درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۲: مسأله سوم: اعیان نجسه

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مسأله سوم: اعیان نجسه

مسأله سوم: نجاسات

سومین مسأله از مسائلی که مرحوم شهید مطرح می‌فرماید شمارش اعیان نجسه است.

شهید می‌فرماید: مجموعه اعیان نجسه، ۱۰ مورد است. البته مورد یازدهم را مطرح می‌فرماید که محل اختلاف است.

مورد اول و دوم از اعیان نجسه: بول و غائط

بول و غائط هر حیوانی نجس نیست، بلکه قیوداتی دارد که بیان می‌شود.

قید اول: بول و غائط از حیوان غیر مأکول اللحم باشد. لذا بول و غائط حیوان حلال گوشت و مأکول اللحم، نجس محسوب نمی‌شود.

برخی از مأکول اللحم‌ها، بالاصاله غیر مأکول اللحم هستند. مثل انسان، خرگوش و... اما گاهی مأکول اللحم است اما بالعرض غیر مأکول اللحم شده‌اند. مثل گاو و گوسفند که جلّال شده باشند. بول و غائط هر حیوانی که غیر مأکول اللحم باشد، هرچند که بالعرض، غیر مأکول اللحم باشد، نجس محسوب می‌شود.

قید دوم: ذی النفس باشد. یعنی هنگامی که رگ حیوان را قطع می‌کنند، خون با فشار خارج شود. لذا برخی ماهی‌های حرام گوشت یا مار یا حشرات، هرچند که حرام گوشت هستند اما بول و غائطشان نجس نیست. زیرا ذی النفس به معنایی که بیان شد، نیستند.

مورد سوم و چهارم از اعیان نجسه: خون و منی

خون و منی موجودی مورد نظر است که ذی النفس باشد. یعنی دارای خون جهنده باشد (خواه انسان یا غیر انسان باشد و خواه موجودی باشد که در روی زمین زندگی می‌کند و خواه موجودی باشد که درون دریا زندگی می‌کند)، هرچند که مأکول اللحم باشد. لذا مثل گاو، گوسفند و شتر غیر جلال نیز خون و منی آن‌ها نجس می‌باشد اما خون موجوداتی مانند پشه به دلیل آن که ذی النفس نیستند، نجس محسوب نمی‌شود.

مورد پنجم از اعیان نجسه: میته

اگر حیوان بصورت شرعی ذبح نشود، میته تلقی می‌شود. میته حیوان ذی النفس هرچند که مأکول اللحم باشد، نجس می‌باشد. لذا میته حیواناتی مانند سوسک، پشه نجس نیستند زیرا ذی النفس نیستند.

مورد ششم و هفتم از اعیان نجسه: سگ و خوک

زنده و مرده سگ و خوک از اعیان نجسه محسوب می‌شود. البته نسبت به سگ و خوک نکاتی وجود دارد که بیان می‌شود.

نکته اول: مقصود از سگ و خوک، سگ و خوکی است که در خشکی زندگی می‌کنند. لذا سگ و خوک دریایی نجس العین محسوب نمی‌شود.

نکته دوم: تمام اجزاء بدن سگ و خوک نجس می‌باشند؛ حتی اجزائی که روح در آن‌ها حلول نکرده است. مثل مو و ناخن.

نکته سوم: اگر سگ با خوک مقاربت کند و از آن‌ها حیوانی متولد شود، نجس و حرام گوشت می‌باشد. اما اگر یکی از سگ یا خوک با حیوان دیگری که طاهر است مثل گوسفند و روباه، مقاربت کند و از آن‌ها حیوانی متولد شود، حیوان تابع اسم می‌باشد. یعنی اگر عرف، آن را سگ می‌نامد، نجس العین می‌باشد اما اگر آن را گوسفند می‌نامند، هم طاهر و هم حلال گوشت می‌شود. اگر اسمی غیر از سگ و گوسفند داشته باشد و عرف برای آن نام سومی انتخاب می‌کند، تابع همان اسم می‌باشد.

نکته چهارم: اگر حیوانی که از مقاربت سگ و خوک یا یکی از آن‌ها با حیوان طاهری، متولد می‌شود، تابع هیچ اسمی از حیوانات نباشد؛ یعنی حیوان جدیدی متولد شده است که تا پیش از آن در حیوانات چنین چیزی وجود نداشت. مرحوم شهید می‌فرماید: چنین حیوانی طاهر است اما حرام گوشت می‌باشد. زیرا نسبت به طهارت چنین حیوانی، اصالة الطهاره (کل شئ لک طاهر حتی تعلم انه نجس) جاری می‌شود و نسبت به حرمت گوشت، اصالت حرمت گوشت جاری می‌شود.

در میان علما بحثی وجود دارد مبنی بر این که اگر شک شود حیوانی حلال گوشت است یا حرام گوشت، اصل چیست؟ برخی معتقدند با توجه به این که تعداد حیوانات حلال گوشت محدود هستند و تعداد حیوانات حرام گوشت، زیاد هستند اصل آن است که گوشت حیوان مشکوک حرام است. یعنی چنین حیوانی را حمل بر اکثر و اعم اغلب می‌کنند. برخی نیز معتقدند که اصل حرمت گوشت است تا زمانی که دلیل بر حلیت بر تذکیه اقامه شود. هر حیوانی تا زمانی که زنده است، حرام گوشت می‌باشد و تا زمانی که تذکیه انجام نشود، حرمت باقی است. حیوانی که مشکوک است اگر تذکیه هم بشود نمی‌دانیم حلال گوشت است یا حرام گوشت می‌باشد لذا استصحاب حرمت می‌شود. بنابر این، اصل بر حرمت است تا دلیلی بر حلیت اقامه شود.

شایان ذکر است، در مسئله اصل حرمت یا حلیت میان اندیشمندان اختلاف آراء وجود دارد. برخی مانند مرحوم نراقی معتقد است، اصل حرمت گوشت، امری غیر قابل قبول است. اما برخی دیگر، قائل به اصل حرمت گوشت هستند و برای این مدعا دو دلیل فوق الذکر را بیان می‌کنند.

۴

تطبیق اعیان نجسه (۷ مورد نخست)

﴿ الثالثة ﴾:

﴿ النجاسة ﴾ أي جنسها ﴿ عشرة ﴾: (جنس نجاست، ۱۰ است. مقصود از جنسها: گاهی گفته می‌شود که نجاسات شمرده شود. اگر بخواهیم افراد نجاسات را بیان کنیم، باید موارد نامحدودی را ذکر کنیم. در این جا افراد نجاسات بیان نمی‌شود بلکه جنس نجاسات بیان می‌شود. لذا جنسها بیان می‌کند که ال در النجاسة، ال استغراق نیست بلکه ال جنس است. بنابر این، جنس نجاست ۱۰ است. مورد اول و دوم عبارتند از:)

﴿ البول والغائط (بول و غائطی که دو قید داشته باشد. قید اول:) من غير المأكول ﴾ لحمه (لحمه نائب فاعل مأکول است. یعنی غیر آن حیوانی که گوشتش خورده می‌شود.) بالأصل (غیر مأکول بالاصل باشد. مثل حیواناتی که اساسا حرام گوشت هستند) أو العارض (یا حیوانی باشد که بالعرض، حرام گوشت شده باشند. مثل حیوان حلال گوشتی که جلال بودنش باعث حرام گوشت شدنش شود. قید دوم:) ﴿ ذي النفس ﴾ (ذی النفس یعنی صاحب خون جهنده باشد) أي الدم القويّ الذي يخرج من العِرق عند قطعه. (یعنی صاحب خون قوی باشد که خارج می‌شود از رگ زمانی که قطع می‌شود. قوت یعنی این که با قطع رگ، خون به بیرون پرتاب می‌شود. مورد سوم و چهارم از اعیان نجسه)

﴿ والدم والمنيّ من ذي النفس ﴾ (ذی النفس یعنی حیوانی که خون جهنده داشته باشد) آدميّاً كان أم غيره (تفاوتی ندارد که ذی النفس انسان باشد یا غیر انسان باشد)، برّيّاً أم بحريّاً (همچنین تفاوتی نمی‌کند که حیوان خشکی باشد یا آبزی باشد) ﴿ وإن اُكل ﴾ لحمه. (حتی اگر مانند گاو و گوسفند حلال گوشت باشد. مورد پنجم از اعیان نجسه عبارت است از:)

﴿ والميتة منه ﴾ أي من ذي النفس وإن اُكل. (میته حیوان ذی النفس هرچند که مأکول اللحم باشد، نجس است. میته یعنی حیوانی که بصورت شرعی ذبح نشده باشد. مورد ششم و هفتم عبارتند از:)

﴿ والكلب والخنزير ﴾ البرّيان (البته سگ و خوک خشکی منظور است. یعنی سگ و خوک دریایی حکم سگ و خوک خشکی را ندارد. زنده و مرده سگ و خوک خشکی نجس می‌باشد)، وأجزاؤهما (اجزاء سگ و خوک نیز نجس می‌باشند) وإن لم تحلّها الحياة، (هرچند که حیات در آن اجزاء حلول نکرده باشد. مثل مو و ناخن) وما تولّد منهما (حیوانی که از خوک و سگ، متولد شده است) وإن باينهما في الاسم. (هرچند که در اسم با سگ و خوک، مباینت داشته باشد. یعنی حیوانی که از سگ و خوک متولد شده است، سگ و خوک نامیده نشود) أمّا المتولّد من أحدهما وطاهرٍ (اما حیوانی که از سگ یا خوک با یک حیوان طاهر متول شده باشد. طاهر حتما نباید حلال گوشت باشد بلکه فقط نجس العین نباشد.) فإنّه (حیوان متولد شده) يتبع في الحكم الاسم (در حکم، تابع اسم است. یعنی باید دید عرف این حیوان متولد را چه می‌نامند. اگر سگ نامید، نجس العین و حرام گوشت می‌باشد. اگر گوسفند نامید، حلال گوشت و طاهر می‌باشد و اگر روباه نامید، طاهر اما حرام گوشت می‌باشد.) ولو لغيرهما، (هر چند که عرف برای حیوان متولد شده اسمی غیر از سگ یا خوک و حیوان طاهر در نظر بگیرد. مثلا حیوان متولد شده از سگ و روباه را آهو بنامد. در این صورت نیز حکم، تابع اسم می‌باشد.) فإن انتفى المماثل (اگر حیوان متولد شده، در حیوانات مثلی ندارد و حیوان جدید می‌باشد.) فالأقوى طهارته (بنابر اصل طهارت اقوی آن است که حکم به طهارت آن شود) وإن حرم لحمه؛ (هرچند که گوشتش حرام می‌باشد. زیرا هرجا شک کردیم که گوشت حیوانی حلال است یا حرام؛ اصل حرمت گوشت است. از این روی است که می‌فرماید:) للأصل فيهما (چون در طهارت و حرمت لحم، اصل وجود دارد. نسبت به طهارت، اصل طهارت وجود دارد و نسبت به حرمت گوشت نیز اصل وجود دارد. برخی این اصل را اصل غلبه می‌دانند. یعنی حیوانات حلال گوشت تعداد محدودی هستند و بقیه حیوانات حرام گوشت می‌باشند. لذا اصل آن است که حیوان حرام گوشت باشد. برخی اصل را اینگونه معنا کرده‌اند که اصل حرمت است، تا دلیل بر حلیت گوشت اقامه شود. به نوعی این معنا را می‌توان تفسیر استصحاب دانست. به این بیان که قبل از ذبح حرام گوشت بوده است. پس از ذبح شک می‌شود که حرام گوشت است یا حلال گوشت، استصحاب حرمت اکل می‌شود.)

۵

مورد هشتم از اعیان نجسه: کافر

مورد هشتم از اعیان نجسه: کافر

کافر نیز یکی از اعیان نجسه است. در کافر تفاوتی ندارد که کافر اصلی باشد یا مرتد باشد.

مرتد به کسی اطلاق می‌شود که ابتدا مسلمان بوده و پس از آن کافر شده است. کافر اصلی، فردی می‌باشد که از ابتدا کافر بوده است.

برخی از افراد به دلیل انکار ضروری دین، کافر می‌شود اما همچنان خود را به اسلام ملحق می‌کند. مرحوم شهید می‌فرماید: در نجاست کافر، ضابطه این نیست که شخص، خود را به اسلام منتسب کند بلکه ضابطه انکار ضروری دین است. یعنی هر کسی که ضروری دین را انکار کند، کافر تلقی شده و در نتیجه نجس می‌باشد. انکار ضروری دین مثل انکار توحید، نبوت و هر مسئله‌ای که در دین به ضرورت ثابت است. یعنی هر مسئله‌ای که وجوب آن روشن بوده و برای اثبات آن نیازمند اقامه برهان و دلیل نیست.

سوال: دریچه ورود به اسلام شهادتین است. از سویی بیان شد که اگر ضروری دین انکار شود، شخص، کافر می‌شود بنابر این نتیجه آن است که دریچه ورود به اسلام را شهادتین + اعتقاد به ضروری دین بدانیم نه صرف شهادتین.

پاسخ: این که گفته می‌شود دریچه ورود به اسلام شهادتین است، صحیح است اما اعتقاد به ضروریات دین شرط ورود نیست بلکه شرط ادامه مسلمانی است. یعنی کسی که شهادتین را بیان نمود، وارد دایره اسلام می‌شود، برای بقاء در این دایره باید به ضروریات دین اعتقاد داشته باشد.

۶

مورد نهم و دهم از اعیان نجسه

مورد نهم از اعیان نجسه: مسکر مایع بالأصالة

آن چه که مست کننده باشد، با دو قید، نجس العین می‌باشد.

قید اول: مایع باشد، لذا مسکر جامد نجس نیست. مثل قرص و حشیش

قید دوم: مایع بودن آن شئ، بالاصاله باشد. مثل خمر. لذا اگر در اصل جامد بوده اما بوسیله اسبابی مایع شده باشد. همچنین اگر مسکر مایع بالاصاله را جامد کرده باشند، نجس می‌باشد.

مورد دهم: فقاع

فقاع در لغت به آن چیزی اطلاق می‌شود که از ماء الشعیر اخذ شده باشد. حکمی که در روایات بیان شده است، معلق بر اسم فقاع است. یعنی حکم نجاست ثابت است برای هر چیزی که اسم فقاع بر آن اطلاق شود. البته مرحوم شهید قیدی ذکر می‌کند و آن عبارت است از این که: اسم فقاع بر شئ اطلاق بشود به شرط آن که یا علم داشته باشیم که خاصیت فقاع را دارد و یا حال آن شئ از حیث وجود یا عدم وجود خاصیت فقاع، مشتبه باشد. اما اگر بر چیزی اسم فقاع اطلاق شود اما می‌دانیم که خاصیت فقاع را ندارد، نجس نیست.

سوال: مقصود از خاصیت فقاع چیست؟

پاسخ: برخی گفته‌اند مراد، جوشیدن است. زیرا برای درست کردن فقاع، معمولا می‌جوشد یا می‌جوشانند. لذا اگر چیزی نام فقاع را دارد و ما می‌دانیم که جوشیده یا جوشیدن آن مشتبه است، نجس می‌باشد. اما اگر می‌دانیم که این چیز هرچند از جو اخذ شده است اما در فرایند اتخاذ هیچ جوششی وجود نداشته است. در این صورت نجس نمی‌باشد، هرچند که نام فقاع بر آن اطلاق شود.

بنابر این، از نظر شهید ملاک در نجاست فقاع، نام فقاع است به شرط آن که بدانیم خاصیت جوشش را دارد یا جوشش، مشتبه باشد.

۷

تطبیق مورد هشتم، نهم و دهم از اعیان نجسه

﴿ والكافر ﴾ أصليّاً ومرتدّاً (کافر هشتمین مورد از نجاسات، چه اصلی و چه مرتد باشد) وإن انتحل الإسلام (هرچند که منتسب به اسلام باشد. در چه صورتی چنین شخصی کافر می‌باشد؟) مع جَحده لبعض ضروريّاته. (با انکار نسبت به بعضی از ضروریات اسلام) وضابطه: (ضابطه کفر) من أنكر الإلهيّة أو الرسالة أو بعض ما علم ثبوته من الدين ضرورةً. (آن است که انکار کند اصل الوهیت یا رسالت یا بعض آن چه که جزء دین بودنش ثابت است. مثل نماز.)

﴿ والمسكر ﴾ المائع بالأصالة. (مورد نهم مسک مایع بالاصاله است. آخرین مورد از اعیان نجسه عبارت است از:)

﴿ والفُقّاع ﴾ بضمّ الفاء، والأصل فيه: (اصل لغت در مورد فقاع) أن يتّخذ من ماء الشعير، (آن چیزی است که از آب جو اتخاذ می‌شود) لكن لمّا ورد الحكم فيه معلّقاً على التسمية (چون وارد شده حکم نجاست فقاع معلق بر تسمیه. یعنی روایت می‌فرماید: هر آنچه که فقاع نامیده شود، نجس است) ثبت (ثبت این حکم در مورد فقاع) لما اُطلق عليه اسمه (ثابت است حکم نجاست فقاع برای هر چیزی که اسم فقاع بر آن اطلاق شود. البته) مع حصول خاصيّته أو اشتباه حاله. (یا باید خاصیت فقاع را داشته باشد. یعنی همانند فقاع، جوشش داشته باشد یا ندانیم که جوشش داشته است یا نداشته است. این دو صورت موردی که علم به عدم جوشش داریم را خارج می‌کند.) 

فصور المسألة على هذا التقدير ستٌّ ، يستحبّ التباعد في أربع منها بخمس ، وهي : الصُّلبة مطلقاً والرَّخوة مع تحتيّة البالوعة ، وبسبع في صورتين ، وهما : مساواتهما وارتفاع البالوعة في الأرض الرَّخوة.

وفي حكم الفوقيّة المحسوسة الفوقيّة بالجهة ، بأن يكون البئر في جهة الشمال ، فيكفي الخمس مع رخاوة الأرض وإن استوى القراران؛ لما ورد : من «أنّ مجاري العيون من (١) مهبّ الشمال» (٢).

﴿ ولا تنجس البئر ﴿ بها أي بالبالوعة ﴿ وإن تقاربتا ، إلّا مع العلم بالاتّصال أي اتّصال ما بها من النجس بماء البئر؛ لأصالة الطهارة وعدم الاتّصال.

﴿ الثالثة :

﴿ النجاسة أي جنسها ﴿ عشرة :

﴿ البول والغائط من غير المأكول لحمه بالأصل أو العارض ﴿ ذي النفس أي الدم القويّ الذي يخرج من العِرق عند قطعه.

﴿ والدم والمنيّ من ذي النفس آدميّاً كان أم غيره ، برّيّاً أم بحريّاً ﴿ وإن اُكل لحمه.

﴿ والميتة منه أي من ذي النفس وإن اُكل.

﴿ والكلب والخنزير البرّيان ، وأجزاؤهما وإن لم تحلّها الحياة ، وما تولّد

____________________

(١) في (ر) ونسخة بدل الوسائل بدل «من» : مع.

(٢) الوسائل ١ : ١٤٥ ، الباب ٢٤ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٦.

منهما وإن باينهما في الاسم. أمّا المتولّد من أحدهما وطاهرٍ فإنّه يتبع في الحكم الاسم ولو لغيرهما ، فإن انتفى المماثل فالأقوى طهارته وإن حرم لحمه؛ للأصل فيهما.

﴿ والكافر أصليّاً ومرتدّاً وإن انتحل الإسلام مع جَحده لبعض ضروريّاته. وضابطه : من أنكر الإلهيّة أو الرسالة أو بعض ما علم ثبوته من الدين ضرورةً.

﴿ والمسكر المائع بالأصالة.

﴿ والفُقّاع بضمّ الفاء ، والأصل فيه : أن يتّخذ من ماء الشعير ، لكن لمّا ورد الحكم فيه معلّقاً على التسمية ثبت لما اُطلق عليه اسمه مع حصول خاصيّته أو اشتباه حاله.

ولم يذكر المصنّف هنا من النجاسات العصير العنبي إذا غلا واشتدّ ولم يذهب ثلثاه؛ لعدم وقوفه على دليلٍ يقتضي نجاسته ، كما اعترف به في الذكرى والبيان (١) لكن سيأتي أنّ ذهاب ثلثيه مطهِّرٌ ، وهو يدلّ على حكمه بتنجّسه (٢) فلا عذر في تركه. وكونه في حكم المسكر ـ كما ذكره في بعض كتبه (٣) ـ لا يقتضي دخوله فيه حيث يُطلَق ، وإن دخل في حكمه حيث يُذكَر.

وهذه النجاسات العشر ﴿ يجب إزالتها لأجل الصلاة ﴿ عن الثوب والبدن ومسجِد الجبهة ، وعن الأواني لاستعمالها فيما يتوقّف على طهارتها ،

____________________

(١) الذكرى ١ : ١١٥ ، والبيان : ٩١.

(٢) في المخطوطات : بتنجيسه.

(٣) وهو الذكرى ١ : ١١٥ ، وظاهر الألفيّة : ٤٨.