«إذا عرفت هذا فتوضیح المسألة یتحقّق بالكلام فی أُمور، الأوّل أنّ اعتبار ردّ الثمن فی هذا الخیار یتصوّر على وجوه»
بیان اموری برای تبیین بیع خیاری
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: این مسئلهی بیع خیاری اگر بخواهد خوب منقح شود، باید آن را در ضمن اموری بحث کنیم.
امر اول: انواع و احتمالات در رد ثمن
امر اول این است که در این بیع خیاری که رد ثمن شرط شده، این رد ثمن پنج نوع تصور دارد، که باید ببینیم که کدام یک از این پنج نوع صحیح است و کدام غیر صحیح؟ کدام یک از این پنج نوع با ظاهر روایاتی که به عنوان دلیل برای بیع خیار بود سازگاری دارد و کدام سازگاری ندارد؟ یا لااقل کدام یک از این پنج نوع با ظاهر این روایات نزدیکتر است؟
لذا مرحوم شیخ (ره) این ثمره و نتیجه را خواستهاند دنبال کنند که این روایاتی که در بیع خیار عنوان کردیم، در کدام یک از این پنج نوع ظهور دارد.
احتمال اول: قیدیت رد ثمن برای خیار
احتمال اول این است که رّد ثمن قید برای خیار است، به طوری که اگر رد ثمن واقع نشود، اصلاً خیاری وجود ندارد، بلکه بعد از رد ثمن خیار حادث میشود.
پس بنا بر احتمال اول قبل از رّد ثمن خیار نیست، یعنی بین عقد و رّد ثمن، این عقد، یک عقد لازم است و خیار در آن وجود ندارد و بعد از رد ثمن، خیار حادث میشود.
بنابراین خیار روی این احتمال اول دائماً منفصل از زمان عقد میشود.
احتمال دوم: قیدیت رد ثمن برای تاثیر فسخ
احتمال دوم این است که رّد ثمن، شرط و قید برای خیار نباشد، به طوری که قبل از رّد ثمن هم، به نفس اشتراطی که بایع در متن عقد کرده، خیار وجود دارد، یعنی خیار به نفس اشتراط موجود است، لکن رّد ثمن قید و شرط برای تأثیر فسخ است، یعنی اگر بایع رّد ثمن کرد و بعد از آن گفت: «فسخت»، این «فسخت» اثر دارد، اما اگر قبل از رّد ثمن گفت: «فسخت»، در اینجا این دیگر اثری ندارد.
فرض این است که خیار از حین عقد حادث شده و در زمانی هم که بایع خیار دارد و میگوید: «فسخت»، اما این «فسخت» اثری ندارد، چون فرض را روی این قرار دادیم که برای تأثیر فسخ شرطی به نام رّد ثمن وجود دارد و رّد ثمن قید برای فسخ است.
احتمال سوم: رّد ثمن به عنوان فسخ فعلی
احتمال سوم این است که رّد ثمن خودش عنوان فسخ را داشته باشد، لکن به عنوان یک فسخ فعلی.
در احتمال دوم بعد از آن که بایع رّد ثمن میکرد، باید یک فسخ قولی هم محقق میشد و بایع فاسخ باید میگفت: «فسخت»، اما در این احتمال سوم میگوییم: نفس رد ثمن به مشتری، خودش یک فسخ فعلی است، مثل معاطات که معنایش تملیک ثمن به مشتری و تملک مبیع برای بایع است، که بایع مالک مبیع میشود.
مرحوم صاحب ریاض (ره) آن چهار روایت را -که ما در بحث دیروز خواندیم- که ظهور داشت در اینکه اگر بایع ثمن را برگرداند به مشتری، مبیع مال بایع میشود، حمل بر این احتمال سوم کرده است، یعنی حمل بر اینکه رّد ثمن خود یک فسخ فعلی باشد.
احتمال چهارم: رّد ثمن شرط برای انفساخ
احتمال چهارم این است که رّد ثمن شرطیت برای فسخ ندارد، بلکه شرطیت برای انفساخ دارد.
فرق بین فسخ و انفساخ این است که در فسخ اراده فسخ لازم است، یعنی بایع چه فسخ قولی بخواهد کند و چه فسخ فعلی، باید اراده فسخ داشته باشد، اما در انفساخ عقد خود به خود به هم میخورد، بدون اینکه اراده فسخ داشته باشد، حال بگوییم: اگر بایع ثمن را رد کرد، چه ارادهی فسخ داشته باشد و چه نداشته باشد، عقد خود به خود مفسخ میشود و به هم میخورد.
شیخ (ره) فرموده: ظاهر روایت معاویة بن میسره همین است، -که یکی از روایاتی بود که در بحث دیروز خواندیم- که «إن أتیتنی بمالی ما بین ثلاث سنین فالدار دارك»، که مشتری گفت: اگر پول را من را دادی خانه، خانهی توست، که این ظهور در این دارد که رّد ثمن، خود به خود عقد را به هم میزند و سبب برای انفساخ عقد میشود.
البته میفرمایند روایت معاویة بن میسره با معنای سوم هم، یعنی با فسخ فعلی هم سازگاری دارد، که این هم معنای چهارمی است که در اینجا بیان کردهاند.
احتمال پنجم: رّد ثمن شرط برای لزوم إقاله
احتمال پنجم این است که رّد ثمن نه شرط برای فسخ است، نه قید برای انفساخ، نه شرط برای حدوث خیار، بلکه رّد ثمن شرط برای لزوم إقاله است، یعنی بعد از آن که بایع ثمن را به مشتری رد کرد، بر مشتری واجب است که إقاله کند و با بایع صیغهی إقاله را بخوانند و بگویند: «أقلنا البیع» یعنی بیع را اقاله کردیم و با رضایت طرفین بیع را از بین بردیم.
شیخ (ره) فرموده: ابن حمزه (ره) در کتاب وسیله عبارتی دارد که ظهور در همین معنای پنجم دارد.
ملاحظه میفرمایید که در این معنای پنجم اصلاً رّد ثمن شرط برای فسخ و یا حتی برای حدوث خیار هم نیست، لذا بعضی از محشین به شیخ (ره) اشکال کردهاند که شما مقسم را این قرار دادید که رّد ثمنی که در این خیار شرط است، «یتصور علی وجوه الخمسه»، در حالی که این وجه پنجم ربطی به خیار ندارد.
حال بنا بر این احتمال پنجم، اگر بایع ثمن را رد کرد و مشتری إقاله نکرد، در اینجا باز هم خیار وجود ندارد و این چنین نیست که بگوییم: خیار تخلف شرط وجود دارد، بلکه بایع باید به حاکم مراجعه کند و حاکم به مشتری امر کند که معامله را إقاله کن و اگر قبول نکرد اجبارش میکند واگر اجبار هم اثر نداشت، خود حاکم از جانب مشتری معامله را با بایع اقاله میکند و در نهایت اگر بایع امکان دسترسی به حاکم شرع را نداشت، بعد از تمام اینها، خود بایع استقلال در فسخ دارد و میتواند معامله را فسخ کند.
بعد شیخ (ره) فرموده: در دو روایت، که یکی در آخر بود که عبارت از روایت سعید بن یسار بود و دیگری روایت اول که روایت اسحاق به عمّار بود، در این دو روایت احتمال معنای پنجم هم وجود دارد.
این «رّد المبیع إلی البایع» را مشهور از فقهاء به عنوان معنای اول یا دوم معنا کرده و گفتهاند: بعد از اینکه بایع ثمن را رد کرد و گفت: «فسخت»، مشتری باید مبیع را به بایع برگرداند، اما مرحوم شیخ (ره) فرموده: این «عود المبیع إلی البایع» را میتوانیم یک گونهای معنا کنیم که با این معنای پنجم هم سازگار باشد و بگوییم: «عود المبیع إلی البایع» از قبیل ذکر لازم و ارادهی ملزوم است، یعنی بعد از آن که إقاله کرد، لازمه و اثر إقاله این است که مبیع را مشتری باید به بایع برگرداند.
البته شیخ (ره) نفرموده که: این روایت سعید به یسار و إسحاق بن عمار ظهور در معنای پنجم دارد، بلکه فرموده: یکی از محتملات این دو روایت همین معنای پنجم است.
ظهور کلمات فقهاء در معنای اول و دوم
شیخ (ره) بعد از بیان این معانی پنجگانه فرموده: وقتی به کلمات فقهاء در بیع خیاری مراجعه میکنیم، غالباً رد الثمن را به یکی از دو معنای اول برگرداندهاند، یعنی یا به معنای اول که رّد ثمن قید برای خیار باشد و یا به معنای دوم که رّد ثمن قید برای فسخ است.
باز در بین همین دو معنا هم فرموده: عبارات اکثر فقهاء ظهور در معنای دوم دارد، یعنی رد ثمن را قید برای فسخ قرار دادهاند.