درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۲۱: برائت ۷

 
۱

خلاصه مباحث قبل

کلام در ادله‌ای بود که اخباریین اقامه کرده بودند برای وجوب احتیاط. یکی از آن‌ها کتاب بود که گذشت و یکی هم اخبار.

روایاتی که به آن استدلال کرده‌اند دو قسم هستند. یک قسم اخبار تثلیث است. یک قسم هم اخباری است که دلالت می‌کند بر وجوب احتیاط.

اخبار تثلیث می‌فرماید: «انما الامور ثلاثة امر بين رشده فيتبع، امر بين غيه فيجتنب، و شبهات بين ذلك و من ترك الشبهات نجی من المحرمات» در بعضی از روایات هم هست: «قف عند الشبهه فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات». اینها دلالت بر این می‌کنند که باید احتیاط کرد و عند الشبهه توقف کن و اقتحام نکن و شبهه را مرتکب نشو. چرا؟ چون تعلیل دارد: «فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات»

عرض کردیم این اخبار یک طائفه است و یک طائفه هم هست که «اخوک دینک فاحتط لدینک»: دینت برادرت است احتیاط کن.

۲

پاسخ از اخبار وجوب توقف

آقای آخوند جوابی که از این اخبار می‌دهد می‌فرماید این اخبار تعلیل دارد: «فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات»

یعنی در مورد شبهه فرض كرده است هلكه وجود دارد که اگر وارد شوید واقع در هلکه می‌شوید ما گفتیم عقاب بلا بیان قبیح است. اگر شبهه است و دلیلی بر احتیاط نیست، هلکه‌ای وجود ندارد تا شارع بفرماید «قف عند الشبهه فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات». پس باید اول یک دلیلی بیاید هلکه را ثابت کند سپس این اخبار آن را بگیرد. بنابر این این اخبار در مورد جایی است که در شبهه حکم منجز باشد، مانند اطراف علم اجمالی و شبهه قبل از فحص. مثلاً کسی نمی‌داند خمر حرام است یا نه، فحص نمی‌کند و مرتکب می‌شود این اخبار آن را می‌گیرد. اما شبهه بدویه بعد الفحص و الیأس عن الادله این اخبار شامل نمی‌شود چون هلکه وجود ندارد.

۳

اشکال به پاسخ از اخبار وجوب توقف

ان قلت: ما به برهان انی کشف می‌کنیم که در موارد شبهه شارع وجوب احتیاط جعل کرده است. چون این اخبار فرض کرده است که در مورد شبهه هلکه وجود دارد. از آن طرف هم می‌دانیم هلکه بدون وجوب احتیاط در شبهات بدویه معنا ندارد. پس به برهان انی کشف می‌کنیم که شارع وجوب احتیاط جعل کرده است، هلکه وجود دارد. بعد هم این روایت می‌فرماید احتیاط خیر من اقتحام فی الهلکات.

۴

پاسخ اشکال

آخوند می‌فرماید این درست نیست. این که شارع بیاید احتیاط را در مقام ثبوت جعل کند، بدون اینکه به ما بفهماند به درد نمی‌خورد. عقل این را کافی نمی‌داند. می‌فرماید طریق و منجز باید به عبد واصل شود. اگر گفته شود خود این اخبار می‌شود وصول وجوب احتیاط، چون به برهان انی کشف می‌کنیم که شارع احتیاط را جعل کرده است، در جواب گفته می‌شود این اخبار نمی‌تواند منجز باشد. چون اگر بخواهد این اخبار منجز باشد دوری می‌شود. چون این اخبار می‌فرماید واجب است انسان در شبهه توقف کند به خاطر اینکه اگر در شبهه توقف نکند، احتمال این دارد که در هلکه واقع شود. باید علت قبل از این حکم موجود باشد. پس وجوب توقف متوقف است بر ثبوت هلکه. اگر ثبوت هلکه هم متوقف باشد بر وجوب توقف دور می‌شود. باید با غمض عین از این دلیل به ما برسد وجوب احتیاط تا هلکه درست شود، بعد بفرماید وقوف عند الشبهه خیر من اقتحام فی الهلکه.

جواب دیگر را هم ضمنی دادم اگر کسی بگوید هلکه از این وجوب به توقف نیامده است تا دوری شود بلکه از یک وجوب احتیاطی آمده که شارع خودش در مقام ثبوت جعل کرده است. این کاشف از آن وجوب احتیاط است. این هم به درد نمی‌خورد. چون عرض کردیم وجوب احتیاط واقعی هلکه نمی‌آورد بلکه باید واصل شده باشد. این روایت شریفه می‌فرماید اگر هلکه ثابت است و باید هلکه با غمض عین از این کلام ثابت باشد. و می‌گوید این کار را نکن تا در هلکه واقع نشوی.

۵

تطبیق: اخباری که برای وجوب احتیاط به آنها تمسک شده است

وأمّا « الأخبار »: (عرض کردیم که به دو طایفه استدلال شده است: یک:) فبما دلّ على وجوب التوقّف عند الشبهة، معلّلاً في بعضها (تعلیل کرده است در بعضی از این اخبار) بأنّ «الوقوف عند الشبهة خيرٌ من الاقتحام في التهلكة» (آن ما دلّ چیست؟) من الأخبار الكثيرة الدالّة عليه (بر وجوب توقف) مطابقةً (مانند اخباری که می‌فرماید قف هند الشبهه) أو التزاماً (مانند آن اخباری که می‌فرماید «انما الامور ثلاثة امر بين رشده فيتبع، امر بين غيه فيجتنب، و شبهات بين ذلك و من ترك الشبهات نجی من المحرمات» این روایات به تصریح نمی‌فرماید «قف» ولی کلامی که دارد: «و من ترك الشبهات نجی من المحرمات» یا «من يرتع حول الحمى يوشك ان يقع فيه» بالالتزام دلالت می‌کند.)

وبما دلّ على وجوب الاحتياط من الأخبار الواردة بألسنة مختلفة (و به آنچه که دلالت می‌کند بر وجوب احتیاط به آنها هم لسان‌های مختلف دارد: «اخوک دینک فاحتط لدینک» و یا «تاخذ بالحائطة لدينك» و...)

۶

تطبیق: پاسخ از اخبار وجوب توقف

والجواب: أنّه لا تهلكة في الشبهة البدويّة، مع دلالة النقل على الإباحة، وحكمِ العقل بالبراءة، كما عرفت. (آن روایاتی که تعلیل فرموده است آنها از بین می‌رود. به خاطر اینکه در شبهه بدویه بعد از اینکه نقل مانند «رفع ما لا یعلمون» دلالت می‌کند بر برائت و عقل هم حکم می‌کند بر برائت دیگر مهلکه‌ای نیست تا بگویید این روایات شاملش می‌شود. این روایات آن شبهه‌ای را شامل می‌شود که در آن مهلکه باشد وقتی که قبح عقاب بلابیان هست، رفع ما لا یعلمون هست، هلکه وجود ندارد تا شما بگویید اقتحام در هلکه می‌شود و توقف واجب است.)

۷

وارد بودن اخبار وجوب احتیاط بر قبح عقاب بلابیان

اما در مورد آن روایاتی که دلالت می‌کند بر وجوب احتیاط می‌فرماید اگر چه تعارض با حکم عقل نمی‌کند بلکه وارد بر حکم عقل است. چون حکم عقل می‌گوید قبح عقاب بلابیان، این بیان در حکم عقل مقصود علم به تکلیف نیست. این بیان یعنی مصحح عقوبت، یعنی منجز. خود وجوب احتیاط منجز و مصحح است. قبح عقاب بلابیان تعارض نمی‌کند با ادله وجوب احتیاط بلکه ادله وجوب احتیاط وارد بر حکم عقل می‌شود، چون خودش بیان است. چون مقصود از بیان علم به تکلیف نیست مقصود از بیان مصحح عقوبت است.

۸

کلام شیخ انصاری

بعضی ممکن است این طور بگویند ایجاب احتیاط اگر مقدمه برای تحرز از واقع است که عقاب بر واقع نیست چون آن تکلیف مجهول است و عقاب بر تکلیف مجهول قبیح هست. اگر هم مقصود این است که این وجوب احتیاط خودش نفسی است، پس عقاب بر مخالفت احتیاط می‌شود نه مخالفت واقع.

۹

پاسخ کلام شیخ انصاری

این را هم آخوند می‌فرماید جوابش را دادیم که این وجوب احتیاط طریقی است. دو کلمه داریم مراد از بیان علم به تکلیف نیست تا شما بگویید عقاب بر تکلیف مجهول عقاب بلابیان است. مراد از بیان مصحح عقوبت و منجز است. و وقتی وجوب احتیاط طریقی شد این می‌شود منجز و بیان بر واقع و عقاب بر واقع صحیح است. بنابراین با وجود ادله وجوب احتیاط نوبت به قبح عقاب بلابیان نمی‌رسد.

۱۰

تطبیق: وارد بودن اخبار وجوب احتیاط بر قبح عقاب بلابیان

وما دلّ على وجوب الاحتياط - لو سلّم - (اگر قبول کنیم ادله‌ای هست که دلالت بر وجوب احتیاط می‌کند چون آخوند می‌فرماید این ادله حمل می‌شود بر حسن احتیاط ما دلیلی نداریم که دلالت کند بر وجوب احتیاط در شبهات بدویه) وإن كان وارداً على حكم العقل (اگرچه این ادله بر حکم عقل وارد است یعنی با وجود ادله وجوب احتیاط نوبت به قبح عقاب بلابیان نمی‌رسد و عقاب می‌شود مع البیان دیگر بلابیان نیست. چرا وارد می‌شود؟)؛ فإنّه (وجوب احتیاط) كفى بياناً (کافی است که بیان باشد) على العقوبة على مخالفة التكليف المجهول (اگر کسی بخواهد بر تکلیف مجهول عقاب شود، بلا بیان نیست و مصحح دارد)

۱۱

تطبیق: کلام شیخ انصاری

ولا يُصغى إلى ما قيل (کسی گوش ندهد به این حرف. این حرف در واقع ان قلتی است به اینکه وجوب احتیاط بیان نیست و وارد نیست) من: أنّ إيجاب الاحتياط إن كان مقدّمةً للتحرّز عن عقاب الواقع المجهول (مستشکل می‌گوید ایجاب احتیاط یا مقدمه برای این است که از عقاب واقع مجهول تحرز کند یعنی وارد نشود و نیفتد که در این صورت)، فهو قبيح (عقاب بر تکلیف مجهول قبیح است چون می‌شود عقاب بلا بیان. این معلوم می‌شود که این فرد بیان را علم گرفته است)، وإن كان نفسيّاً فالعقاب على مخالفته (اگر احتیاط وجوب نفسی باشد عقاب بر مخالفت احتیاط می‌شود)، لا على مخالفة الواقع (اگر کسی احتیاط نکند فردای قیامت به او نمی‌گویند چرا خمر خوردی؟ می‌گویند چرا احتیاط نکردی؟ پس عقاب بر واقع نیست)

۱۲

تطبیق: پاسخ کلام شیخ انصاری

(چرا گوش ندهیم و لا یصغی؟) وذلك لما عرفت (به خاطر آنچه شناختی) من أنّ إيجابه يكون طريقيّاً (ایجاب این احتیاط طریقی است)، وهو عقلاً ممّا يصحّ أن يحتجّ به على المؤاخذة في مخالفة الشبهة (وقتی طریقی شد صحیح است که احتجاج شود به این بر مواخذه مخالفت با شبهه. گفتیم که مراد از بیان علم نیست بلکه مصحح و منجز است)، كما هو الحال في أوامر الطرق والأمارات والأُصول العمليّة (خبر واحد چطور منجز بیان است؟ و وجوبش طریقی است؟ و همین طور ظواهر و اجماع منقول... همان طور که آنها مصحح عقوبت هستند، یکی از این مصحح‌ها همین ادله وجوب احتیاط است)

۱۳

اخص و اظهر بودن روایات برائت نسبت به روایات احتیاط

إلّاأ نّها تُعارَض بما هو أخصّ و أظهر (ادله وجوب احتیاط معارضه می‌کند با آن طائفه‌ای که هم اخص است و هم اظهر است. آن روایتی که می‌فرماید کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حرام اخص از این است چون آن فقط شبهه تحریمیه را می‌گیرد و این هم شبهه تحریمیه و هم وجوبیه را می‌گیرد) ضرورة أنّ ما دلّ على حلّيّة المشتبه أخصّ، بل هو في الدلالة على الحلّيّة نصّ (بلکه این روایت کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حرام بر دلالت بر حلیت نص است. چون نمی‌توانیم حمل کنیم بر کراهت)، وما دلّ على الاحتياط غايته أنّه ظاهر في وجوب الاحتياط. (ادله وجوب احتیاط غایتش این است که ظاهر بر وجوب احتیاط است و قابل حمل بر استحباب هست ولی حلیت هیچ راهی ندارد)

۱۴

ارشادی بودن ادله وجوب احتیاط

مع أنّ هناك قرائن دالّة على أنّه للإرشاد، (قرائنی هست که دلالت می‌کند که این وجوب احتیاط برای ارشاد است) فيختلف إيجاباً واستحباباً حَسَب اختلاف ما يرشد إليه. (اگر ارشاد شد آنجایی که عقل حکم می‌کند به وجوب احتیاط مثل مقرون به علم اجمالی و شبهات قبل از فحص، آنجا حمل بر وجوب می‌شود. آنجاهایی که عقل حکم می‌کند بر استحباب مثل شبهات بدویه قبل از فحص حمل می‌شود بر استحباب. پس این وجوب احتیاط ارشاد است به وجوب احتیاط در جاهایی که لازم است و ارشاد به استحباب است در مواردی که عقل حکم به استحباب می‌کند)

[ أدلّة القول بالاحتياط في الشبهات البدويّة والجواب عنها ]

واحتُجّ للقول بوجوب الاحتياط - في ما لم تقم فيه حجّةٌ - بالأدلّة الثلاثة:

الاستدلال بالكتاب والجواب عنه

أمّا « الكتاب »: فبالآيات الناهية عن القول بغير العلم (١)، وعن الإلقاء في التهلكة (٢)، والآمرة بالتقوى (٣).

والجواب: أنّ القول بالإباحة شرعاً، وبالأمن من العقوبة عقلاً، ليس قولاً بغير علم ؛ لما دلّ على الإباحة من النقل، وعلى البراءة من حكم العقل، ومعهما لا مهلكة في اقتحام الشبهة أصلاً، ولا فيه مخالفة التقوى، كما لا يخفى.

الاستدلال بالأخبار والجواب عنه

وأمّا « الأخبار »: فبما دلّ على وجوب التوقّف عند الشبهة، - معلّلاً في بعضها بأنّ « الوقوف عند الشبهة خيرٌ من الاقتحام في التهلكة » (٤) - من الأخبار الكثيرة الدالّة عليه مطابقةً (٥) أو التزاماً (٦).

__________________

(١) الأعراف: ٣٣، الإسراء: ٣٦، النور: ١٥.

(٢) البقرة: ١٩٥.

(٣) آل عمران: ١٠٢، التغابن: ١٦.

(٤) في أكثر الطبعات: المهلكة.

(٥) راجع وسائل الشيعة ٢٠: ٢٥٩، الباب ١٥٧ من أبواب مقدّمات النكاح وآدابه، الحديث ٢ و٢٧: ١٠٦ و١١٩، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي، الحديث ١ و٣٥.

(٦) كالأخبار الواردة لبيان وجوب الكفّ والردّ. راجع وسائل الشيعة ٢٧: ١٠٦، باب وجوه الجمع بين الأحاديث المختلفة وكيفيّة العمل بها.

وبما دلّ على وجوب الاحتياط من الأخبار الواردة بألسنة مختلفة (١).

والجواب: أنّه لا تهلكة (٢) في الشبهة البدويّة، مع دلالة النقل على الإباحة (٣)، وحكمِ العقل بالبراءة، كما عرفت.

وما دلّ على وجوب الاحتياط - لو سلّم - وإن كان وارداً على حكم العقل ؛ فإنّه كفى بياناً على العقوبة على مخالفة التكليف المجهول - ولا يُصغى إلى ما قيل (٤) من: أنّ إيجاب الاحتياط إن كان مقدّمةً للتحرّز عن عقاب الواقع المجهول، فهو قبيح، وإن كان نفسيّاً فالعقاب على مخالفته، لا على مخالفة الواقع ؛ وذلك لما عرفت من أنّ إيجابه يكون طريقيّاً، وهو عقلاً ممّا يصحّ أن يحتجّ به على المؤاخذة في مخالفة الشبهة، كما هو الحال في أوامر الطرق والأمارات والأُصول العمليّة (٥) -، إلّا أنّها تُعارَض بما هو أخصّ و(٦) أظهر ؛ ضرورة أنّ ما دلّ على حلّيّة المشتبه أخصّ، بل هو

__________________

(١) راجع وسائل الشيعة ٤: ١٧٧، الباب ١٦ من أبواب المواقيت، الحديث ١٤ و١٣: ٤٦، الباب ١٨ من أبواب كفارات الصيد، الحديث ٦ و٢٧: ١٥٤، ١٦٧، ١٧٢، الباب ١٢ من أبواب صفات القاضي، الحديث ١ و٤٦ و٦١.

(٢) في أكثر الطبعات: مهلكة.

(٣) لا توجد عبارة « على الإباحة » في الأصل، وأثبتناها من بعض طبعات الكتاب.

(٤) قاله الشيخ الأعظم في فرائد الأُصول ٢: ٧١.

(٥) الصواب أن يقال: « وبعض الأُصول العمليّة » كما عبّر به في حاشيته على الفرائد: ١١٦ ؛ إذ الأمر المولوي الطريقي على فرض تسليمه في الأُصول العمليّة لا يتعلّق إلّا بالاستصحاب. راجع منتهى الدراية ٥: ٣٤٦ - ٣٤٨.

(٦) في « ن » وحقائق الأُصول: أو. يراجع منتهى الدراية ٥: ٣٤٨ لتوضيح الوجهين في العاطف.

في الدلالة على الحلّيّة نصّ، وما دلّ على الاحتياط غايته أنّه ظاهر في وجوب الاحتياط.

مع أنّ هناك قرائن دالّة على أنّه للإرشاد، فيختلف إيجاباً واستحباباً حَسَب اختلاف ما يرشد إليه.

ويؤيّده: أنّه لو لم يكن للإرشاد لوجب (١) تخصيصه - لا محالة - ببعض الشبهات إجماعاً، مع أنّه آبٍ عن التخصيص قطعاً (٢).

كيف لا يكون (٣) قوله: « قف عند الشبهة ؛ فإنّ الوقوف عند الشبهة خيرٌ من الاقتحام في المهلكة » للإرشاد ؟ مع أنّ المهلكة ظاهرةٌ في العقوبة، ولا عقوبة في الشبهة البدويّة قبل إيجاب الوقوف والاحتياط، فكيف يعلّل إيجابه بأنّه خيرٌ من الاقتحام في المهلكة ؟

لا يقال (٤): نعم، ولكنّه يستكشف منه - على نحو « الإنّ » - إيجابُ الاحتياط من قبلُ، ليصحّ به العقوبة على المخالفة.

فإنّه يقال: إنّ مجرّد إيجابه واقعاً ما لم يعلم لا يصححّ العقوبة، ولا يخرجها عن أنّها بلا بيان ولا برهان، فلا محيص عن اختصاص مثله

__________________

(١) في « ق » و « ش »: يوجب.

(٢) انظر تفصيل هذا الجواب وتأييده في فرائد الأُصول ٢: ٨٠.

(٣) إنّ المصنّف قدس‌سره قد خلط البحث، وعاد إلى الطائفة الأُولى من الأخبار المعلّلة التي تقدّم منه الجواب عنها، فالأولى: إسقاط هذه العبارة إلى قوله: وأمّا العقل ( نهاية النهاية ٢: ١٠٥ ). وانظر كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٤: ٨٥، حقائق الأُصول ٢: ٢٤١ ومنتهى الدراية ٥: ٣٥٦.

(٤) هذا هو الإشكال الذي أورده الشيخ على نفسه، وأجاب عنه بما أشار إليه المصنّف بقوله آنفاً: ولا يصغى إلى ما قيل.... راجع فرائد الأُصول ٢: ٧١.

بما يتنجّز فيه المشتبه - لو كان -، كالشبهة قبل الفحص (١) مطلقاً، أو الشبهة المقرونة بالعلم الإجماليّ، فتأمّل جيّداً.

الاستدلال بالعقل:

الوجه الأول: العلم الإجمالي

وأمّا العقل: فلاستقلاله بلزوم فعْلِ ما احتمل وجوبُه، وتركِ ما احتمل حرمتُه - حيث علم إجمالاً بوجود واجباتٍ ومحرّمات كثيرة في ما اشتبه وجوبه أو حرمته، ممّا لم يكن هناك حجّة على حكمه - ؛ تفريغاً للذمّة بعد اشتغالها، ولا خلاف في لزوم الاحتياط في أطراف العلم الإجماليّ إلّا من بعض الأصحاب (٢).

الجواب عن الدليل العقلي بانحلال العلم الاجمالي

والجواب: أنّ العقل وإن استقلّ بذلك، إلّا أنّه إذا لم ينحلّ العلم الإجماليّ إلى علم تفصيليّ وشكّ بدويّ، وقد انحلّ هاهنا، فإنّه كما عُلِم بوجود تكاليف إجمالاً، كذلك عُلِم إجمالاً (٣) بثبوت طُرقٍ واصولٍ معتبرة مثبتة لتكاليف، بمقدار تلك التكاليف المعلومة أو أزيد، وحينئذٍ لا علم بتكاليف اخر غير التكاليف الفعليّة في الموارد (٤) المثبتة من الطرق والأُصول العمليّة (٥).

__________________

(١) في حقائق الأُصول ومنتهى الدراية: بما يتنجّز فيه المشتبه قبل الفحص.

(٢) كالسيّد العاملي في المدارك ١: ١٠٧ - ١٠٨، والمحقّق القمّي في القوانين ٢: ٢٥.

(٣) ورد في حقائق الأُصول بعد: « إجمالاً »: « تفصيلاً ظ » بين القوسين. وقال في الهامش ٢: ٢٥٢: لا يبعد أن يكون « علم إجمالاً » من قلم الناسخ، والأصل: « علم تفصيلاً ». ويشهد به كلامه في حاشيته على الرسائل (: ١٢٩ ) وقوله هنا: « إن قلت » وما بعده إلى آخر المطلب. ( أيضاً يراجع منتهى الدراية ٥: ٣٨٥ ).

(٤) أثبتنا ما في الأصل وبعض الطبعات. وفي « ن » وبعض الطبعات الأُخرى: في موارد.

(٥) كان الأولى أن يقال: التكاليف الفعلية المثبتة بالطرق و.... ( منتهى الدراية ٥: ٣٨٦ ).