درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۱: سؤر + مسأله دوم: بالوعه

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

رد نظریه شیخ و علامه در شیوه تطهیر آب مضاف

در جلسه گذشته، در آخرین مطلب مطرح شده، نظریه اصح مطرح شد.

نظریه اصح عبارت بود از آن که برای تطهیر آب مضاف دو شرط وجود دارد.

الف) آب مضاف، از مضاف بودن خارج و به آب مطلق مبدل شود.

ب) آب مضاف به آب کثیر مطلق اضافه شود. یعنی به یک کر آب مطلق اضافه شود.

در مقابل این نظریه، شیخ طوسی و علامه، نظریه دیگری ارائه می‌فرمایند.

نظریه شیخ طوسی: چنانچه آب کر مطلق، غلبه پیدا کند و اوصاف آب مضاف را از بین ببرد، هرچند که آب مضاف مبدل به آب مطلق نشود، کفایت می‌کند.

نظریه علامه حلی: صرف اتصال به کر مطلق، سبب طهارت آب مضاف می‌شود. حتی اگر اوصاف آن از بین نرود.

رد نظریه شیخ و علامه:

در ادامه، مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: نظریه شیخ طوسی و علامه، مردود می‌باشد. زیرا:

۱) استصحاب جاری است: هرگاه در مسئله‌ای آیه، روایت، اجماع و حکم صریح عقلی وجود نداشت، به اصول عملیه مراجعه می‌شود. گاهی در مسئله‌ای ادله‌ای وجود دارد اما در کنار ادله، مرحوم شهید، اصل عملی را نیز جاری می‌کند. علت این کار آن است که هرچند در مسئله دلیل شرعی وجود دارد و مرحوم شهید آن دلیل را پذیرفته است اما به دلیل آن که مخالف، دلیل را نپذیرفته و در دلیل اشکال می‌بیند، اصل عملی را بیان می‌کند که اگر دلیل را نپذیرفت با توجه به اصول عملیه، نظریه خود را ثابت کند. به عبارت دیگر، مقصود شهید ثانی از آوردن اصل عملی در کنار دلیل شرعی آن است که بیان کند، اگر دلیل هم وجود نداشت بنابر مقتضای اصل عملی، سخن و نظریه ما ثابت می‌شود.

مرحوم شهید در اولین دلیلی که برای رد نظریه شیخ و علامه بیان می‌کند به اصول عملیه (استصحاب) تمسک کرده و می‌فرماید: مع أصالة بقاء النجاسة که عبارت دیگرِ استصحاب می‌باشد. لازم به ذکر است که در علم اصول فقه، ۴ اصل عملی ذکر شده است. استصحاب، برائت، احتیاط، تخییر.

مفاد استصحاب ابقاء ما کان می‌باشد. یعنی اگر به مسئله‌ای یقین داشتیم و پس از گذشت مدتی شک کردیم، باید به شک اعتنا نکرده و حکمی که مورد یقین بوده است را همچنان جاری بدانیم. مثلا شخصی صبح وضو گرفته است، ظهر شک می‌کند که وضو دارد یا خیر، در این صورت گفته می‌شود، باید وضو را استصحاب کرده و حکم به بقاء طهارت کنیم.

در مسئله حاضر نیز استصحاب جاری است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: در این مسئله استصحاب بقاء نجاست وجود دارد. به عبارت دیگر، یقین داریم که آب مضاف، نجس است. الآن که با آب کر مطلق مخلوط شده اما همچنان نام آب مضاف بر آن اطلاق می‌شود. در این صورت شک می‌کنیم که صرف اتصال با کر مطلق، سبب تطهیر آب مضاف شده است یا خیر؟ بنابر اصل استصحاب حکم می‌شود که یقین سابق را جاری کرده و حکم به بقاء نجاست می‌شود.

بنابر این، دلیل اولی که برای رد نظریه شیخ بیان می‌شود، استصحاب بقاء نجاست است.

۲) سرایت آب مطلق کر به تمام اجزاء آب مضاف: در صورتی که آب مطلق نجس شود، با اتصالش به کر، پاک می‌شود اما شرط تطهیر غیر آب مطلق، (چه مثل آب مضاف که آب اطلاق می‌شود و چه مثل شیره که حتی آب بر آن اطلاق نمی‌شود)، آن است که آب کر مطلق با آن غیر آب مطلق، یکی شود. یعنی آب کر مطلق به تمام اجزاء شیره یا... سرایت کند.

مرحوم شهید می‌فرماید: چنانچه آب کر مطلق به تمام اجزاء آب مضاف سرایت کند که دیگر آب مضاف نیست و اگر هم سرایت نکند که با بقاء اسم مضاف، آب مضاف پاک نمی‌شود. زیرا شرط تطهیر آن است که آب کر مطلق به تمام اجزاء آب مضاف برسد و با سرایت به تمام اجزاء، آب مضاف دیگر آب مضاف نیست. لذا با توجه به این که سرایت به تمام اجزاء شرط است، باید اسم مضاف بودن از آن آب سلب شود و به آن آب مطلق گفته شود.

۴

تطبیق رد نظریه شیخ و علامه در شیوه تطهیر آب مضاف

ويدفعهما (دفع می‌کند قول شیخ و علامه را) ـ مع أصالة بقاء النجاسة ـ : (استصحاب. زیرا آب مضاف قبلا نجس بود. اکنون که با آب کر مطلق مخلوط شده اما همچنان نام آب مضاف بر آن اطلاق می‌شود، شک می‌کنیم که تطهیر حاصل شد یا خیر، حکم به بقاء نجاست می‌شود. علاوه بر استصحاب، دلیل دیگر بر دفع دو نظریه وجود دارد و آن عبارت است از:) أنّ المطهِّر لغير الماء (آنچه که غیر آب مطلق را تطهیر می‌کند) شرطه وصول الماء إلى كلّ جزءٍ من النجس، (باید آب کر مطلق به تمام اجزاء نجس برسد تا موجب پاکی آن شود) وما دام مضافاً لا يتصوّر وصول الماء إلى جميع أجزائه النجسة، (تا زمانی که نام مضاف باقی است، تصور نمی‌شود که آب کر مطلق به تمام اجزاء سرایت کرده باشد. چون اگر به تمام اجزاء رسیده باشد، آب مضاف نامیده نمی‌شود و آب مطلق نام می‌گیرد.) وإلّا (اگر آب به تمام اجزاء مضاف برسد) لما بقي كذلك. (دیگر مضاف باقی نمی‌باشد.) وسيأتي له (ضمیر له به علامه بازگشت دارد.) تحقيق آخر في باب الأطعمة. (در قسمت اطعمه و اشربه تحقیقی در این مورد بیان خواهد شد.)

۵

تعریف و احکام سؤر و برخی از سؤرهای مکروه

تعریف سؤر:

سؤر در لغت به معنای آب نیم خورده است. اما مرحوم شهید می‌فرماید: مراد از سؤر در اینجا آب کمی است که با جسم حیوان مباشرت کرده باشد. یعنی حتما نباید نیم خورده باشد بلکه صرف این که قسمتی از بدن حیوان به آب برخورد کرده باشد، سؤر نامیده می‌شود. یعنی معنای وسیع تری برای سؤر در نظر گرفته است.

حکم سؤر حیوان:

مرحوم شهید می‌فرماید: حکم طهارت و نجاست سؤر حیوان، تابع خود حیوان است. اگر حیوان طاهر باشد، سؤر آن پاک می‌باشد اما اگر حیوان نجس العین باشد، مثل کافر، سگ و خوک، سؤر آن نجس می‌باشد.

همچنین کراهت سؤر حیوان تابع حیوان است. یعنی اگر حیوان مکروه اللحم باشد، سؤر آن نیز مکروه می‌باشد.

نکته: باید دانست که سؤر حیوان حرام گوشت، حرام نیست. مثلا خرگوش، گربه، گرگ که حرام گوشت است، سؤر آن حرام نیست.

برخی از سؤر‌های مکروه:

مرحوم شهید در ادامه برخی از سؤر‌های مکروه را در این قسمت ذکر می‌کند.

۱) سؤر حیوان جلّال: حیوان جلال به حیوانی گفته می‌شود که فقط از عذره انسان تغذیه می‌کند. به حدی که از این نوع تغذیه، در بدن او گوشت بروید یا استخوانی در بدن او مستحکم شود یا حداقل عرفا او را جلّال بنامند.

نکته: کراهت سؤر جلّال مربوط به زمانی است که جلّال استبراء نشده باشد. در جلد ۴، صفحه ۱۱۹ بیان خواهد شد که برای استفاده از گوشت و شیرحیوان جلّال شده، باید استبراء شود. یعنی مدتی باید غذای پاک بخورد و از غذای نجس نخورد تا از جلال بودن خارج شود. مدتی که برای استبراء بیان نموده‌اند در مورد هر حیوان متفاوت است. مثلا در مورد شتر، ۴۰ روز را بیان نموده‌اند.

۲) سؤر آکل الجیَف: یعنی سؤر حیوان مردار خوار، به شرط آن که محل ملاقات بدن آن حیوان با آب، از نجاست خالی باشد.

۳) سؤر حائض در صورتی که متهم به عدم پرهیز از نجاست باشد: گاهی از زن‌های حائض در نجاست و پاکی، دقت می‌کنند اما برخی از زن‌ها دقتی در نجاست و پاکی ندارد و نجاست را رعایت نمی‌کنند. سؤر چنین زنی مکروه می‌باشد.

مرحوم مصنف می‌فرماید: این صورت اختصاص به زن حائض ندارد بلکه هر انسانی که نجاست را رعایت نکند، سؤر آن مکروه می‌باشد. شهید ثانی نیز این نظر را می‌پذیرد

۴) سؤر قاطر و الاغ: این دو مورد داخل در قاعده تبعیت سؤر از حیوان می‌باشد. زیرا گوشت این دو حیوان مکروه است و به تبع سؤر آن‌ها نیز مکروه می‌باشد.

علت ذکر این دو مورد، بدون آن که موارد دیگر را بیان کند آن است که در روایات، کراهت گوشت قاطر و الاغ مورد تأکید قرار گرفته است.

۵) سؤر موش

۶) سؤر مار

۷) سؤر هر حیوان حرام گوشتی الّا گربه

۸) سؤر ولد الزنا. البته باید توجه داشت که سؤر ولد الزنا پیش از بالغ شدنش، مکروه است. پس از بلوغ اگر اظهار اسلام کند، بازهم سؤر آن مکروه است اما اگر پس از بلوغ اظهار اسلام نکند یا اظهار کفر کند، محکوم به کفر می‌باشد. زیرا ولد الزنا پس از بلوغ حکم کافر را دارد مگر آن که اظهار اسلام کند.

۶

تطبیق تعریف و احکام سؤر و برخی از سؤرهای مکروه

﴿ والسؤر ﴾ وهو: الماء القليل الذي باشره جسم حيوانٍ (سؤر در لغت، آب نیم خورده را می‌گویند اما در اینجا منظور آب قلیل است یعنی آب کر این حکم را ندارد و از مبحث حاضر خارج است. آب قلیلی که جسم حیوان با آن مباشرت کرده باشد.) ﴿ تابعٌ للحيوان ﴾ (سؤر تابع خود حیوان است) الذي باشره (همان حیوانی که مباشرت کرده است) في الطهارة والنجاسة (در طهارت و نجاست. یعنی اگر حیوان طاهر باشد، سؤر نیز طاهر است اما اگر حیوان نجس العین باشد، سؤر نیز حرام می‌باشد.) والكراهة. (یعنی اگر حیوان، مأکول اللحم باشد، استفاده از سؤر نیز مکروه می‌باشد. در ادامه مصادیق سؤر مکروه را بیان می‌کند.)

﴿ ويكره سؤر الجلّال ﴾ (سؤر جلال، کراهت دارد.) وهو: المغتذي (جلال حیوانی است که تغذیه می‌کند) بعذرة الإنسان محضاً (فقط از عذره انسان) إلى أن ينبت عليها لحمه واشتدّ عظمه (تا زمانی که بر بدن او از این نوع تغذیه، گوشت بروید و استخوان بدن او محکم شود)، أو سمّي في العرف جلّالاً، (یا عرفا آن حیوان را جلال بنامند. البته سؤر حیوان جلال مکروه است تا پیش از آن که) قبل أن يُستبرأ (استبراء شود. قبل قید یکره می‌باشد.) بما يزيل الجَلَل (استبراء جلال به این است که مدتی به حیوان، غذای پاک بدهند. مدتی که برای استبراء لازم است، نوع حیوان مشخص می‌کند.) ﴿ وآكل الجِيَف (یکره آکل الجِیَف. یعنی حیوانی که مردار می‌خورد، سؤرش کراهت دارد. البته) مع الخلوّ ﴾ أي خلوّ موضع الملاقاة للماء ﴿ عن النجاسة ﴾ (به شرطی که محل ملاقات بدن حیوان با آب، خالی از نجاست باشد.) ﴿ و ﴾ سؤر ﴿ الحائض المتّهمة ﴾ بعدم التنزّه عن النجاسة. (سؤر زن حائضی که متهم باشد به عدم پرهیز از نجاست.) وألحق بها المصنّف في البيان كل متّهمٍ بها (مرحوم شهید اول در کتاب البیان ملحق کرده به زن حائض متهمه، هر کسی که متهم به عدم پرهیز از نجاست باشد.) وهو حسنٌ (مرحوم شهید ثانی این الحاق را می‌پسندد.) ﴿ و ﴾ سؤر ﴿ البغل والحمار ﴾ (سؤر قاطر و الاغ نیز مکروه است.) وهما داخلان في [تبعيّة الحيوان] في الكراهة، (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید ذکر این دو مورد لازم نیست زیرا این دو مورد در قاعده تبعیت سؤر از حیوان در کراهت، می‌گنجد.) وإنّما خصّهما (علت این که این دو مورد را خصوصا ذکر کرد آن است که:) لتأكّد الكراهة فيهما (بخاطر این که در این دو مورد، کراهت تأکید شده است) ﴿ و ﴾ سؤر ﴿ الفأرة والحيّة ﴾ وكلّ ما لا يؤكل لحمه إلّا الهرّ (سؤر موش و مار و هر حیوانی که حرام گوشت است غیر از گربه نیز کراهت دارد) ﴿ وولد الزنا ﴾ (همچنین سؤر ولدالزنا نیز کراهت دارد. البته) قبل بلوغه، أو بعده مع إظهاره للإسلام. (قبل از بلوغ و پس از بلوغ در صورتی که اظهار اسلام کند. این بدان معنا است که اگر بعد از بلوغ اظهار اسلام نکند، خواه اظهار کفر کند یا اظهار کفر نکند، کافر محسوب می‌شود و در این صورت سؤر او مکروه می‌باشد.

نکته: ولد الزنا فی حد نفسه دلیل بر تنقیص شخصی فرد نمی‌شود بلکه صرفا برخی از احکام شرعی در مورد او جاری می‌شود.)

۷

مسأله دوم: بالوعه

مسأله دوم: بالوعه

مسأله دوم در حقیقت مکمل منزوحات بئر محسوب می‌شود. بیان شد که برای تطهیر چاه، باید آب کشیده شود. اکنون که آب چاه کشیده شد، آب کشیده شده را باید در کجا بریزند؟

برای این کار باید چاه فاضلابی تهیه شود که آن را بالوعه می‌نامند.

سوال: آبی که برای تطهیر آب چاه نزح می‌شود و درون بالوعه می‌ریزند، احتمال دارد از بالوعه به چاه سرایت کند، آیا آب چاه نجس می‌شود یا خیر؟

پاسخ: مرحوم شهید در انتهای این مسئله می‌فرماید: آب چاه نجس نمی‌شود، هرچند که چاه و بالوعه نزدیک یکدیگر باشد. مگر آن که علم داشته باشیم این دو (چاه و بالوعه) به یکدیگر متصل می‌باشند. در این صورت حکم به نجاست آب چاه می‌شود.

دلیل عدم نجاست آب چاه:

استصحاب دلیل عدم اتصال است. زیرا قبلا بین چاه و بالوعه اتصال وجود نداشت، پس از نزح، آب چاه پاک می‌شود. پس از آن شک می‌شود که بین این دو اتصال محقق شده و پاک شده یا خیر که استصحاب عدم اتصال و نجاست می‌شود.

امر مستحبی:

آنچه که بیان شد، امور واجب می‌باشد اما در این مسئله امر مستحبی وجود دارد که ۶ صورت دارد.

 زمینی که چاه‌ها در آن وجود دارد یا زمین سخت است یا زمین سست و نرم می‌باشد. هر یک از دو حالت (سختی و سستی) سه صورت دارد که در مجموع ۶ صورت پدید می‌آید:

۱) عمق بئر با بالوعه مساوی است،

۲) عمق بئر پایین‌تر از بالوعه است،

۳) عمق بالوعه پایین‌تر و عمق چاه بالاتر است.

در چهار صورت، مستحب است که فاطله بئر با بالوعه، ۵ ذراع باشد.

نکته: فاصله هر ذرع، از آرنج تا نوک انگشتان است که حدود نیم متر می‌باشد. بنابر این مستحب است که در چهار صورت بین بئر و بالوعه حدود دو و نیم متر فاصله باشد.

چهار صورتی که مستحب است فاصله باشد عبارت است از

جایی که زمین سخت باشد، خواه عمق‌ها مساوی باشد یا عمق بئر پایین‌تر از بالوعه باشد و یا عمق بالوعه پایین‌تر بئر باشد.

و همچنین در صورتی که زمین سست باشد و عمق بالوعه بیشتر از عمق چاه باشد.

در دوصورت دیگر، مستحی است که فاصله بالوعه و بئر، ۷ ذراع باشد. دو صورت عبارت است از:

۱) زمین سست باشد و عمق‌ها مساوی باشد،

۲) زمین سست باشد و عمق چاه پایین‌تر از بالوعه باشد.

علت این که در این دو صورت ۷ ذراع بیان شد آن است که احتمال سرایت آب منزوحه بیشتر است.

نکته: مرحوم شهید صورتی را مطرح می‌کند که هرچند از دو صورت فوق الذکر است اما فاصله ۵ ذراعی کافی است و آن جایی است که چاه در جهت شمال باشد و بالوعه در جهت جنوب باشد. زیرا روایت وجود دارد «أنّ مجاري العيون من مهبّ الشمال» یعنی مسیر آب‌ها از شمال به جنوب است. لذا مرحوم شهید می‌فرماید: اگر عمق چاه برابر باشد اما جهت چاه شمال و جهت بالوعه جنوب باشد، ۵ ذراع کافی است.

۸

تطبیق مسأله دوم: بالوعه

﴿ الثانية ﴾:

﴿ يستحبّ التباعد بين البئر والبالوعة ﴾ (مستحب است فاصله شدن بین بئر و بالوعه) التي يرمى فيها ماء النزح (چیزی که ریخته می‌شود در آن، آب منزوحه در چاه) ﴿ بخمس أذرعٍ (۵ ذراع مستحب است) في ﴾ الأرض ﴿ الصُّلْبة ﴾ بضمّ الصاد وسكون اللام (در زمین سخت) ﴿ أو تحتيّة ﴾ قرار ﴿ البالوعة ﴾ عن قرار البئر (یا در زمین سست، عمق بالوعه از عمق چاه پایین‌تر باشد. این صورت مربوط به زمین سست می‌باشد. زیرا تمامی صور مطرح شده در زمین سخت شامل ۵ ذراع می‌شود.) ﴿ وإلّا ﴾ يكن كذلك، (اگر اینگونه نباشد. یعنی اگر) بأن كانت الأرض رَخْوةً (رخوه یعنی زمین سست است) والبالوعة مساويةً للبئر قراراً (قرارا یعنی عمق. عمق بالوعه با عمق چاه مساوی باشد) أو مرتفعةً عنه (یا عمق بالوعه بیشتر از عمق چاه باشد) ﴿ فبسبع ﴾ أذرع. (در این صورت‌ها مستحب است که فاصله ۷ ذراع باشد.)

فصور المسألة على هذا التقدير ستٌّ، يستحبّ التباعد في أربع منها بخمس، (در چهار صورت، مستحب است که فاصله بین آن‌ها ۵ ذراع باشد) وهي: الصُّلبة مطلقاً (در زمین سخت مطلقا. یعنی عمق‌ها مساوی باشد یا عمق بئر از بالوعه بیشتر و یا عمق بالوعه از بئر بیشتر باشد) والرَّخوة مع تحتيّة البالوعة، وبسبع في صورتين، وهما: مساواتهما وارتفاع البالوعة في الأرض الرَّخوة.

وفي حكم الفوقيّة المحسوسة الفوقيّة بالجهة، (فوقیه محسوسه یعنی در موردی که عمق‌ها نامساوی هستند و یکی عمقش بیشتر از دیگری است. الفوقیه بالجهه یعنی در جهت شمال و جنوب باشند.) بأن يكون البئر في جهة الشمال، (و البالوعة فی جهة الجنوب) فيكفي الخمس مع رخاوة الأرض وإن استوى القراران؛ (استوی القراران یعنی عمق آن‌ها یکی باشد.) لما ورد: من «أنّ مجاري العيون (محل جریان چشمه‌ها و آب‌ها در زمین) من مهبّ الشمال». (از محل وزش باد شمال است به جنوب)

﴿ ولا تنجس ﴾ البئر ﴿ بها ﴾ أي بالبالوعة (آب چاه با آب بالوعه نجس نمی‌شود) ﴿ وإن تقاربتا (ولو این که دو ذراع فاصله داشته باشد)، إلّا مع العلم بالاتّصال ﴾ (مگر آن که علم به اتصال بین چاه و بالوعه وجود داشته باشد.) أي اتّصال ما بها من النجس (بها به بالوعه بر می‌گردد. ما بها به معنای ما فی البالوعه می‌باشد. یعنی اتصال پیدا کند آب نجسی که در بالوعه وجود دارد) بماء البئر؛ لأصالة الطهارة وعدم الاتّصال. (چون اصل طهارت وجود دارد. اصل طهارت یعنی استصحاب طهارت یا قاعده طهارت. همچنین استصحاب عدم اتصال وجود دارد. یعنی قبلا متصل نبود، الان شک می‌کنیم که متصل شده است یا خیر، حکم به عدم اتصال می‌شود.)

القول ﴿ الأصحّ (١) .

ومقابله : قول الصدوق بجواز الوضوء وغسل الجنابة بماء الورد (٢) استناداً إلى روايةٍ مردودة (٣) وقول المرتضى برفعه مطلقاً الخبث (٤).

﴿ وينجس المضاف وإن كثر ﴿ بالاتّصال بالنجس إجماعاً ﴿ وطُهرُه إذا صار ماءً ﴿ مطلقاً مع اتّصاله بالكثير المطلق لا مطلقاً ﴿ على القول ﴿ الأصحّ (٥).

ومقابله : طُهره بأغلبيّة الكثير المطلق عليه وزوال أوصافه (٦) وطهره بمطلق الاتّصال به وإن بقي الاسم (٧).

ويدفعهما ـ مع أصالة بقاء النجاسة ـ : أنّ المطهِّر لغير الماء شرطه وصول الماء إلى كلّ جزءٍ من النجس ، وما دام مضافاً لا يتصوّر وصول الماء إلى جميع أجزائه النجسة ، وإلّا لما بقي كذلك. وسيأتي له تحقيق آخر في

____________________

(١) لم ترد «على الأصحّ» في (ق).

(٢) الفقيه ١ : ٦ ، ذيل الحديث ٣ ، والهداية : ٦٥.

(٣) وهو ما رواه محمّد بن عيسى عن يونس عن أبي الحسن عليه‌السلام ، قال الشيخ في التهذيب : «فهذا الخبر شاذّ شديد الشذوذ وإن تكرّر في الكتب والاُصول فإنّما أصله يونس عن أبي الحسن عليه‌السلام ولم يروه غيره وقد أجمعت العصابة على ترك العمل بظاهره ...» اُنظر التهذيب ١ : ٢١٨ ـ ٢١٩ ، الحديث ٦٢٧ ، والوسائل ١ : ١٤٨ ، الباب ٣ من أبواب الماء المضاف ، الحديث الأوّل.

(٤) الناصريّات : ١٠٥ ، المسألة ٢٢.

(٥) اختاره المحقّق في الشرائع ١ : ١٥.

(٦) اختاره الشيخ في المبسوط ١ : ٥.

(٧) نسبه في الذكرى (١ : ٧٤) إلى العلّامة.

باب الأطعمة.

﴿ والسؤر وهو : الماء القليل الذي باشره جسم حيوانٍ ﴿ تابعٌ للحيوان الذي باشره في الطهارة والنجاسة والكراهة.

﴿ ويكره سؤر الجلّال وهو : المغتذي بعذرة الإنسان محضاً إلى أن ينبت عليها لحمه واشتدّ عظمه ، أو سمّي في العرف جلّالاً ، قبل أن يُستبرأ بما يزيل الجَلَل ﴿ وآكل الجِيَف مع الخلوّ أي خلوّ موضع الملاقاة للماء ﴿ عن النجاسة ﴿ و سؤر ﴿ الحائض المتّهمة بعدم التنزّه عن النجاسة. وألحق بها المصنّف في البيان كل متّهمٍ بها (١) وهو حسنٌ ﴿ و سؤر ﴿ البغل والحمار وهما داخلان في [تبعيّة الحيوان] (٢) في الكراهة ، وإنّما خصّهما لتأكّد الكراهة فيهما ﴿ و سؤر ﴿ الفأرة والحيّة وكلّ ما لا يؤكل لحمه إلّا الهرّ (٣) ﴿ وولد الزنا قبل بلوغه ، أو بعده مع إظهاره للإسلام.

﴿ الثانية :

﴿ يستحبّ التباعد بين البئر والبالوعة التي يرمى فيها ماء النزح ﴿ بخمس أذرعٍ في الأرض ﴿ الصُّلْبة بضمّ الصاد وسكون اللام ﴿ أو تحتيّة قرار ﴿ البالوعة عن قرار البئر ﴿ وإلّا يكن كذلك ، بأن كانت الأرض رَخْوةً والبالوعة مساويةً للبئر قراراً أو مرتفعةً عنه ﴿ فبسبع أذرع.

____________________

(١) البيان : ١٠١.

(٢) في المخطوطات : تبعيّته للحيوان.

(٣) في (ف) : الهرّة.

فصور المسألة على هذا التقدير ستٌّ ، يستحبّ التباعد في أربع منها بخمس ، وهي : الصُّلبة مطلقاً والرَّخوة مع تحتيّة البالوعة ، وبسبع في صورتين ، وهما : مساواتهما وارتفاع البالوعة في الأرض الرَّخوة.

وفي حكم الفوقيّة المحسوسة الفوقيّة بالجهة ، بأن يكون البئر في جهة الشمال ، فيكفي الخمس مع رخاوة الأرض وإن استوى القراران؛ لما ورد : من «أنّ مجاري العيون من (١) مهبّ الشمال» (٢).

﴿ ولا تنجس البئر ﴿ بها أي بالبالوعة ﴿ وإن تقاربتا ، إلّا مع العلم بالاتّصال أي اتّصال ما بها من النجس بماء البئر؛ لأصالة الطهارة وعدم الاتّصال.

﴿ الثالثة :

﴿ النجاسة أي جنسها ﴿ عشرة :

﴿ البول والغائط من غير المأكول لحمه بالأصل أو العارض ﴿ ذي النفس أي الدم القويّ الذي يخرج من العِرق عند قطعه.

﴿ والدم والمنيّ من ذي النفس آدميّاً كان أم غيره ، برّيّاً أم بحريّاً ﴿ وإن اُكل لحمه.

﴿ والميتة منه أي من ذي النفس وإن اُكل.

﴿ والكلب والخنزير البرّيان ، وأجزاؤهما وإن لم تحلّها الحياة ، وما تولّد

____________________

(١) في (ر) ونسخة بدل الوسائل بدل «من» : مع.

(٢) الوسائل ١ : ١٤٥ ، الباب ٢٤ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٦.