«مسألة من أفراد خیار الشرط: ما یضاف البیع إلیه»، از افراد و مصادیق خیار شرط، آن است که بیع به آن خیار اضافه میشود، «و یقال له: «بیع الخیار»»، و به آن «بیع الخیار» گفته میشود، که عرض کردیم که این یک اصطلاح است و از باب اضافه ظرف به مظروف هست، «و هو جائزٌ عندنا كما فی التذكرة»، این بیع الخیار در نزد امامیه جایز و صحیح است، همان گونه که در تذکره بیان شده، «و عن غیرها: الإجماع علیه.»، و در غیر تذکره إجماع بر جواز آن قائم شده است.
حال بیع خیار یعنی «و هو: أن یبیع شیئاً و یشترط الخیار لنفسه مدّةً»، اینکه شیئی را بفروشد و برای خودش خیار را شرط کند برای مدتی، «بأن یردّ الثمن فیها و یرتجع المبیع.»، تا در آن مدت ثمن را رد کرده و مبیع را پس بگیرد، که این معنای بیع الخیار است.
«و الأصل فیه بعد العمومات المتقدّمة فی الشرط النصوص المستفیضة.»، یعنی دلیل در این بیع الخیار بعد از عمومات متقدمه که همان عموماتی است که در مطلق شرط بیان کردیم، مثل «المؤمنون عند شروطهم» دلیل بعد از عمومات نصوص مستفیضه است.
«منها: موثّقة إسحاق بن عمّار قال: سمعت من یسأل أبا عبد اللّه (علیه السلام) یقول»، یکی از آن روایات موثقه اسحاق بن عمار است، که میگوید: شنیدم کسی را که از امام صادق (علیه السلام) سؤال میکرد.
این عبارت با عبارت اصلی روایت مقداری سازگاری ندارد، در عبارت اصلی روایت ظاهراً به جای «سمعت من یسئل» دارد که «أخبرنی من سمع اباعبدالله» که خبر داد به من کسی که از امام صادق (علیه السلام) شنید.
«و قد سأله: رجلٌ مسلمٌ احتاج إلى بیع داره»، این سائل میگوید: کسی از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد و من هم در نزد ایشان بودم و گفت: مرد مسلمانی احتیاج به فروختن خانهاش دارد، «فمشى إلى أخیه فقال له: أبیعك داری هذه و یكون لك أحبّ إلی من أن یكون لغیرك»، نزد برادر مؤمنش میآید و میگوید: خانهام را به تو میفروشم، که این خانه برای تو باشد، بهتر از این است که برای غیر تو باشد، «على أن تشترط لی أنّی إذا جئتك بثمنها إلى سنة تردّها علی؟»، به شرط اینکه اگر ثمن این خانه را آوردم، آن را بر من رد کنی، که از امام (علیه السلام) در باره آن سؤال کرده است.
«قال: لا بأس بهذا»، امام (علیه السلام) هم فرمودند: این اشکالی ندارد، «إن جاء بثمنها ردّها علیه.»، اگر ثمن را آورد، باید خانه را بر این بایع رد کند.
«قلت: أ رأیت لو كان للدار غلّةٌ لمن تكون؟»، إسحاق بن عمار میگوید: عرض کردم که اگر این خانه غله یعنی منافعی در این یک سال داشته باشد برای کیست؟ «قال: للمشتری»، امام (علیه السلام) فرمودند: برای مشتری است.
«أ لا ترى أنّها لو احترقت كانت من ماله.»، بعد امام (علیه السلام) مؤیدی آورده و فرمودند: اگر در این یک سال این خانه بسوزد، از جیب مشتری رفته، لذا اگر منافعی هم داشته باشد، پس آن هم باید برای مشتری باشد. طبق این قاعده که «من کان علیه الغرم فله الغنم»، کسی که غرامت گردن او را میگیرد، غنیمت و فوایدش هم باید مال او باشد.
«و روایة معاویة بن میسرة، قال: «سمعت أبا الجارود یسأل أبا عبد اللّه (علیه السلام) عن رجلٍ باع داراً له من رجلٍ»، روایت دوم هم روایت معاویه بن میسره است که میگوید: شنیدم که ابو الجارود از امام صادق (علیه السلام) سؤال میکرد از مردی که خانهاش را به دیگری فروخت، «و كان بینه و بین الذی اشترى منه الدار خلطةٌ»، و بین اینها یک خلطه و رفاقتی هم وجود داشت، «فشرط: أنّك إن أتیتنی بمالی ما بین ثلاث سنین فالدار دارك»، مشتری شرط کرد که اگر این پول را در ما بین سه سال به من داد، این خانه خانهی توست، «فأتاه بماله؟» حال بایع هم پول را در بین سه سال به مشتری برگرداند، حال اباجارود از امام (علیه السلام) سؤال میکند که کیفیت این معامله و شرعیتش چگونه است؟
«قال: له شرطه.»، امام (علیه السلام) فرمودند: برای این بایع است آن شرطی که کرده است، یعنی آن شرطی که به نفعش بوده است، میتواند بر طبق آن عمل کرده و پول را بدهد و خانه را پس بگیرد.
«قال له أبو الجارود»، بعد ابو الجارود گفت: «فإنّ هذا الرجل قد أصاب فی هذا المال فی ثلاث سنین؟»، این قسمت روایت این را مختلف معنا کردهاند.
بعضی از اساتید فرمودهاند: این «فإن هذا الرجل» به مشتری میخورد، «قد إصاب فی هذا المال» هم مراد همین خانه است. احتمال دیگر که شاید اصح باشد این است که «هذا الرجل» به بایع میخورد و در «قد أصاب فی هذا المال» مسلماً مفعول «أصاب» محذوف است، یعنی «أصاب ربحاً»، یک سودی را برده است.
پس در «هذا الرجل» دو احتمال است؛ اگر بگوییم: «هذا الرجل» یعنی مشتری در این مال ربحی برده است، که این مال میشود پولی که در دست مشتری در این مدت سه سال بوده است و احتمال دیگر این است که بگوییم: به بایع میخورد، که «هذا المال» میشود همان خانه که مبیع بوده است.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) در «هذا الرجل» دو احتمال وجود دارد؛ یکی اینکه به بایع برگردد و یکی اینکه به مشتری برگردد، که به هر کدام برگشت، مراد از مال آن مالی است که در این مدت معامله در اختیارشان بوده است.
حال آن طور که در اینجا یادداشت کردیم و از قبل به ذهنمان رسیده، اینکه «هذا الرجل» به بایع برمیگردد و «هذا المال» هم به این پولی که بایع گرفته و سؤال سائل هم، مثل همین سوالهای عرفی ماست که میگوید: خانهای را سه سال پیش فروخته و حال نزدیک به اینکه سه سال تمام شود، پول را آورده و خانه را طلب میکند.
امام (علیه السلام) هم میفرمایند: اشکالی ندارد.
بعد ابو الجارود سوال میکند که اینکه نمیشود، سه سال پول در اختیار بایع بوده و از این پول استفاده کرده، که اگر مثلا این پول دست خود مالک بود، میتوانست دو از این خانهها بخرد، و لذا «فإنّ هذا الرجل قد أصاب فی هذا المال فی ثلاث سنین؟»، یعنی این بایع از این پولی که دستش بوده است سه سال استفاده کرده است.
«قال: هو ماله»، امام (علیه السلام) میفرمایند: عیبی ندارد و این پول، در این سه سال مال او بوده است.
بعد امام (علیه السلام) تشبیهی کرده و میفرمایند: «و قال (علیه السلام): أ رأیت لو أنّ الدار احترقت من مال من كانت؟»، اگر خانه آتش بگیرد از مال کیست؟ «تكون الدار دار المشتری.»، این دار، دار مشتری است، یعنی همان طور که اگر خانه در بین این سه سال آتش بگیرد، این از ملک مشتری بوده و بر عهدهی مشتری است، این پول هم که در این سه سال در دست بایع است، لذا هر استفادهای از آن کرده باشد مال خودش است.
بعضی به قرینهی همین آمدهاند «هذا الرجل» را به مشتری زده و «هذا المال» را هم به خانه و گفتهاند: ابو الجارود سؤال میکند که اگر مشتری از این خانه در طول این سه سال سودی برد، این سود از آن کیست؟ که امام (علیه السلام) هم میفرمایند: مال مشتری است و بعد هم تشبیه کردهاند که اگر در همین سه سال خانه آتش بگیرد، چطور ضررش بر عهدهی مشتری است، لذا سودی هم که از این خانه میبرد بر عهدهی مشتری است.
«و عن سعید بن یسار فی الصحیح، قال: قلت لأبی عبد اللّه (علیه السلام): إنّا نخالط أُناساً من أهل السواد و غیرهم فنبیعهم و نربح علیهم فی العشرة اثنى عشر و ثلاثة عشر»، روایت سوم از سعید بن یسار در خبر صحیح است که میگوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کرده که ما با مردمی از اهل بیابان و بادیه و یا غیر آنها معاشرت میکنیم و با مردم معاملهمان این گونه است جنسی که مثلا به ده تومان میخریم، به آنها به دوازده یا سیزده تومان میفروشیم، که هر دهتا، دو یا سه تا اضافه روی او میکشیم و معامله میکنیم، «و نؤخّر ذلك فیما بیننا و بینهم السنة و نحوها»، و این سودی را که از اینها میخواهیم بگیریم، یک سال و یا مثل یک سال، یعنی دو سال یا دو سال و نیم تأخیر میاندازیم، «و یكتب لنا رجلٌ منهم على داره أو أرضه»، مردی از آنها برای خانه یا زمینش برای ما نوشت، مثل قباله نامه، «بذلك المال الذی فیه الفضل الذی أخذ منّا شراءً»، که آن مالی که در آن اضافه است، که از ما خریدند و باید دوازده درهم به ما بدهند، «بأنّه باع و قبض الثمن منه»، که این را صاحب این خانه فروخته و ثمن را از مشتری گرفته است.
در اینجا صورت مسئله این است که اینها جنسی در روستا میآوردند و جنس ده تومانی را به دوازده تومان میفروختند و فرض کنید یک نفر که این جنس را خریده، دوازده تومان را نداشته، لذا در معامله دوم خانهاش را به همین بایع به دوازده تومان میفروشد و بعد یک کسی هم مینوشت که خانه را فروخت و ثمن را هم قبض کرد.
بعد یک چنین شرطی هم بین این بایع و مشتری در معاملهی دوم که خانهاش را فروخته میشود که اگر تا یک سال و یا بیش از یک سال این دوازده درهم را به تو دادم، خانهی من را پس بده، «فنعده إن هو جاء بالمال إلى وقتٍ بیننا و بینهم أن نردّ علیه الشراء»، پس وعده میگذاریم که اگر آن کسی که خانهاش را فروخته، تا وقتی که معین بین ما و آنهاست، آن مال یعنی دوازده تومان را آورد، شراع رد شود «فإن جاء الوقت و لم یأتنا بالدراهم فهو لنا»، اما اگر زمان گذشت و آن مال را هم نیاورد، آن خانه یا زمینی که از او خریده بودیم، دیگر مال ما هست.
باید دو معامله تصویر کنیم، وإلا به یک معامله مسئله درست نمیشود.
حال از امام (علیه السلام) سؤال میکند که «فما ترى فی هذا الشراء؟»، رأی شریف شما در این مورد چیست؟ «قال: أرى أنّه لك إن لم یفعله»، امام (علیه السلام) فرمودند: آن مال و آن خانه مال توست، اگر پول را نیاورد، «و إن جاء بالمال فرُدّ علیه.»، اما اگر آن مال را در آن زمان موقت آورد و رد کرد، خانه را به او بده.
«و عن أبی الجارود عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: إن بعت رجلًا على شرطٍ»، آخرین روایت از ابی الجارود است که امام باقر (علیه السلام) فرمودند: اگر مالی را به مردی بر یک شرطی بفروشم، «فإن أتاك بمالك»، اگر مالت را آورد، باید ثمن را به آن برگردانی، «و إلّا فالبیع لك.»، اما اگر مال را نیاورد، بیع و آن جنس مال تو هست.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین