درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۰: آب چاه (۶) + آب مضاف

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

عدم کفایت حضور زنان و بچه‌ها برای تراوح به نظر شهید ثانی

مرحوم شهید ثانی در عبارت مصنف نکته‌ای را تذک می‌دهد که به شرح ذیل است.

مرحوم شهید اول در تراوح چنین فرمودند: ﴿ ويجب التراوحُ بأربعة ﴾. از این که شهید اول، کلمه أربعة را با تاء تأنیث ذکر کرد و از این که قاعده وجود دارد: در اعداد مفرد، از حیث تأنیث و تذکیر، عدد و معدود مخالف یکدیگر می‌باشند. یعنی زمانی که عدد مؤنث ذکر می‌شود، طبیعتا معدود مذکر می‌باشد. لذا از ﴿ ويجب التراوحُ بأربعة ﴾ فهمیده می‌شود که أربعة مذکر است.

در این صورت مذکر هم شامل بچه و هم شامل بزرگسال می‌شود. این که شهید ثانی در توضیح عبارت شهید اول، کلمه رجال را به کار برد آیا در صدد آن است که بیان کند حتما باید رجل باشد و مذکر غیر رجل برای نزح کافی نیست یا چنین نکته‌ای را قصد نکرده است؟

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این نکته از عبارت مصنف استنباط نمی‌شود اما به نظر من باید کلمه رجال را ذکر کرد. زیرا اولا خود شهید اول در سایر کتب خویش، رجال را معتبر دانسته است. علاوه بر آن باید رجال باشند و حضور افراد غیر رجل برای نزح جمیع و تراوح کافی نیست. زیرا در روایت کلمه قوم بیان شده است. روایت می‌فرماید: أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ «فَإِنْ غَلَبَ عَلَيْهِ اَلْمَاءُ فَلْيُنْزَفْ يَوْماً إِلَى اَللَّيْلِ ثُمَّ يُقَامُ عَلَيْهَا قَوْمٌ يَتَرَاوَحُونَ اِثْنَيْنِ اِثْنَيْنِ فَيَنْزِفُونَ يَوْماً إِلَى اَللَّيْلِ وَ قَدْ طَهُرَتْ». همانگونه که می‌دانیم به جماعت بچه‌ها و زن‌ها، قوم اطلاق نمی‌شود و قوم به جماعت مردان اطلاق می‌شود. لذا شامل صبیان نمی‌شود.

البته باید دانست که در این مسئله برخی از فقها مخالف این نظریه شده‌اند و حضور زنان و بچه‌ها را برای تراوح کافی می‌دانند. مثلا مرحوم محقق، حضور نساء و صبیان را پذیرفته است.

۴

تطبیق عدم کفایت حضور زنان و بچه‌ها برای تراوح به نظر شهید ثانی

ونبّه (توجه داد جناب مصنف) بإلحاق «التاء» (به این که فرمود: ﴿ ويجب التراوحُ بأربعة ﴾ و اربع را با تاء ذکر کرد.) ل‍ «الأربعة» على عدم إجزاء غير الذكور، (یعنی حتما باید ذکور باشند. زیرا در اعداد مفرد، عدد و معدود مخالف یکدیگر ذکر می‌شوند.) ولكن (هرچند ذکر اربعة بر این نکته دلالت می‌کند اما رجل بودن نیز شرط است) لم يدلّ على اعتبار الرجال. (اما وجود تاء دلالت بر شرطیت رجال ندارد. اما باید دانست که) وقد صرّح المصنّف في غير الكتاب باعتباره، (مرحوم مصنف در غیر کتاب لمعه، تصریح کرده است که باید حتما رجل باشند.) وهو حسن، (به نظر شهید ثانی اعتبار رجل سخنی صحیح است.) عملاً بمفهوم «القوم» في النصّ (چون در این صورت بر اساس روایت عمل می‌شود.) خلافاً للمحقّق حيث اجتزأ بالنساء والصبيان. (اجتزأ یعنی اکفتا کرده است. مرحوم محقق حلی، حضور زنان و بچه را کافی می‌داند. گویی مرحوم محقق حلی، از قوم، رجل بودن را برداشت نکرده است.) 

۵

تعارض مقدار منصوص با تغییر اوصاف ثلاثه

تعارض مقدار منصوص با تغییر اوصاف ثلاثه

اگر به سبب نجاستی که برای آن مقدار مقدّری وجود دارد (مثل عذره رطبه که در روایت بیان شده، باید برای آن ۵۰ دلو نزح شود)، اوصاف ثلاثه (رنگ، بو و طعم) آب چاه تغییر کند، بین مقدار مقدّر و مقداری که زوال تغیر به آن حاصل می‌شود، باید اکثر الامرین انجام شود.

توضیح: یعنی اگر مقدار مقدّر ۵۰ دلو باشد اما مقداری که برای زوال تغیّر نیاز است، بیش از ۵۰ دلو است، مثلا با ۷۰ دلو زوال تغیر حاصل می‌شود، باید ۷۰ دلو نزح شود.

چنانچه مقدار مقدر ۵۰ دلو باشد اما زوال تغیر با ۳۰ دلو انجام می‌شود باید ۵۰ دلو نزح شود و مقدار مقدّر انجام شود.

علت انجام اکثر الامرین:

از سویی، مقدار منصوص (عدد ۵۰) وجود دارد و از طرف دیگر، در آب‌های غیر چاه اگر آب کری وجود داشته باشد و در این آب کر، تغیر حاصل شود با وجود این که آب کر به صرف ملاقات نجس نمی‌شود، گفته می‌شد برای پاک شدنش حتما لازم است زوال تغیر حاصل شود. در مورد آب چاه که به ملاقات نجاست، نجس می‌شود، به طریق اولی برای طهارت باید زوال تغیر حاصل شود. بنابر این، برای طهارت آب چاه هم نیازمند زوال تغیر و هم رعایت مقدار مقدّر می‌باشیم، در این صورت باید اکثرالامرین انجام شود.

۶

در صورتی که نجاست مقدار مقدّر نداشته باشد

در صورتی که نجاست مقدار مقدّر نداشته باشد:

در صورتی که آب چاه با عینی نجس شود که مقدار مقدر نداشته باشد، نجس شود و اوصاف آب تغییر کند، اگر در ما لا نص فیه، قائل به نزح ۳۰ یا ۴۰ دلو باشیم، طبیعتا بین ۳۰ یا ۴۰ دلو و مقداری که زوال تغیر صورت می‌گیرد، اکثر الامرین باید انجام شود. اما اگر در موارد ما لا نص فیه، قائل به نزح جمیع شویم، دو نظر وجود دارد.

برخی قائل به نزح جمیع می‌باشند، چون نزح جمیع همان اکثر الامرین می‌باشد.

برخی معتقدند که هرچند در موارد ما لا نص فیه قائل به نزح جمیع باشیم اما در این صورت اگر زوال تغیّر انجام شود، کافی است و نیازی به نزح جمیع ندارد.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: بهتر آن است که قائل شویم، در این صورت نزح جمیع لازم است. زیرا اگر اکثرالامرین، مبنایی صحیح باشد در این صورت نزح جمیع، اکثرالامرین محسوب می‌شود و باید مطابق آن عمل کرد.

۷

تطبیق تعارض تغییر اوصاف ثلاثه آب چاه با نجاسات

﴿ ولو تغيّر ﴾ ماء البئر (اگر آب چاه تغییر کند) بوقوع نجاسةٍ لها مقدّرٌ (با واقع شدن نجاستی که برای آن یک مقدر شرعی وجود دارد. مثل عذره رطبه که برای آن ۵۰ دلو مقدر شده است) ﴿ جمع بين المقدّر وزوال التغيّر ﴾ (جمع می‌شود بین مقدر و مقدار آبی که به آن مقدار آب زوال تغیر حاصل می‌شود.) بمعنى وجوب أكثر الأمرين، (چرا اکثر الامرین واجب است؟) جمعاً بين المنصوص (منصوص، مقدار مقدر است. برای این که جمع شود بین آن مقدر «۵۰ دلو») وزوال التغيّر (و زوال تغیّری که) المعتبر في طهارة ما لا ينفعل كثيره، (غیر آب چاه اگر آبی کر وجود داشته باشد، به صرف ملاقات نجس، نجس نمی‌شود. با این وجود اگر تغیّر در آن حاصل شود، برای طهارت آن باید زوال تغیّر در آن حاصل شود. در آب چاه که به صرف ملاقات با نجس، نجس می‌شود باید به طریق اولی زوال تغیر حاصل شود. ما در عبارت شهید یعنی همان آب کر که در توضیح بیان شد. معتبر است زوال تغیّر در طهارت آب استخری که کر آن نجس نمی‌شود) فهنا أولى. (در آب چاه باید به طریق اولی زوال تغیر را معتبر بدانیم. زیرا آب چاه به صرف ملاقات با نجس، نجس می‌شود. تا کنون صورتی بیان شد که نجاستی که اوصاف ثلاثه چاه را تغییر داده است، مقدار مقدر داشته باشد.)

ولو لم يكن لها مقدّر (اما اگر مقدر نداشته باشد) ففي الاكتفاء بمزيل التغيّر، (آیا اکتفا شود به مزیل تغیّر) أو وجوب نزح الجميع والتراوح مع تعذّره، (یا قائل شویم که باید نزح جمیع حاصل شود یا تراوح در صورتی که نزح جمیع مقدر نباشد.) قولان، (دو نظر در این مورد وجود دارد. به نظر شهید ثانی) أجودهما الثاني (نظریه بهتر آن است که قائل به نزح جمیع باشیم. به چه دلیل نزح جمیع بهتر است؟ زیرا نزح جمیع، اکثر الامرین است) ولو أوجبنا فيه ثلاثين أو أربعين اعتبر أكثر الأمرين أيضاً. (اگر در ما لا نص فیه، ۳۰ یا ۴۰ دلو را لازم بدانیم، اکثر الامرین را بین ۳۰ یا ۴۰ دلو و مقدار مزیل تغیر را انجام می‌دهیم)

۸

آب مضاف

پیش از آن که مسئله وضو، مطرح شود، مسائلی ذکر می‌شود.

مسئله اول: آب مضاف

آب در یک تقسیم به آب مطلق و آب مضاف تقسیم می‌شود.

تعریف آب مضاف:

آب مضاف آبی است که بدون مضاف الیه نیست، یعنی حتما دارای مضاف الیه است. مثلا اگر در یک پارچ آب، دو گرم نمک ریخته شود، همچنان آب نامیده می‌شود اما اگر دو کیلو نمک در آن ریخته شود گفته می‌شود آب نمک.

اقسام آب مضاف:

آب مضاف به دو قسم تقسیم می‌شود:

۱) فشرده شده اجسام: مثل آبمیوه‌ها، آب هندوانه، آب آلبالو و... در حقیقت این نوع از آب‌ها، آب نیست زیرا آبی با آن مخلوط نشده است.

۲) آب است اما به اندازه‌ای چیزی با آن مخلوط شده است که از آب بودن خارج شده است. یعنی در اصل آب بوده است اما با توجه به این که چیزی دیگر مثل نمک، شکر، گِل و... با آن مخلوط شده است دیگر آب نامیده نمی‌شود و با مضاف الیه استعمال می‌شود. مثل آب نمک، آبگوشت و....

نکته: اگر به آبی دو عنوان آب و آب با مضاف الیه، اطلاق شود، حکم آب مطلق را دارد. مثلا اگر در پارچ آب، چند گرم نمک ریخته شود، هم آب به آن اطلاق می‌شود و هم آب نمک به آن گفته می‌شود. در این صورت حکم آب مطلق بر آن آب جاری می‌شود.

حکم آب مضاف:

آب مضاف به خودی خود پاک می‌باشد. در صورتی که آب مضاف با شئ نجس ملاقات نکرده باشد، پاک و طاهر می‌باشد. اما آب مضاف، مطهر نمی‌باشد. بدان معنا که نه مطهر از حدث است، یعنی نمی‌توان بوسیله آن وضو و غسل انجام داد و نه مطهر از خبث است. یعنی شئ نجس را نمی‌توان با آب مضاف تطهیر نمود.

بنابر این، آب مضاف طاهر است اما مطهر از حدث و خبث حتی در حالت اضطرار نمی‌باشد.

نکته: مرحوم شهید در این جا می‌فرماید: قول اصح آن چیزی است که بیان شد اما در مقابل مرحوم صدوق و سید مرتضی دو نظر دیگر دارند.

مرحوم صدوق در خصوص گلاب معتقد است که وضو و غسل جنابت با آن صحیح است. مستند شیخ صدوق، روایتی است که از نظر شهید ثانی، آن روایت شاذ و مردود است. روایتی که شیخ صدوق بدان اعتماد کرده است، عبارت است از: عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ اَلرَّجُلُ يَغْتَسِلُ بِمَاءِ اَلْوَرْدِ وَ يَتَوَضَّأُ بِهِ لِلصَّلاَةِ قَالَ «لاَ بَأْسَ بِذَلِكَ».

از نظر مرحوم شهید این روایت شاذ و متروک است.

مرحوم سید مرتضی معتقد است که هر آب مضافی توانایی رفع خبث را دارد. یعنی می‌توان شئ نجس را با آب مضاف تطهیر نمود.

چگونگی نجس شدن آب مضاف:

به اجماع فقها، آب مضاف هرچند که به اندازه ده‌ها کر باشد، به صرف اتصال به نجس، نجس می‌شود.

چگونگی طهارت آب مضاف:

سه نظریه در طهارت آب مضاف وجود دارد:

۱) مرحوم مصنف: با دو شرط آب مضاف پاک می‌شود.

  • از مضاف بودن خارج شود و به آب مطلق مبدل شود.
  • متصل به یک آب کر مطلق شود. لذا اگر آب نمک نجس درون یک قابلمه ریخته شود، آب قابلمه چون آب قلیل است، نجس می‌شود. هرچند که آب نمک از مضاف بودن به آب مطلق تبدیل شده است.

بنابر نظر شهید ثانی، نظر شهید اول، قول اصح می‌باشد؛ هرچند که در مقابل این نظر دو نظر دیگر (نظر علامه و شیخ) وجود دارد که شهید ثانی آن دو را نقل و نقد می‌کند. که در متن خوانی به آن‌ها اشاره می‌شود.

۹

تطبیق آب مضاف

﴿ مسائل ﴾

الاُولى:

الماء ﴿ المضاف ما ﴾ (الماء المضاف، مبتدا و ما خبر است. آب مضاف، آبی است که) أي الشيء الذي ﴿ لا يصدق عليه اسم الماء بإطلاقه ﴾ (چیزی که صدق نمی‌کند بر آن چیز اسم آب. بإطلاقه، یعنی بدون آن که مضاف الیه برای آن در نظر گرفته شود. یعنی خود آب بصورت تنهایی) مع صدقه عليه مع القيد، (با این که آب بر آن شئ با قید، صدق می‌کند. با قید یعنی با اضافه. به عبارت دیگر، آب به آن شئ گفته می‌شود اما چیز دیگری به آب اضافه می‌شود. یعنی اطلاق ماء مع القید لازم است. مثل آب هندوانه، آب نمک.) كالمعتصَر من الأجسام، (معتصر یعنی فشرده شده.) والممتزج بها (آبی که با اجسام مخلوط شده است.) مزجاً يسلبه الإطلاق (به مقداری مخلوط شدن صورت گرفته باشد که اطلاق را سلب کن. لذا در توضیح بیان شد اگر در پارچ آب، دو گرم نمک ریخته شود، اطلاق آب از آن سلب نمی‌شود.) ـ كالأمراق ـ (امراق جمع مرق به معنای آبگوشت است.) دون الممتزج على وجهٍ لا يسلبه الاسم (نه آبی که با چیز دیگری قاطی شده باشد اما به گونه‌ای که اسم آب از آن سلب نشده باشد.) وإن تغيّر لونه (تغییر رنگ ملاک نیست. ممکن است که اگر دو گرم خاک در یک پارچ آب ریخته شود، رنگش کمی تغییر کند اما صرف کدر شدن رنگ دلیل بر مضاف شدن آن نمی‌باشد. بنابر این، رنگ ملاک نیست بلکه اطلاق اسم آب ملاک می‌باشد.) كالممتزج بالتراب، أو طعمه (طعم عطف به لون م باشد. یعنی هرچند که طعم آب، کمی تغییر کرده باشد.) كالممتزج بالملح، وإن اُضيف إليهما. (إن اُضيف إليهما، یعنی هرچند که آب اضافه به نمک یا گل نیز می‌شود.) 

﴿ وهو ﴾ أي الماء المضاف ﴿ طاهرٌ ﴾ في ذاته بحسب الأصل (آب مضاف فی حد ذاته پاک است) ﴿ غير مطهِّرٍ ﴾ لغيره (یعنی نمی‌تواند غیر خودش را پاک کند) ﴿ مطلقاً ﴾ من حدثٍ (یعنی با آن نمی‌توان وضو و غسل انجام داد.) ولا خبث (یعنی با آن نمی‌توان چیزی را پاک کرد.) اختياراً واضطراراً (حتی در فرض اضطرار هم نمی‌توان به عنوان مطهر قرار گیرد.) ﴿ على ﴾ القول ﴿ الأصحّ ﴾.

ومقابله: قول الصدوق بجواز الوضوء وغسل الجنابة بماء الورد (ماء الورد یعنی گلاب) استناداً إلى روايةٍ مردودة (مرحوم صدوق به روایتی استناد کرده است که رد شده است. مردوده یعنی متروکه، شاذه. یعنی دیگران این روایت را دیگران نقل نکرده‌اند.

نکته: برخی از روایات از نظر سند مشکل ندارند اما جهات دیگر مانع از پذیرش آن روایت می‌شود. اگر یک مسئله پرکاربرد که مورد استفاده مردم است و از طرف دیگر مسئله‌ای است که از اهمیت خاصی برخوردار است. اما تنها یک روایت در تمام روایات وجود داشته باشد که حکم آن را بیان کرده باشد. مثلا اگر حکم جرمی، قتل باشد و این جرم در میان مردم زیاد رخ دهد. اگر تنها یک روایت وجود داشته باشد که حکم قتل را بیان کرده باشد، به نظر اندیشمندان هرچند که سند این روایت صحیح باشد، در پذیرش چنین روایتی شک وجود دارد. زیرا مسئله به این مهمی و پر کاربردی اگر چنین حکمی داشت، تمام ائمه و روات نقل می‌کردند و منحصر در یک روایت نمی‌شد.

در مسئله حاضر مرحوم شهید می‌فرماید: روایتی که مرحوم شیخ صدوق بدان تمسک کرده است، روایتی شاذ است.)

وقول المرتضى برفعه مطلقاً الخبث. (مرحوم سید مرتضی قائل است که آب مضاف ـ گلاب و غیر آن ـ خبث را رفع می‌کند.) 

﴿ وينجس ﴾ المضاف وإن كثر ﴿ بالاتّصال بالنجس ﴾ إجماعاً (اجماع وجود دارد که آب مضاف، هرچند که زیاد باشد، به واسطه اتصال به کر نجس می‌شود.) ﴿ وطُهرُه إذا صار ﴾ ماءً ﴿ مطلقاً ﴾ (پاک شدن آب مضاف به آن است که، تبدیل به آب مطلق شود) مع اتّصاله بالكثير المطلق (با اتصال به آب کر مطلق. یعنی آب مضاف باید با اتصال به آب کر مطلق تبدیل به آب مطلق شود.) لا مطلقاً (نه بدون اتصال به آب کر مطلق) ﴿ على ﴾ القول ﴿ الأصحّ ﴾. (بنابر قول اصح. در مقابل دو نظر دیگر وجود دارد.) ومقابله: (مقابل نظر اصح. شیخ طوسی می‌فرماید:) طُهره بأغلبيّة الكثير المطلق عليه وزوال أوصافه (آب مضاف نجس، طاهر می‌شود با اغلب بودن کثیر مطلق بر این آب مضاف نجس. یعنی صرف این که آب کر مطلق، غلبه بر آب مضاف پیدا کند. و زوال اوصاف حاصل شود. مثلا شوری آب مضاف از بین برود. پاک می‌شود. بنابر این، به نظر مرحوم شیخ طوسی اگر زوال اوصاف بشود و کثیر مطلق هم غلبه پیدا کند، آب مضاف پاک می‌شود.

سوال: این نظریه با نظر شهید ثانی چه تفاوتی کرد؟

پاسخ: تفاوت در این است که، طبق نظر شیخ طوسی حتی اگر آب مضاف بماند، بازهم پاک است. زیرا در نظر شهید اول، برای پاک شدن آب مضاف حتما باید تبدیل به آب مطلق می‌شد. اما در نظر شیخ طوسی، هرچند که اسم مضاف بر آب صدق کند اما اگر کثیر مطلق غلبه پیدا کند و اوصاف مضاف نیز از بین برود، آب پاک می‌شود. مرحوم علامه می‌فرماید:) وطهره بمطلق الاتّصال به وإن بقي الاسم. (طاهر می‌شود آب مضاف به واسطه مطلق اتصال به آب کثیر مطلق، هرچند که اسم مضاف و اوصاف باقی باشد. اگر فقط اسم باقی باشد، همان نظر شیخ طوسی می‌شود. در نظر علامه از بین رفتن اوصاف نیز شرط نیست، بلکه تنها اتصال به کثیر مطلق شرط است. مرحوم شهید ثانی در ادامه این دو نظریه را رد می‌فرماید.) 

الحولين ، وقيّده في البيان ب‍ «ابن المسلم» وإنّما تركه هنا لعدم النصّ ، مع أنّه في الشهرة كغيره ممّا سبق.

واعلم أنّ أكثر مستند هذه المقدرات ضعيفٌ ، لكن العمل به مشهور ، بل لا قائل بغيره على تقدير القول بالنجاسة ، فإنّ اللازم من اطّراحه كونه ممّا لا نصّ فيه.

﴿ ويجب التراوحُ بأربعة رجالٍ (١) كلّ اثنين منها يُريحان الآخرين ﴿ يوماً كاملاً من أوّل النهار إلى الليل ، سواء في ذلك الطويل والقصير ﴿ عند تعذّر نزح الجميع بسبب ﴿ الغزارة المانعة من نزحه ﴿ ووجوب نزح الجميع لأحد الأسباب المتقدّمة. ولا بدّ من إدخال جزءٍ من الليل متقدّماً ومتأخّراً من باب المقدّمة وتهيئة الأسباب قبل ذلك.

ولا يجزئ مقدار اليوم من الليل والملفّق منهما. ويجزئ ما زاد عن الأربعة دون ما نقص وإن نهض بعملها. ويجوز لهم الصلاة جماعةً لا جميعاً بدونها ، ولا الأكل كذلك.

ونبّه بإلحاق «التاء» ل‍ «الأربعة» على عدم إجزاء غير الذكور ، ولكن لم يدلّ على اعتبار الرجال. وقد صرّح المصنّف في غير الكتاب (٢) باعتباره ، وهو حسن ، عملاً بمفهوم «القوم» في النصّ (٣) خلافاً للمحقّق حيث اجتزأ بالنساء والصبيان (٤).

____________________

(١) في (س) كلمة «رجال» جاءت في المتن ، وزيدت في هامش (ق) نسخة.

(٢) اُنظر البيان : ٩٩ ، والدروس ١ : ١٢٠ ، والذكرى ١ : ٩٠.

(٣) الوسائل ١ : ١٤٣ ، الباب ٢٣ من أبواب الماء المطلق ، الحديث الأوّل.

(٤) المعتبر ١ : ٧٧.

﴿ ولو تغيّر ماء البئر بوقوع نجاسةٍ لها مقدّرٌ ﴿ جمع بين المقدّر وزوال التغيّر بمعنى وجوب أكثر الأمرين ، جمعاً بين المنصوص (١) وزوال التغيّر المعتبر في طهارة ما لا ينفعل كثيره ، فهنا أولى.

ولو لم يكن لها مقدّر ففي الاكتفاء بمزيل التغيّر ، أو وجوب نزح الجميع والتراوح مع تعذّره ، قولان ، أجودهما الثاني (٢) ولو أوجبنا فيه ثلاثين أو أربعين اعتبر أكثر الأمرين أيضاً.

﴿ مسائل

الاُولى :

الماء ﴿ المضاف ما أي الشيء الذي ﴿ لا يصدق عليه اسم الماء بإطلاقه مع صدقه عليه مع القيد ، كالمعتصَر من الأجسام ، والممتزج بها مزجاً يسلبه الإطلاق ـ كالأمراق ـ دون الممتزج على وجهٍ لا يسلبه الاسم وإن تغيّر لونه كالممتزج بالتراب ، أو طعمه كالممتزج بالملح ، وإن اُضيف إليهما.

﴿ وهو أي الماء المضاف ﴿ طاهرٌ في ذاته بحسب الأصل ﴿ غير مطهِّرٍ لغيره ﴿ مطلقاً من حدثٍ ولا خبث اختياراً واضطراراً ﴿ على

____________________

(١) في (ع) : النصوص.

(٢) اختاره ابن إدريس في السرائر ١ : ٧١ ، وأمّا القول الأوّل فلم نقف على قائله في خصوص ما لم يكن له مقدّر ، نعم قال المفيد وجماعة بكفاية مزيل التغيّر في مطلق تغيّر ماء البئر ، اُنظر روض الجنان ١ : ٣٨٣.

القول ﴿ الأصحّ (١) .

ومقابله : قول الصدوق بجواز الوضوء وغسل الجنابة بماء الورد (٢) استناداً إلى روايةٍ مردودة (٣) وقول المرتضى برفعه مطلقاً الخبث (٤).

﴿ وينجس المضاف وإن كثر ﴿ بالاتّصال بالنجس إجماعاً ﴿ وطُهرُه إذا صار ماءً ﴿ مطلقاً مع اتّصاله بالكثير المطلق لا مطلقاً ﴿ على القول ﴿ الأصحّ (٥).

ومقابله : طُهره بأغلبيّة الكثير المطلق عليه وزوال أوصافه (٦) وطهره بمطلق الاتّصال به وإن بقي الاسم (٧).

ويدفعهما ـ مع أصالة بقاء النجاسة ـ : أنّ المطهِّر لغير الماء شرطه وصول الماء إلى كلّ جزءٍ من النجس ، وما دام مضافاً لا يتصوّر وصول الماء إلى جميع أجزائه النجسة ، وإلّا لما بقي كذلك. وسيأتي له تحقيق آخر في

____________________

(١) لم ترد «على الأصحّ» في (ق).

(٢) الفقيه ١ : ٦ ، ذيل الحديث ٣ ، والهداية : ٦٥.

(٣) وهو ما رواه محمّد بن عيسى عن يونس عن أبي الحسن عليه‌السلام ، قال الشيخ في التهذيب : «فهذا الخبر شاذّ شديد الشذوذ وإن تكرّر في الكتب والاُصول فإنّما أصله يونس عن أبي الحسن عليه‌السلام ولم يروه غيره وقد أجمعت العصابة على ترك العمل بظاهره ...» اُنظر التهذيب ١ : ٢١٨ ـ ٢١٩ ، الحديث ٦٢٧ ، والوسائل ١ : ١٤٨ ، الباب ٣ من أبواب الماء المضاف ، الحديث الأوّل.

(٤) الناصريّات : ١٠٥ ، المسألة ٢٢.

(٥) اختاره المحقّق في الشرائع ١ : ١٥.

(٦) اختاره الشيخ في المبسوط ١ : ٥.

(٧) نسبه في الذكرى (١ : ٧٤) إلى العلّامة.