درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۵۶: مباحث حجت ۳۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

حجیت سیره‌ی متشرعه

بحث در حجیت سیره بود، که آیا سیره و بنای عملی مردم حجت است یا حجت نمیباشد؟ مرحوم مظفر فرمودند سیره بر دو قسم تقسیم میشود، سیره‌ی عقلا و سیره‌ی متشرعه، در رابطه با سیره‌ی عقلا تفاسیری بود که بیان کردند.

اما بحث امروز در این است که سیره‌ی متشرعه حجت میباشد یا حجت نمیباشد؟ قبل از بیان اصل مسئله یک نکته‌ی کوتاه را عرض کنیم و بعد وارد اصل مطلب میشویم، آن نکته این است که علما میگویند اجماع بر دو قسم است اجماع قولی و اجماع فعلی، اجماع قولی یعنی اتفاق نظر علمای اسلام در یک فتوا و یک قول مخصوص، همه‌ی علما فتوا میدهند که نماز جمعه واجب است، به این میگویند اجماع در فتوا یا اجماع قولی، دوم اجماع فعلی است، یعنی اتفاق نظر علمای اسلام بر فعل خاصی، مثلا فرض کنید که شما میبینید که تمام مجتهدین همه در روز جمعه مقید هستند که در نماز جمعه شرکت کنند، اینجاهم اتفاق نظر علمای اسلام است اما اتفاق عملی در رابطه با یک حکم خاص.

بعد از این مقدمه مرحوم مظفر میفرمایند سیره‌ی متشرعه یعنی بنای عملی مسلمانان یا یک طائفه‌ی خاصی از بین آنها از اقسام اجماع عملی میباشد، پس بنابراین سیره‌ی متشرعه قسمی از اقسام اجماع عملی میباشد، چرا؟ چون در تعریف سیره گفتیم که سیره‌ی متشرعه یعنی عمل تمام مسلمانان چه عامی و چه عالم بر یک مسئله‌ی خاص، یا عمل یک طائفه‌ی مخصوص از بین مسلمانان در یک مسئله‌ی خاص، بعد اضافه میکنند که سیره‌ی متشرعه بالاترین نوع اجماع میباشد، از همه‌ی اقسام اجماع سیره‌ی متشرعه بالاتر است، چرا؟ بعلت اینکه اجماع قولی یعنی اتفاق علما بر یک قول خاص، ولی سیره‌ی متشرعه یعنی اتفاق نظر همه‌ی مسلمانان چه عامی و چه عالم آن هم اتفاق نظر در یک عمل خاص، پس بنابراین سیره‌ی متشرعه از اجماع قولی بالاتر است، بعلت اینکه در اینجا اتفاق نظر همه‌ی مسلمین است چه عالم و چه عامی و ثانیا اینجا میدان، میدان عمل است و در اجماع قولی میدان، میدان قول و زبان است، و اما اینکه از اجماعات دیگر عملیه سیره قوی‌تر است، علتش این است که در اجماعات دیگر اتفاق نظر عملاست بر یک عمل خاص اما در سیره اتفاق نظر جمیع ناس است بر یک عمل خاص.

پس بنابراین به طور کلی ایشان میفرمایند سیره‌ی متشرعه از اقسام اجماع عملی بلکه بالاترین قسم اجماع میباشد.

بعد از این نکته بحث در این است که آیا سیره‌ی متشرعه حجت است یا حجت نمیباشد؟ میفرمایند سیره‌ی متشرعه به دو قسم تقسیم میشود: ۱. گاهی این سیره و بنای عملی متشرعین از سیره‌هایی است که یقینا تا زمان معصوم استمرار و ادامه داشته است، و در زمان معصوم یا خود معصوم به این سیره عمل کرده است یا شارع و امام معصوم این سیره را تایید نموده است از باب تقریر، اگر سیره‌ی متشرعه چنین باشد که از عصر حاضر تا زمان معصوم جاری بوده است و ما یقین کردیم که معصوم به این سیره عمل کرده است یا این سیره را از باب تقریر تایید کرده است، این نوع سیره قطعا حجت میباشد، نظیر اجماع دخولی که ما در باب اجماع میگفتیم قطعا حجت میباشد، مثلا فرض کنید مشترعه در شیعه بنای عملی دارند در عزاداری امام حسین علیه السلام، این سیره ما یقین داریم که تا زمان ائمه جریان داشته است، و خود ائمه‌ی معصومین به این سیره عمل میکردند، امام سجاد شعرا را جمع میکردند و روضه تشکیل میدادند، خب این سیره قطعا حجت است، زیرا ما هم میتوانیم همین عمل را با تمسک جستن به سیره انجام بدهیم، ولو اینکه هیچ دلیل دیگری نداشته باشیم.

۴

تطبیق (سیره‌ی متشرعه)

٢. حجّيّة سيرة المتشرّعة

إنّ السيرة عند المتشرّعة من المسلمين (سیره‌ی در نزد متشرعه در نزد مسلمانان) على فعل شيء أو تركه (بر فعل شی یا بر ترک شی، فرقی ندارد در اول که سیره را تعریف میکردیم گفتیم که فرقی ندارد که سیره بر ترک یا فعل یک شی باشد) هي في الحقيقة من نوع الإجماع (سیره در حقیقت از اقسام اجماع است، کدام اجماع؟ اجماع عملی)، بل هي أرقى أنواع الإجماع (بلکه این سیره بالاترین اقسام اجماع است)؛ لأنّها إجماع عمليّ (بخاطر اینکه سیره اجماع عملی است) من العلماء، وغيرهم. (تمام مسلمانان) والإجماع في الفتوى إجماع قوليّ (در حالی که اجماع در فتوا اجماع قولی است)، ومن العلماء خاصّة. (و فقط از علما میباشد نه از همه‌ی مسلمانان، پس سیره از اجماع قولی اهمیتش بیشتر شد، ما از خارج توضیح دادیم گفتیم که از بقیه‌ی اقسام اجماعات عملی هم قوی‌تر است بخاطر اینکه بقیه‌ی اقسام اجماع عملی اجماع عملی علما است فقط اما سیره اجماع همه‌ی مسلمین است)

والسيرة على نحوين: (سیره بر دو قسم است) تارة يعلم فيها أنّها كانت جارية في عصور المعصومين عليهم‌السلام (گاهی دانسته میشود در آن سیره اینکه آن سیره جاری بوده است در عصر معصومین علیه السلام)، حتى يكون المعصوم أحد العاملين بها (به این شکل که امام معصوم هم یکی از عمل کنندگان به آن سیره بوده‌اند)، أو يكون مقرّرا لها (یا اگر امام معصوم خودش به آن سیره عمل نمیکرده است، از باب تقریر آن سیره را تایید میکرده است، که باب تقریر را قبلا خوانده‌اید، این است که عمل در مقابل امام معصوم انجام شده است و بعد امام معصوم شرایط برایشان فراهم بوده که نهی کنند و نهی نکردند)، وأخرى لا يعلم ذلك (قسم دوم این است که علم ندارد انسان به استمرار سیره، مشکوک است که سیره تا زمان امام معصوم استمرار داشته است یا نه)، أو يعلم حدوثها بعد عصورهم. (یا نه علم دارد که این سیره صادر شده است بعد از عصر ائمه‌ی معصومین)

فإن كانت على النحو الأوّل (یعنی علم داریم که سیره در زمان معصومین بوده است و امام معصوم هم این سیره را تایید کرده است) فلا شكّ في أنّها حجّة قطعيّة على موافقة الشارع (شکی نیست که این سیره حجت قطعی است بر موافقت شارع)، فتكون بنفسها دليلا على الحكم (پس این سیره بنفسه میشود دلیل بر حکم و نیازی به هیچ دلیل دیگری ندارد)، كالإجماع القوليّ الموجب للحدس القطعيّ برأي المعصوم. (مثل اجماع قولی که موجب برای حدس قطعی به رای معصوم بود، مثل اجماع دخولی که میگفتیم قطعا حجت است این سیره هم قطعا حجت است) وبهذا تختلف عن «سيرة العقلاء» (اینجا یک نکته بیان میکنند در فرق بین سیره‌ی عقلا و سیره‌ی متشرعه؛ اینجا یک نکته بیان میکنند در فرق بین سیره‌ی عقلا و سیره‌ی متشرعه، میفرمایند سیره‌ی عقلا حجیتش نیاز به یک مقدمه‌ی دیگر دارد، نیاز به دو مقدمه دارد میگوییم عقلا این عمل را انجام میدهند بعد میاییم اثبات میکنیم که آیا شارع هم بر طبق این سیره عمل میکرده است یا خیر؟ اما در سیره‌ی متشرعه به این شکل نیست ایشان میفرمایند همینقدر که ما سیره‌ی متشرعه را اثبات کنیم که در زمان امام معصوم بوده است حجیتش اثبات میشود، چون قطعا امام معصوم هم یکی از عمل کننده گان به این سیره بوده است)؛ فإنّها (سیره عقلا) إنّما تكون حجّة (زمانی حجت میباشد) إذا ثبت من دليل آخر إمضاء الشارع لها (اگر ثابت بشود از یک دلیل دیگری امضای شارع این سیره‌ی عقلا را)، ولو من طريق عدم ثبوت الردع من قبله (ولو از طریق عدم ثبوت نهی از طرف امام معصوم، ولو سیره‌ی عقلا را ما به این شکل اثبات میکردیم که سیره‌ی عقلا در مقابل امام معصوم انجام شده است، امام معصوم هم سکوت کرده‌اند پس سکوت امام هم دال بر رضایت امام معصوم است، پس بنابراین ایشان میفرمایند سیره‌ی عقلا نیاز به یک مقدمه‌ی دیگر برای حجیت دارد اما سیره‌ی متشرعه نیاز به مقدمه‌ی دیگری ندارد، البته اینجا جای بحث دارد که و ظاهرا این مطلب خیلی مطلب درستی نیست، ظاهرا فرقی نیست بین سیره‌ی عقلا و سیره‌ی متشرعه)، كما سبق.

۵

قسمت دوم از سیره

دقت بفرمایید اگر سیره از قسم دوم باشد یعنی سیره‌ای که مردم و متشرعه و مسلمانان به این مسئله عمل میکنند، ولی شک داریم و نمیدانیم که آیا این سیره در زمان امام معصوم هم بوده است یا نه، و یا اصلا علم داریم که این سیره در زمان امام معصوم نبوده است، آیا این چنین بنای عملی و سیره‌ای حجت است یا حجت نیست؟ امروز مسلمانان به این مسئله عمل میکنند شک داریم که زمان امام معصوم هم چنین بوده است یا نه؟ یا اصلا یقین داریم که این مسئله در زمان امام معصوم نبوده است، آیا این سیره حجت است یا این سیره حجت نمیباشد؟

مرحوم مظفر میفرمایند این سیره قطعا حجت نیست، چرا؟ دلیل مرحوم مظفر این است که میفرمایند این سیره عبارت اخری است از عادت داشتن و معتاد بودن مردم به انجام دادن یک مطلبی، این سیره‌ی عملی مردم یعنی امروز مردم عادت دارند که این مطلب را انجام دهند، خب ریشه‌ی عادات مردم را بررسی کنید ببینید چه چیزی است، ریشه‌ی اینکه اغلب مردم یا همه‌ی مسلمانان یک مسئله‌ای را انجام میدهند، ریشه‌ی اینکه همه‌ی مردم این را انجام میدهند چیست؟ میفرمایند ریشه‌ی امور عادیه در بین مردم به این شکل است که در مرتبه‌ی اول یک فردی که در بین مردم نفوذ دارد، حالا این فرد میخواهد شارع باشد میخواهد حاکم باشد یا یک پول دار باشد، یا هر کسی باشد، ریشه‌ی عادت‌ها در بین مردم اینگونه است که ابتدا یک فرد یک مسئله‌ای را انجام میدهد، حالا این کار شاید شرعی باشد، شاید ضد شریعت باشد شاید مباح باشد، بعد کم کم مردم به دنباله‌ی او این کار را انجام میدهند اگر کار خلاف شرع باشد امکان دارد افراد متشرعه نتوانند امر به معروف و نهی از منکر کنند، سکوت میکنند و این کار کم کم ادامه پیدا میکند و در یک زمانی بعد از اینکه نسل بعد نسل مردم این کار را انجام دادند، این کار به شکل عادت مردم در میاید، و بعبارت دیگر این کار به شکل سیره‌ی مستنده در میاید، مردم افراد متشرعه این کار را انجام میدهند، حالا سوال آیا این بنای عملی مردم که اصل و ریشه‌اش امکان دارد شرعی باشد ولی شاید خلاف شرع باشد شاید ضد شریعت باشد، ما از کجا میتوانیم این سیره‌ی عملیه‌ی مردم را بگوییم کاشف است از رضایت شارع؟ پس بنابراین این سیره‌ی عملیه مردم مشکوک الحجیت است و هر چیزی که مشکوک الحجیت باشد قطعا حجت نمیباشد، خب مثال هم در برهه‌های مختلف فراوان است، مثلا امروز در کشور ما سیره‌ی عملی مردم به این شکل است، که وارد هر خانه‌ای که میشوید اول برای مهمان چایی میاورند، خب بگوییم این بنای عملی مردم حجت است، خب این معنا ندارد، امکان دارد یک فردی صد سال قبل برای اینکه دوست داشته است برای مهمانش چایی آورده کم کم به عنوان سیره شکل گرفته است، در پاره‌ای از کشور‌های اسلامی بعضی از امور قطعا غیر شرعی بعنوان سیره‌ی مسلمانان در آمده است، مثلا زن و مرد باهم مصافحه میکنند، و اگر کسی با این عمل با آنها همراه نباشد به شدت تعجب میکنند، خب این یک سیره‌ی مستمره‌ی مردم است آیا میشود گفت که حجت است؟ خیر!

پس بنابراین عادات عملیه‌ی مردم یا بعبارت دیگر سیره‌هایی که بین متشرعه وجود دارد و ما یقین داریم که این سیره‌ها به زمان معصوم نرسیده است و یا این مسئله مشکوک است این سیره‌ها حجت نمیباشد، چون که منشا این سیره‌ها احتمالا افرادی هستند که آن افراد امکان دارد بر طبق هوای نفس و دیگر اغراض نفسانی دست به این عمل زده‌اند و کم کم به شکل سیره درآمده است، پس سیره‌ی عملی از قسم دوم حجت نمیباشد.

یک مثال و موید هم برای این حرفشان ذکر میکنند که آن را توضیح دهیم و متن را تطبیق کنیم:

موید ایشان کلامی از مرحوم شیخ انصاری است در کتاب مکاسب، یک بحثی است در بین فقهای شیعه که در کتاب بیع و مکاسب خواهیم خواند که علما تقسیم میکنند بیع را به دو قسم میگویند بیع یا بیع قولی است یا بیع فعلی، یعنی خرید و فروش، یا خرید و فروشی است که با لفظ و سیره انجام میشود، طرف میگوید «بعت و اشتریت» و در مقابل یک خرید و فروش هست که بدون لفظ و صیغه است، فقط صرف معامله است، یعنی شما میروید دم در مغازه پول را میدهید و جنس را میگیرید، به این بیع عملی و این خرید و فروشی که صرفا تعاطی است به این بیع اصطلاحا علما معاطاة میگویند، در بین علما بحث است که آیا بیع معاطاتی صحیح است یا نیست؟ بعضی از علما میگویند بیع معاطاتی باطل است از اصلش، و مشهور از علما میگویند که صحیح است، کسانی که میگویند صحیح است باز اختلاف دارند در اینکه بیع معاطاتی مفید چه چیزی است، بعضی‌ها میگویند بیع معاطاتی مفید اباحه‌ی تصرف است، یعنی نتیجه‌ی بیع معاطاتی این است که این کتاب ملک شما نمیشود فقط شما این کتاب برایتان مباح است که در آن تصرف کنید، درست مثل وقتی که به منزل کسی میروید و یک دیس برنج را جلوی شما میگذارند، این برنج ملک شما نمیشود فقط شما اباحه‌ی تصرف دارد، پس کسانی که میگویند بیع معاطاتی صحیح است اختلاف دارند که مفید چه چیزی است، بعضی‌ها میگویند فقط مفید اباحه‌ی تصرف است، قول دوم میگویند معاطات مفید ملکیت جایزه است، یعنی ملکیت قابل فسخ، اگر این کتاب را شما خریدید بدون «بعت و اشتریت» تا ده سال دیگر هم میتواند بیاید بگوید که کتاب من را پس بده و پول شما را پس بدهد، در ملکیت جایزه شیء که ملکیت جایزه داشته باشد به دیگران به ارث نمیرسد مگر با اجازه‌ی شخص، کسی که این کتاب را با معطات خریده، اگر فوت کرد و بگوییم معاطات مفید ملکیت جایزه است، نتیجه‌اش این میشود که بعد از فوت او صاحب کتاب میتواند بیاید پول را پس بدهد و کتاب را بردارد، این هم یک قول، قول سوم این است که میگویند معاطات مفید ملکیت لازمه میباشد، یکی از ادله شان سیره است، میگویند دلیل بر اینکه معاطات مفید ملکیت لازمه است، سیره‌ی مستمره‌ی متشرعه است، بر ارث رسیدن مال معاطاتی بدون اجازه، یعنی میگویند در بین سیره‌ی متشرعه شخص که فوت میکند ورثه‌اش نمیایند بگویند که این اشیا را با بیع معاطاتی خریده و به ما ارث نمیرسد، نه اینطور نیست عملا میگویند از همه‌ی اینها ارث میبریم، میگویند از این سیره نتیجه میگیریم که معاطات مفید ملکیت لازمه است، یعنی کسی که فوت کرد این کتاب به ارث میرسد و اجازه‌ی صاحب اول لازم نیست، و این دلالت میکند بر اینکه معاطات مفید ملکیت لازمه میباشد.

مرحوم شیخ انصاری این حرف را نقل میکنند و میگویند «و لا عبرة بهذه السیرة» به این نحو از سیره‌ها هیچ گونه اعتباری نیست و این سیره‌ها حجت نیست، چرا؟ دلیل میاورند به اینکه این سیره‌ها ناشی میشوند از عادات غیر شرعیه، و از اینکه مردم در امور شرعیه شان بی‌مبالات هستند و آن دقت لازم را ندارند و تبعیت میکنند از هر کسی و هر کاری که میکنند.

پس نتیجه این شد که سیره‌ای که از نوع دوم باشد حجت نیست، علتش را ذکر کردند و یک موید هم از شیخ انصاری آوردند.

۶

تطبیق (قسمت دوم از سیره) (۱)

وإن كانت على النحو الثاني (اگر سیره از قسم دوم باشد)، فلا نجد مجالا (پس ما نمی‌یابیم هیچ گونه مجالی را) للاعتماد عليها في استكشاف موافقة المعصوم (برای تکیه نمودن بر این سیره در کشف کردن موافقت امام معصوم) على نحو القطع واليقين، كما قلنا في الإجماع (چنانچه در باب اجماع گفتیم؛ گفتیم هر اجماعی که یقینا کاشف از قول معصوم باشد حجت والا حجت نیست)، وهي نوع منه (و این سیره نوعی از این اجماع است)، بل هي دون الإجماع القوليّ في ذلك (بلکه این سیره پایین‌تر از اجماع قولی است در این حجیت چنانچه وجهش خواهد آمد، بعلت اینکه سیره‌ی مردم ناشی از عادات است، بر خلاف اجماع علما که ناشی از مطالعه و تتبع میباشد)، كما سيأتي وجهه. 

قال الشيخ الأعظم قدس‌سره في كتاب البيع في مبحث المعاطاة: «وأمّا: ثبوت السيرة (ایشان دقیقا مطلب را بیان نمیکنند، مرحوم شیخ انصاری در کتابشان حرف محقق ثانی را بیان میکنند که ایشان میفرمایند معاطات مفید ملکیت لازمه میباشد و یکی از ادله‌ی ما سیره‌ی مستمره‌ی بر توریث میباشد در باب معاطات) واستمرارها على التوريث (و استمرار داشتن این سیره بر توریث) ـ يقصد توريث ما يباع معاطاة ـ (قصد مرحوم شیخ انصاری به ارث گذاشتن آن چیزی است که بعنوان معطات فروخته میشود) فهي كسائر سيراتهم (اما سیره‌ی در باب توریث معاطاتی پس این سیره مثل بقیه‌ی سیره‌های مردم است) الناشئة من المسامحة (ناشی از از مسامحه است)، وقلّة المبالاة في الدين (مردم قلت مبالات در دین دارند، لذا هر کسی هر مطلبی بیاورد به آن عمل میکنند و بعد هم مثل یک عادت در بین مردم شناخته میشود) ممّا لا يحصى في عباداتهم (از آنچه که قابل احصا نیست، نه تنها در امور غیر شرعیه بلکه این مسائل در عبادات مردم هم هست)، ومعاملاتهم (و در معاملات خود)، كما لا يخفى».

ومن الواضح (واضح این است که) أنّه يعنى من السيرة هذا النحو الثاني. (مرحوم شیخ انصاری که میفرمایند این سیره‌های مردم ناشی از قلت مبالات در دین است قصد میکند از این سیره، سیره‌ی قسم دوم را، یعنی آن سیره‌ای که تا زمان معصوم کشش ندارد) والسرّ في عدم الاعتماد على هذا النحو من السيرة (از اینجا میخواهند وارد شوند که چرا این سیره حجت نمیباشد، علت در اعتماد نداشتن بر این قسم دوم از سیره) هو ما نعرف من أسلوب نشأة العادات عند البشر (آن علت چیزی است که ما میشناسیم از روش ناشی شدن عادات در بین بشر، اگر ما بررسی کنیم که عادت‌ها و سیره‌ی عملی بین مردم چگونه بوجود میاید بعد عملا به این نتیجه میرسیم که این سیره حجت نمیباشد) وتأثير العادات على عواطف الناس (و تاثیر داشتن عادت بر عواطف انسان): أنّ بعض الناس المتنفّذين (شیوه‌ی نشأت عادت چگونه است؟ بعضی از انسان‌هایی که متنفّذ هستند، حالا یا میخواهد حاکم باشد پادشاه باشد یا شارع باشد، هر کسی که در بین مردم نفوذ دارد)، أو المغامرين قد يعمل شيئا (یا از آن کسانی هستند که باکی ندارند مخالف مردم عمل کنند، گاهی کاری را انجام میدهند)؛ استجابة لعادة غير إسلاميّة (این کار را هم که انجام میدهند بخاطر این است که اجابت میکنند عادت غیر اسلامی را)، أو لهوى في نفسه (یا بخاطر هوای نفس خودش)، أو لتأثيرات خارجيّة (یا بخاطر تاثیر‌های خارجی)، نحو تقليد الأغيار (تقلید کردن از دیگران)، أو لبواعث انفعالات نفسيّة (یا بخاطر منفعل شدن اسباب انفعالات نفسانی) مثل حبّ التفوّق على الخصوم (مثل اینکه انسان دوست دارد بر دشمن پیروز شود بخاطر همین یک راه غلطی را پیش میگیرد)، أو إظهار عظمة شخصه (یا بخاطر اظهار عظمت شخص خودش)، أو دينه (یا بخاطر اینکه دین خودش را بزرگ نشان دهد)، أو نحو ذلك. (یا مثل اینها، خلاصه بخاطر یک انگیزه‌ی نفسانی میاید یک کاری را انجام میدهد) ويأتي آخر فيقلّد الأوّل في عمله (نفر دوم میاید از این نفر اول تقلید میکند)، ويستمرّ العمل (همنیطور عمل ادامه دارد)، فيشيع بين الناس (این عمل در بین مردم شایع میشود) من دون أن يحصل من يردعهم عن ذلك (کسی هم پیدا نمیشود که مردم را از این عمل نهی کند)؛ لغفلة (اینکه ناهی ندارد بخاطر این است که غفلت میکنند)؛ أو لتسامح (یا مسامحه میکنند و مثلا میگویند خب دو سه روز مردم این کار را بکنند چه میشود، اما کم کم تبدیل به سیره میشود)؛ أو لخوف (یا میترسند، مثلا حاکم وقت است که دستوری را میدهد و اینها میترسند جلوی آن دربیایند)؛ أو لغلبة العاملين (یا نه بخاطر اینکه کسانی که عمل میکنند غلبه دارند) فلا يصغون إلى من ينصحهم (پس گوش نمیکنند به کسانی که آنها را نصیحت کند)؛ أو لغير ذلك. (خلاصه عده‌ی زیادی عمل میکنند و این عمل هم عمل غیر اسلامی است، و کسانی هم که میدانند سکوت میکنند)

۷

تطبیق (قسمت دوم از سیره) (۲)

وإذا مضت على العمل عهود طويلة (وقتی بر این عمل گذشت سالهای فراوان) يتلقّاه الجيل بعد الجيل (نسل بعد از نسل این مطلب را گرفتند)، فيصبح سيرة المسلمين (این مسئله میشود سیره بین مسلمانان)، وينسى تأريخ تلك العادة. (تاریخ و اولین منشأ این عادت فراموش میشود) وإذا استقرّت السيرة (وقتی که سیره در بین مردم مستقر شد) يكون الخروج عليها خروجا على العادات المستحكمة (خروج از این سیره خروج از عادات مستحکمه است) التي من شأنها أن تتكوّن لها قدسيّة (آن چنان عاداتی که از شأن این عادات این است که بوجود میاید برای این عادات یک نحو تقدّس در بین مردم) واحترام لدى الجمهور، فيعدّون مخالفتها من المنكرات القبيحة (پس میشمارند مخالفت این قضیه را از آن منکرات قبیحه، شما قبح از انقلاب برگردید مثلا زن‌ها بیایند تظاهرات کنند این یک مسئله‌ای بود که فرضش محال بود برای مقدسین، خب تا اون موقع اینگونه بود و بعد عوض شد)، وحينئذ يتراءى أنّها عادة شرعيّة وسيرة إسلاميّة (در این هنگام به ذهن میاید اینکه این سیره از آن عادات شرعیه و یک سیره‌ی اسلامیه میباشد)، وأنّ المخالف لها مخالف لقانون الإسلام (و اینکه مخالف با این سیره مخالف با قانون اسلام است)، وخارج على الشرع. (و خارج از شرع است، در حالی که در حقیقت این سیره، سیره‌ی واقعیه و شرعیه نیست)

ويشبه أن يكون من هذا الباب سيرة تقبيل اليد (میفرمایند شاید از همین باب باشد سیره‌ی بوسیدن دست پدر را به وسیله‌ی پسر)، والقيام احتراما للقادم، والاحتفاء بيوم النوروز (جشن گرفتن در روز نوروز)، وزخرفة المساجد (زینت بندی مساجد) والمقابر... وما إلى ذلك من عادات اجتماعيّة حادثة. (و نظائر اینها از عادات اجتماعی که حادث شده است)

وكلّ من يغترّ بهذه السيرات وأمثالها (میفرمایند هر کسی که فریب بخورد به این سیره‌ها و امثال سیره‌ها، آن دقت شیخ انصاری را نداشته است) فإنّه لم يتوصّل إلى ما توصّل إليه الشيخ الأنصاريّ الأعظم قدس‌سره (این آقا نرسیده است به آن نکته‌ای که به آن نکته رسیده است به این نکته شیخ بزرگ انصاری) من إدراك سرّ نشأة العادات عند الناس على طول الزمن (از درک کردن سرّ علت ناشی شدن علت‌ها بین مردم در طول زمان)، وأنّ لكلّ جيل (و اینکه برای هر نسلی) من العادات في السلوك، والاجتماع، والمعاملات، والمظاهر، والملابس ما قد يختلف كلّ الاختلاف عن عادات الجيل الآخر. (اختلاف دارد تمام اختلاف از عادت‌های نسل دیگر) هذا بالنسبة إلى شعب واحد (این نسبت به یک ملت است)، وقطر واحد (و یک قُطر است)؛ فضلا عن الشعوب (فضلا از شعوب)، والأقطار بعضها مع بعض. (و اقطار بعضی را بعض دیگر را) والتبدّل في العادات (تغییر و تبدیل در عادت‌ها) غالبا يحدث بالتدريج (غالبا به تدریج حاصل میشود) في زمن طويل (در زمان طولانی) قد لا يحسّ به من جرى على أيديهم التبديل. (میفرمایند گاهی انقدر تغییر سیره آرام آرام انجام میشود که حتی کسی که سیره را تغییر میدهد متوجه آن نمیشود؛ خلاصه میفرمایند به این سیره‌ها اعتباری نیست بخاطر اینکه این سیره‌ها اختلاف دارند و کاشف از نظر معصوم نیستند و در زمان‌هایی بعد از زمان‌های دیگر تغییر میکند)

ولأجل هذا لا نثق في السيرات الموجودة في عصورنا (بخاطر این است که ما اطمینان نداریم به این سیره‌هایی که وجود دارد در عصر‌های ما) بأنّها كانت موجودة في العصور الإسلاميّة الأولى. (آیا همین سیره‌ها در عصور اسلامی اول موجود بوده است یا نبوده است، وقتی شک کردیم حجیتش مشکوک میشود و دیگر حجت نمیباشد) ومع الشكّ في ذلك (با شک در اینکه این سیره‌ها در عصور اول بوده است) فأجدر بها ألاّ تكون حجّة (سزاوار‌تر است که حجت نباشد)؛ لأنّ الشكّ في حجّيّة الشيء (بخاطر اینکه شک در حجیت یک شیء) كاف في وهن حجّيّته (کافی است در موهون بودن حجیتش)؛ إذ لا حجّة إلاّ بعلم. (زیرا حجت وجود ندارد مگر به علم)

۸

مقدار دلالت سیره

آخرین بحث و طبق تقسیم بندی ما قسمت چهارم، مقدار دلالت سیره میباشد، سه نکته‌ی کوتاه را مرحوم مظفر در این بحث بیان میکنند: ۱. سیره اگر حجت باشد آن سیره‌ای که حجت است اگر سیره‌ی بر فعل باشد شکی نیست که دلالت میکند بر جواز آن فعل، سیره‌ی حجت اگر بر فعل شیئ باشد شکی نیست که دلالت میکند بر جواز آن فعل، یعنی آن فعل جایز است و انسان میتواند انجام دهد و حرام نیست، مثلا فرض کنید سیره‌ی مستمره است بر سلام کردن انسان به یکدیگر و این سیره حجت است، این سیره‌ی بر فعل است، مقدار دلالتش این است، این سیره به این اندازه دلالت دارد که این فعل جایز میباشد، و انجام این فعل حرام نمیباشد، این فعل جایز است و حرام نیست و از آن طرف اگر سیره بر ترک باشد ببینیم مسلمین یک امری را ترک میکنند، شکی نیست که این سیره دلالت میکند بر اینکه ترک این مسئله جایز است و فعلش واجب نمیباشد، دلالت میکند بر اینکه انسان میتواند این مسئله را ترک کند، و فعل این مسئله واجب نیست، تا اینجای مسئله شکی در آن نیست، بحث ما در مقدار حجیت سیره است، سیره‌ی حجت مقدار و اندازه‌ی حجتیش چقدر است؟ شکی نیست که تا این مقدار دلالت میکند، سیره‌ی بر فعل دال بر جواز فعل است، و سیره‌ی بر ترک دال بر جواز ترک است، اما بحث و خلاف در این است که آیا سیره‌ی بر فعل اضافه‌ی بر جواز دلالت بر استحباب یا وجوب میکند یا خیر؟ و از آن طرف سیره‌ی بر ترک آیا دلالت بر کراهت یا حرمت میکند یا خیر؟ مرحوم مظفر میفرمایند حق این است که سیره نه دال بر استحباب و وجوب است در فعل و نه دال بر کراهت و حرمت در ترک، سیره فقط دال بر جواز است، چرا؟ علتش این است که سیره یعنی بنای عملی و فعل، و فعل فی نفسه مجمل است، فقط فعل دال بر جواز است و هکذا ترک، غیر از جواز دال بر مسئله‌ی دیگری نیست، مسلمانان که به یکدیگر سلام میکنند ما به دست آوردیم که شخص شارع هم این کار را انجام میدهد یعنی پیامبر اعظم هم سلام میکردند، خب این دلالت میکند بر اینکه سلام جایز است و بر هیچ کدام از استحباب و وجوب دلالت نمیکند، پس بنابراین به طور کلی مقدار دلالت وجوب سیره فقط در جواز است.

ایشان دو مورد را استثنا میکنند: مورد اول: میفرمایند اگر سیره، سیره‌ی تمام مسلمانان باشد، ممکن است که بگوییم این سیره دال بر استحباب است، به این بیان که همه‌ی مسلمانان وقتی مقید هستند در همه‌ی عصر‌ها و همه‌ی حالت‌ها یک مسئله‌ای را انجام میدهند، اینجا ما کشف میکنیم که باید این مسئله خواص هم داشته باشد، و حسن این مسئله باعث شده است که تمام مسلمانان مقید بوده‌اند که این مسئله را انجام بدهند، پس مورد اول این است که ایشان میفرمایند اگر سیره مداوم و مستمر باشد و عام و شامل باشد ممکن است کشف کنیم استحباب این سیره را، بعد باز هم از این مطلب برمیگردند و میگویند امکان دارد که بگوییم این سیره هم دلالت بر استحباب و حکم نمیکند، چرا؟ بعلت اینکه امکان دارد همین سیره هم ناشی از عادات مردم باشد، مثلا مسلمانان دیده‌اند یکبار پیامبر به کسی سلام کرده است، خب پیامبر بزرگ مردم است و اینکار جایز بوده است، و مسلمانان برای تبعیت از شخصیت پیامبر اینکار را به طور مرتب انجام داده‌اند و اینکار شده است سیره مستمره، پس باز سیره‌ی مستمره هم امکان دارد ناشی از عادات مردم باشد و دال بر حکم و استحباب نباشد. مورد دوم: میفرمایند در یک مورد سیره اگر دال بر مشروعیت و دال جواز باشد، در یک مورد با یک خصوصیت آنجا سیره دال بر وجوب است قطعا، و آن مورد موردی است که مسئله‌ی حجیت در آن شیء وجود داشته باشد، حجیت یک شیء، اگر سیره بر مشروعیت حجیت یک شیء باشد، آنجا مشروعیت ملازمه دارد با وجوب، مثلا فرض کنید خبر واحد ما سیره‌ی عملی داریم که متشرعه به خبر واحد عمل میکردند یعنی جایز است که ما به خبر واحد عمل کنیم، جایز است به خبر واحد عمل کنیم یعنی مشروع است به خبر واحد عمل کنیم، یعنی خبر واحد حجت است، و اگر خبر واحد حجت باشد باید به آن عمل کنیم، نمیشود یک شیء مشروع باشد عمل به او و ما مخیر باشیم به آن عمل کنیم، هر جا مشروعیت حجیت باشد آنجا وجوب حجیت هم وجود دارد، پس بنابراین به طور کلی مورد دوم جایی شد که میفرمایند مسئله خصوصیت حجیت درش باشد، اگر مشروعیت حجیت در آن باشد، آنجا باید حکم کنیم به وجوب حجیت، پس بعبارت دیگر مشروعیت حجیت ملازمه دارد با وجوب حجیت در همه جا.

پس بنابراین در خبر واحد، ظواهر، امارات و غیره هر جا ما اثبات کردیم جواز حجیت را یعنی اثبات کردیم وجوب حجیت را.

استكشاف موافقة الشارع عدم ثبوت الردع منه ؛ إذ لعلّه ردعهم عن إجرائها (١) في الأمور الشرعيّة فلم يجروها ، أو لعلّهم لم يجروها في الأمور الشرعيّة من عند أنفسهم فلم يكن من وظيفة الشارع أن يردع عنها في غير الأمور الشرعيّة ، لو كان لا يرتضيها في الشرعيّات. وعليه ، فلأجل استكشاف رضا الشارع وموافقته على إجرائها في الشرعيّات لا بدّ من إقامة دليل خاصّ قطعيّ على ذلك.

وبعض السير من هذا القبيل قد ثبت عن الشارع إمضاؤه لها ، مثل الرجوع إلى أهل الخبرة عند النزاع في تقدير قيم الأشياء ومقاديرها ، نظير القيميّات المضمونة بالتلف ونحوه ، وتقدير قدر الكفاية في نفقة الأقارب ، ونحو ذلك.

أمّا : ما لم يثبت فيها دليل خاصّ ـ كالسيرة في الرجوع إلى أهل الخبرة في اللغات ـ فلا عبرة بها ، وإن حصل الظنّ منها ؛ لأنّ الظنّ لا يغني من الحقّ شيئا. كما تقدّم ذلك هناك.

٢. حجّيّة سيرة المتشرّعة

إنّ السيرة عند المتشرّعة من المسلمين على فعل شيء أو تركه هي في الحقيقة من نوع الإجماع ، بل هي أرقى (٢) أنواع الإجماع ؛ لأنّها إجماع عمليّ من العلماء ، وغيرهم. والإجماع في الفتوى إجماع قوليّ ، ومن العلماء خاصّة.

والسيرة على نحوين : تارة يعلم فيها أنّها كانت جارية في عصور المعصومين عليهم‌السلام ، حتى يكون المعصوم أحد العاملين بها ، أو يكون مقرّرا لها ، وأخرى لا يعلم ذلك ، أو يعلم حدوثها بعد عصورهم.

فإن كانت على النحو الأوّل فلا شكّ في أنّها حجّة قطعيّة على موافقة الشارع ، فتكون بنفسها دليلا على الحكم ، كالإجماع القوليّ الموجب للحدس القطعيّ برأي المعصوم. وبهذا تختلف عن «سيرة العقلاء» (٣) ؛ فإنّها إنّما تكون حجّة إذا ثبت من دليل آخر إمضاء الشارع

__________________

(١) أي : السيرة.

(٢) أي : أرفع.

(٣) راجع حاشية شيخنا الأصفهاني قدس‌سره على مكاسب الشيخ : ٢٥. ـ منه قدس‌سره ـ.

لها ، ولو من طريق عدم ثبوت الردع من قبله ، كما سبق.

وإن كانت على النحو الثاني ، فلا نجد مجالا للاعتماد عليها في استكشاف موافقة المعصوم على نحو القطع واليقين ، كما قلنا في الإجماع ، وهي نوع منه ، بل هي دون الإجماع القوليّ في ذلك ، كما سيأتي وجهه. (١)

قال الشيخ الأعظم قدس‌سره في كتاب البيع في مبحث المعاطاة : «وأمّا : ثبوت السيرة واستمرارها على التوريث ـ يقصد توريث ما يباع معاطاة ـ فهي كسائر سيراتهم الناشئة من المسامحة ، وقلّة المبالاة في الدين ممّا لا يحصى في عباداتهم ، ومعاملاتهم ، كما لا يخفى». (٢)

ومن الواضح أنّه يعنى من السيرة هذا النحو الثاني. والسرّ في عدم الاعتماد على هذا النحو من السيرة هو ما نعرف من أسلوب نشأة العادات عند البشر ، وتأثير العادات على عواطف الناس : أنّ بعض الناس المتنفّذين ، أو المغامرين قد يعمل شيئا ؛ استجابة لعادة غير إسلاميّة ، أو لهوى في نفسه ، أو لتأثيرات خارجيّة ، نحو تقليد الأغيار ، أو لبواعث انفعالات نفسيّة ، مثل حبّ التفوّق على الخصوم ، أو إظهار عظمة شخصه ، أو دينه ، أو نحو ذلك. ويأتي آخر فيقلّد الأوّل في عمله ، ويستمرّ العمل ، فيشيع بين الناس من دون أن يحصل من يردعهم عن ذلك ؛ لغفلة ؛ أو لتسامح ؛ أو لخوف ؛ أو لغلبة العاملين فلا يصغون إلى من ينصحهم ؛ أو لغير ذلك.

وإذا مضت على العمل عهود طويلة يتلقّاه الجيل بعد الجيل ، فيصبح سيرة المسلمين ، وينسى تأريخ تلك العادة. وإذا استقرّت السيرة يكون الخروج عليها خروجا على العادات المستحكمة التي من شأنها أن تتكوّن لها قدسيّة واحترام لدى الجمهور ، فيعدّون مخالفتها من المنكرات القبيحة ، وحينئذ يتراءى أنّها عادة شرعيّة وسيرة إسلاميّة ، وأنّ المخالف لها مخالف لقانون الإسلام ، وخارج على الشرع.

ويشبه أن يكون من هذا الباب سيرة تقبيل اليد ، والقيام احتراما للقادم ، والاحتفاء (٣)

__________________

(١) يأتي في الصفحة : ٥١٧.

(٢) المكاسب (للشيخ الأنصاري) : ٨٣.

(٣) الاحتفاء : إظهار الفرح.

بيوم النوروز ، وزخرفة (١) المساجد والمقابر ... وما إلى ذلك من عادات اجتماعيّة حادثة.

وكلّ من يغترّ بهذه السيرات وأمثالها فإنّه لم يتوصّل إلى ما توصّل إليه الشيخ الأنصاريّ الأعظم قدس‌سره من إدراك سرّ نشأة العادات عند الناس على طول الزمن ، وأنّ لكلّ جيل من العادات في السلوك ، والاجتماع ، والمعاملات ، والمظاهر ، والملابس ما قد يختلف كلّ الاختلاف عن عادات الجيل الآخر. هذا بالنسبة إلى شعب واحد ، وقطر واحد ؛ فضلا عن الشعوب ، والأقطار بعضها مع بعض. والتبدّل في العادات غالبا يحدث بالتدريج في زمن طويل قد لا يحسّ به من جرى على أيديهم التبديل.

ولأجل هذا لا نثق في السيرات الموجودة في عصورنا بأنّها كانت موجودة في العصور الإسلاميّة الأولى. ومع الشكّ في ذلك فأجدر بها ألاّ تكون حجّة ؛ لأنّ الشكّ في حجّيّة الشيء كاف في وهن حجّيّته ؛ إذ لا حجّة إلاّ بعلم.

٣. مدى دلالة السيرة

إنّ السيرة عند ما تكون حجّة فأقصى ما تقتضيه أن تدلّ على مشروعيّة الفعل وعدم حرمته في صورة السيرة على الفعل ، أو تدلّ على مشروعيّة الترك وعدم وجوب الفعل في صورة السيرة على الترك.

أمّا : استفادة الوجوب من سيرة الفعل ، والحرمة من سيرة الترك فأمر لا تقتضيه نفس السيرة ؛ بل كذلك الاستحباب ، والكراهة ؛ لأنّ العمل في حدّ ذاته مجمل ، لا دلالة على أكثر من مشروعيّة الفعل ، أو الترك.

نعم ، المداومة والاستمرار على العمل من قبل جميع الناس المتشرّعين قد يستظهر منها استحبابه ؛ لأنّه يدلّ ذلك على استحسانه عندهم على الأقلّ.

ولكن يمكن أن يقال : إنّ الاستحسان له ربما ينشأ من كونه أصبح عادة لهم ، والعادات من شأنها أن يكون فاعلها ممدوحا مرغوبا فيه لدى الجمهور ، وتاركها مذموما عندهم ،

__________________

(١) أي : تزيين.

فلا يوثق ـ إذن ـ فيما جرت عليه السيرة بأنّ المدح للفاعل والذمّ للتارك كانا من ناحية شرعيّة.

والغرض أنّ السيرة بما هي سيرة لا يستكشف منها وجوب الفعل ، ولا استحبابه في سيرة الفعل ، ولا يستكشف منها حرمة الفعل ، ولا كراهته في سيرة الترك.

نعم ، هناك بعض الأمور يكون لازم مشروعيّتها وجوبها ، وإلاّ لم تكن مشروعة. وذلك مثل الأمارة ، كخبر الواحد ، والظواهر ؛ فإنّ السيرة على العمل بالأمارة لمّا دلّت على مشروعيّة العمل بها ، فإنّ لازمها أن يكون واجبا ؛ لأنّه لا يشرع العمل بها ، ولا يصلح إلاّ إذا كانت حجّة منصوبة من قبل الشارع لتبليغ الأحكام واستكشافها. وإذا كانت حجّة وجب العمل بها قطعا لوجوب تحصيل الأحكام وتعلّمها ؛ فينتج من ذلك أنّه لا يمكن فرض مشروعيّة العمل بالأمارة ، مع فرض عدم وجوبه.

تمرينات (١٩)

١. ما معنى السيرة؟

٢. ما الفرق بين السيرة العقلائيّة ، والسيرة الشرعيّة؟

٣. هل بناء العقلاء بإطلاقه حجّة أم لا؟ وعلى الثاني بيّن موارد حجّيّته.

٤. هل سيرة المتشرّعة حجّة أم لا؟

٥. بيّن مدى دلالة السيرة.