدّد في الموضوع لبيان حكم كلٍّ من البائع والمشتري كسائر أحكامهما ؛ إذ لا يفرِّق العرف بين قوله : «المتبايعان كذا» وقوله : «لكلٍّ من البائع والمشتري» ، إلاّ أنّ التقييد بقوله : «حتّى يفترقا» ظاهرٌ في اختصاص الحكم بصورة إمكان فرض الغاية ، ولا يمكن فرض التفرّق في غير المتعدّد.

ومنه يظهر سقوط القول بأنّ كلمة «حتّى» تدخل على الممكن والمستحيل ، إلاّ أن يدّعى أنّ التفرّق غايةٌ مختصّةٌ بصورة التعدّد ،

__________________

(١) التحرير ١ : ١٦٥.

(٢) إيضاح الفوائد ١ : ٤٨١ ، وفيه : «والأولى عدم الخيار هنا».

(٣) مجمع الفائدة ٨ : ٣٨٩.

(٤) كفاية الأحكام : ٩١ ، وفيه : «لا يخلو عن قوّة».

(٥) الحدائق ١٩ : ١٣ و ١٦.

(٦) وهو المحقّق التستري في المقابس : ٢٤١ ، وفيه : «ولعلّ القول الثاني أقوى».

لا مخصّصةٌ للحكم بها.

وبالجملة ، فحكم المشهور بالنظر إلى ظاهر اللفظ مشكلٌ. نعم ، لا يبعد بَعد تنقيح المناط ، لكن الإشكال فيه. والأولى التوقّف ، تبعاً للتحرير وجامع المقاصد (١).

ثمّ لو قلنا بالخيار ، فالظاهر بقاؤه إلى أن يسقط بأحد المسقطات غير التفرّق.

__________________

(١) التحرير ١ : ١٦٥ ، وجامع المقاصد ٤ : ٢٨٧.