درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۱۰: ظوهر ۳

 
۱

خطبه

السلام علیکِ یا ام الائمة النجباء النقباء.

۲

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که در حجیت ظواهر، اصل حجیت ظواهر جای بحث نیست و مسلم است الا اینکه سه تا مناقشه در بعضی از ظواهر شده بود و سه تفصیل داده بودند.

تفصیل اول این بود که ظهوری که ظن به خلاف دارد حجت نباشد و ظهوری که ظن به خلاف ندارد حجت باشد یا بعضی داغ‌تر شده بودند گفته بودند ظهوری که ظن به وفاق دارد حجت است و ظهوری که ظن به وفاق ندارد، حجت نیست. این یک تفصیل بود که گذشت.

تفصیل دوم گفته بودند ظواهر برای من قصد افهامه حجت است و برای غیر مقصودین به افهام، حجت نیست که این تفصیل میرزای قمی بود.

تفصیل سوم تفصیلی بود که اخباریین داده بودند که ظواهر قرآن حجت نیست و ظواهر غیر قرآن حجت است. برای رد حجیت ظواهر قرآن کریم به پنج وجه استدلال شده بود:

وجه اول این بود که قرآن فهمش مختص به ائمه علیهم السلام است. «انما یعرف القرآن من خوطب به» غیر ائمه علیهم السلام از قرآن چیزی نمی‌فهمند. اگر ظواهر قرآن حجت بود معنا نداشت که بفرمایند «انما یعرف القرآن من خوطب به».

استدلال دوم این بود که یک کتاب معمولی را مثل کفایه، شفای بو علی سینا را خیلی‌ها نمی‌فهمند و افراد خاصی می‌فهمند، قرآن کریم که مشتمل بر مطالب عالی و شامخ است، کسی فکرش به آنجا نمی‌رسد الا اوحدی از عباد خداوند سبحان که ائمه علیهم السلام باشند.

وجه سوم این بود که خود قرآن کریم نهی فرموده از عمل به ظاهر. چون فرموده است «فیه آیات محکمات و اخر متشابهات» متشابه یعنی دو پهلو، دو معنای شبیه، ظاهر هم دو پهلو است، چون احتمال خلاف دارد. «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» دو پهلو است. یکی این است که استحباب باشد و قرآن هم فرموده متشابهات را کسانی عمل می‌کنند که زیغ دارند و دنبال فتنه هستند و نباید عمل کرد.

۳

دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

وجه چهارم این است که ظواهر قرآن اگرچه فی حد نفسه مجمل نیست و حجت است الا اینکه ما علم اجمالی داریم به اینکه بعضی از این ظواهر ظهورشان مراد نیست. وقتی علم اجمالی داریم، این علم اجمالی تمام ظواهر را از کار می‌اندازد.

۴

دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

وجه پنجم این است که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأی است، اخذ به ظواهر تفسیر به رأی است و در روایات زیادی ائمه علیهم السلام نهی فرمودند از تفسیر به رأی. این پنج وجه استدلال شده است برای رد حجیت ظواهر.

۵

کبروی و صغروی بودن نزاع به حسب ادله اخباریین

بعضی از این پنج وجه به نزاع صغروی بر می‌گردد که قرآن اصلا ظهور ندارد. بعضی به نزاع کبروی بر می‌گردد. آنی که به نزاع کبروی بر می‌گردد دلیل سوم بود که فرمود قرآن از عمل به متشابه نهی کرده است و دلیل آخر که اخذ به ظواهر تفسیر به رأی است. این دو نزاع کبروی بود. بقیه هم نزاع صغروی است.

۶

تطبیق: دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

أو بدعوى: أنّه (این ظاهر) وإن لم يكن منه ذاتاً (اگرچه ظاهر ذاتا متشابه نیست. ضمیر به متشابه می‌خورد)، إلّا أنّه (این ظاهر) صار منه (از متشابه) عرضاً؛ للعلم الإجماليّ بطروّ التخصيص والتقييد والتجوّز في غير واحد من ظواهره، (چون علم داریم خیلی از این عمومات قرآن، اطلاقات قرآن، مراد نیست) كما هو الظاهر. (این موجب می‌شود که این آیات متشابه شود. این وجه چهارم)

۷

تطبیق: دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

أو بدعوى: (وجه پنجم) شمول الأخبار الناهية (اخباری که نهی می‌کند) عن تفسير القرآن بالرأي (که تفسیر به رأی نکنید در قرآن، این اخبار شامل اخذ به ظاهر می‌شود. چون اخذ ظاهر یعنی حمل می‌کنید کلام را که در یک معنایی هست بر این معنی. این می‌شود تفسیر قرآن به رأی. تفسیر یعنی قرآن را به نظر خودت معنا می‌کنی. در عمل به ظاهر هم که قرآن را به ظاهر حمل می‌کنید، یعنی به نظر خودت معنا می‌کنی) لحمل الكلام الظاهر في معنى (حمل کلامی که ظاهر در معنایی هست)، على إرادة هذا المعنى (تفسیر به رأی یعنی بگویید قرآن این معنایش است. در عمل به ظواهر هم شما می‌فرمایید این آیه این معنایش است. یعنی آیه را حمل می‌کنید بر معنای ظهور، و حال آنکه شاید این نباشد)

۸

تطبیق: کبروی و صغروی بودن نزاع به حسب ادله اخباریین

ولا يخفى: أنّ النزاع يختلف صغرويّاً وكبرويّاً بحسب الوجوه (نزاع به حسب وجوه مختلف می‌شود بعضی از مناقشاتش به صغری بر می‌گردد که اصلا قرآن ظهور ندارد و بعضی به کبری بر می‌گردد که ظهور دارد ولی ظاهرش حجت نیست)، فبحسب غير الوجه الأخير و الثالث (به غیر وجه اخیر و ثالث) يكون صغرويّاً. وأمّا بحسبهما (به حسب ثالث و آخری) فالظاهر أنّه كبرويّ (ظاهر این است که کبروی است)، ويكون المنع عن الظاهر: إمّا لأنّه من المتشابه - قطعاً (اینکه منع می‌کند از عمل به ظاهر یا بخاطر این است که ظاهر داخل متشابه است قطعا یعنی قطعا لفظ متشابه ظاهر را هم شامل می‌شود) أو احتمالاً - (یا نمی‌خواهیم بگوییم متشابه صد در صد متشابه ظاهر را هم شامل می‌شود، احتمال می‌دهیم متشابه ظاهر را هم شامل شود، خود این احتمال و ظهور حجت می‌شود)، أو لكون حمل الظاهر على ظاهره من التفسير بالرأي (یا متشابه ظاهر را شامل نمی‌شود ولی حمل ظاهر بر ظاهر مصداق تفسیر به رأی است).

۹

باطل بودن ادله اخباریین

وكلّ هذه الدعاوى فاسدة: (تمام این پنج وجه باطل است.)

۱۰

رد دلیل اول اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

اما اولی که «انما یعرف القرآن من خوطب به» قرآن نازل شده است بر اهلش معنایش این است که قرآن علمش به تمامه و کماله، به محکمه و متشابه، به مخصصه و مقیده و... همه اینها را ائمه علیهم السلام می‌شناسند. بر منکرش لعنت! این معنایش این نیست که هیچ آیه‌ای از قرآن را نمی‌فهمیم. آن روایات معنایش این است که کل قرآن را فقط ائمه علیه السلام می‌فهمند.

پرسش و پاسخ: شاگرد: روایاتی وجود دارد که حتی یک حرف را هم نمی‌فهمید. استاد: یعنی یک حرف مستقلا بدون مراجعه به ما، حتی آن ظاهر را هم باید مراجعه کنید، شاید یک مخصصی داشته باشد. قرآن را مستقلاً یک حرفش را هم نمی‌فهمید. ممکن است مخصص داشته باشد ولی اگر به ما مراجعه کردید، مخصص و مقیدی پیدا نکردید، باز هم بگوییم هیچ کس نمی‌فهمد، این مطلب صحیح نیست.

۱۱

تطبیق: رد دلیل اول اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

أمّا الأُولى: فبأنّ المراد ممّا دلّ على اختصاص فهم القرآن ومعرفته بأهله (مراد از آن چیزهایی که دلالت می‌کند بر اختصاص فهم قرآن و معرفت قرآن به اهل قرآن): اختصاصُ فَهْمِه (اختصاص فهم قرآن) بتمامه - بمتشابهاته ومحكماته -؛ (همه‌اش را فقط ائمه علیهم السلام می‌فهمند) بداهة أنّ فيه ما لا يختصّ به (چون معلوم است که چیزهایی در قرآن است که غیر ائمه هم می‌فهمند. مثلا «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً» و «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ» آیا این «یوم الآخر» را نمی‌فهمند مردم؟! اگر قرار باشد همه قرآن فهمش مو به مو مختص ائمه علیهم السلام باشد این همه آیاتی که وارد شده است «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوبهم اقفالها» یا «يا فانظروا الى الابل كيف خلقت» یا «سيروا في الارض» به چه معنا است؟ اگر کسی نمی‌فهمد این این آیات لغو می‌شود. پس مقصود این است که که قرآن را به تمامه و کماله آنها می‌فهمند.)، كما لا يخفى.

(پس رد ابی حنیفه و قتاده چیست؟ آخوند می‌فرماید درست است، چون آنها می‌خواستند مستقل در فهم قرآن باشند بدون مراجعه به ائمه علیهم السلام و این روایات می‌فرمایند نمی‌شود. ساده‌ترین آیه شریفه را بدون مراجعه به ائمه علیهم السلام نمی‌توان فهمید. ممکن است مخصص و مقید و قرینه داشته باشد) ورَدْعُ أبي حنيفة وقتادة عن الفتوى به (به قرآن و اینکه حضرت ردع فرمود)، إنّما هو لأجل الاستقلال في الفتوى (چون آنها مستقل در فتوی بودند)، بالرجوع إليه من دون مراجعة أهله (رجوع می‌کردند به قرآن بدون اینکه رجوع کنند به اهل قرآن)، لا عن الاستدلال بظاهره مطلقاً (نه اینکه ردع کرد آنها را حضرت بخاطر اینکه آنها به ظاهر قرآن اخذ می‌کردند ولو بعد از رجوع به ائمه علیهم السلام)، ولو مع الرجوع إلى رواياتهم، والفحصِ عمّا ينافيه (آنچه که منافات دارد قرآن را)، والفتوى به مع اليأس عن الظفر به (ظفر به آنچه منافات دارد. این گونه نبوده است که مراجعه کنند به ائمه علیهم السلام و هیچ منافی با قرآن پیدا نکنند مخصصی و مقیدی و بعد به ظاهر اخد کنند و بگوییم امام علیه السلام اینها را ردع فرمود. قطعا این گونه نیست پس بنابراین)، كيف؟ (چگونه می‌گویید ظواهر قرآن حجت نیست و اینکه هیچ کس هیج حرفی از قرآن را نمی‌فهمد) وقد وقع في غير واحد من الروايات الإرجاعُ إلى الكتاب (و حال آنکه ما روایات زیادی داریم که ما را ارجاع به کتاب دادند)، والاستدلالُ بغير واحد من الآيات (مثل اینکه راوی می‌گوید من راه می‌رفتم و ناخنم افتاد من چه کار کنم؟ فرمود: «ان هذا و اشباهه یعرف من القرآن» جواب این مسائل از قرآن شناخته می‌شود: «ما جعل علیکم فی الدین من حرج فامسح علی مراره» اگر قرار باشد که این ظواهر آیات برای ما حجت نباشد، یعنی چه که امثال اینها از قرآن فهمیده می‌شود؟ از کجای قرآن فهمیده می‌شود؟ یا می‌فرماید چرا به قرآن مراجعه نمی‌کنید. روایات عدیده‌ای هست که حکم این از قرآن در می‌آید. پس با توجه به این ارجاعات معنا ندارد که بگوییم قرآن را کسی نمی‌فهمد. بله حتی ظاهر قرآن را باید مراجعه کرد به ائمه علیهم السلام)

۱۲

رد دلیل دوم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

اما اینکه قرآن کریم مطالب بلندی دارد و مفاهیم شامخی دارد، همه قرآن که مطالب بلند نیست. «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» اینکه دیگر بلند نیست یا مثلاً «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوة» یا «احلّت لکم بهیمة الانعام». و مانند آنها از آیاتی که در مورد احکام وارد شده است. بله آیاتی که در اوصاف ذات حضرت حق، در قیامت، مطالب اعتقادی، وارد شده مطالبی است که مردم نمی‌فهمند ولی این طور نیست که کل قرآن همه‌اش مطالب شامخی باشد.

۱۳

تطبیق: رد دلیل دوم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

وأمّا الثانية: فلأنّ احتواءه (احتوای قرآن) على المضامين العالية الغامضة، لا يمنع عن فهم ظواهره - المتضمّنة للأحكام (منع نمی‌کند از فهم ظواهر قرآن که متضمن احکام است) - وحجّيّتها (و حجیت ظواهر)، كما هو محلّ الكلام. (که بفرماید اینها حجت نیست)

۱۴

رد دلیل سوم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

اما دلیل سوم می‌فرماید ما قبول نداریم که متشابه، ظاهر را هم شامل شود. متشابه یعنی شبیه هم. این -متشابه- می‌شود مختصّ مجمل. در ظاهر که دو معنا شبیه هم نیست بلکه یک معنا جلوتر است. معنای متشابه از اسمش مشخص است یعنی دو معنای شبیه هم.

۱۵

تطبیق: رد دلیل سوم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

وأمّا الثالثة: فللمنع عن كون الظاهر من المتشابه (ما قبول نداریم که ظاهر مصداق متشابه است)؛ فإنّ الظاهر أنّ المتشابه هو خصوص المجمل (ظاهر این است که متشابه فقط مجمل را شامل می‌شود)، وليس بمتشابهٍ ومجمل. (ظاهر متشابه و مجمل نیست. چون متشابه یعنی دو معنای شبیه هم، ظهور که شبیه نیست. این عبارت آخوند را می‌توان این گونه نیز معنا کرد که لفظ «متشابه»، متشابه و مجمل نیست و مقصود از آن مشخص است)

۱۶

رد اول دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

اما دلیل رابع که شما می‌گویید ما علم اجمالی داریم، علم اجمالی منحل می‌شود. وقتی ما فحص کردیم و مخصصات و مقیداتی پیدا کردیم، علم اجمالی منحل می‌شود. مثلاً ما یقین داریم دو هزار مقید در قرآن است، و گشتیم دو هزار تا پیدا کردیم، علم اجمالی منحل می‌شود. وقتی منحل شد دیگر ظواهرش اشکالی ندارد. بله تا علم اجمالی باقی باشد مانع می‌شود از اخذ به ظواهر ولی وقتی علم اجمالی منحل شد، اشکالی در اخذ به ظواهر نیست.

۱۷

تطبیق: رد اول دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

وأمّا الرابعة: فلأنّ العلم إجمالاً بطروء إرادة خلاف الظاهر، (اینکه علم داریم اجمالا یک جاهایی خلاف ظاهر اراده شده) إنّما يوجب الإجمال (موجب اجمال عرضی می‌شود) في ما إذا لم ينحلّ بالظفر - في الروايات - بموارد إرادة خلاف الظاهر، بمقدار المعلوم بالإجمال. (در زمانی که منحل نشود علم به وسیله ظفر به روایاتی که خلاف ظاهر را بیان کرده‌اند. ما علم اجمالی کبیر داریم که در میان ظواهر قرآن مخصصات و مقیداتی هست بعد می‌رویم تحقیق می‌کنیم، مثلا دو هزار مورد را علم احمالی داریم، می‌رویم تحقیق می‌کنیم دو هزار مقید پیدا می‌کنیم، اگر این دو هزار مقید یعنی آیاتی که تخصیص خورده بگذاریم کنار، دیگر یقین نداریم که در بقیه مخصص و مقید است و می‌شود انحلال علم اجمالی. علم اجمالی کبیر همه آیات را شامل می‌شد وقتی که فحص کردیم به مقدار معلوم به اجمال آیه پیدا کردیم که خلاف ظاهرش اراده شده است، بعد از این دیگر ما علم اجمالی نداریم. این یک جواب)

۱۸

رد دوم دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

جواب دوم یک مقدار ادقّ است. گاهی هست مثلاً فرض کنید قطیع غنمی هست و شخصی یقین دارد که در این قطیع غنم سیصد تا حرام است. گشت و سیصدتا حرام را پیدا کرد، علم اجمالی منحل می‌شود. گاهی هست که از اول یقین دارد که سیصد غنم حرام در گوسفندان سفید است و گوسفندان سیاه مشکلی ندارد، ولی شب تاریک است و گوسفندان سفید و سیاه مخلوط هستند، اگر یکی را پیدا کردید که گوسفند سیاه است، معلوم می‌شود که از اول از دایره علم اجمالی خارج بوده است.

در جواب اول، از اول، از دایره علم اجمالی خارج نبوده است بعد خارج می‌شود. در جواب دوم معلوم می‌شود که از اول از دایره علم اجمالی خارج بوده است. اینجا هم همین طور می‌فرماید. در جواب اول یک علم اجمالی کبیر داریم. در جواب دوم می‌فرماید خیر ما علم اجمالی داریم به وجود مخصصات و مقیداتی که لو تفحص عنها لظفر بها، اگر فحص شود آنها را پیدا می‌کنیم، اگر فحص کردیم و پیدا نکردیم، مانند همان گوسفند سیاه می‌شود، معلوم می‌شود که از اول در دایره علم اجمالی داخل نبوده است.

۱۹

تطبیق: رد دوم دلیل چهارم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

مع أنّ دعوى اختصاص أطرافه (اطراف علم اجمالی) بما إذا تفحّص عمّا يخالفه لظفر به (به اینکه مختص است به آن جاهایی که اگر فحص شود از مخالفش، پیدا می‌شود)، غير بعيدة (این ادعا بعید نیست. در جواب دوم دائره علم اجمالی از اول ضیق است در جواب اول نه)، فتأمّل جيّداً. (بنابراین تلخصَّ مما ذکرنا که این علم اجمالی دو جواب دارد یک جواب این است که منحل می‌شود، جواب دوم این است که بعد از فحص معلوم می‌شود اصلا از اول داخل اطراف علم اجمالی نبوده است.) 

۲۰

پرسش و پاسخ

این قسمت به پرسش یکی از شاگردان و پاسخ استاد اختصاص دارد.

۲۱

رد اول دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

اما دلیل پنجم، چه کسی گفته است که اخذ به ظواهر تفسیر قرآن و تفسیر به رای است. تفسیر یعنی کشف القناع، یعنی پرده برداشتن، یک چیزی که در زیر است پرده‌ی روی آن برداشته شود، ظاهر که پرده ندارد. مثلاً اگر کسی به شخصی بگوید صورتت پر خون است، و او بگوید تو چرا پرده برداشتی از صورت من و به مردم گفتی؟ او در جواب خواهد گفت من پرده بر نداشتم، همه می‌دیدند. تفسیر یعنی کشف القناع ظهور قناع و پرده‌ای ندارد.

۲۲

رد دوم دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

بر فرض ظاهر پرده داشته باشد، ما همان طوری که روایاتی داریم که نهی می‌کند از تفسیر قرآن به رأی، روایاتی داریم که ما را ارجاع می‌دهد به قرآن. مثلاً راوی عرض می‌کند: «یجیء عنکم خبران متعارضان» دو خبر متعارض می‌آیند، حضرت در پاسخ فرمودند: «اعرضوهما علی کتاب الله» موافق کتاب را بگیر. اگر ظواهر قرآن حجت نیست، موافق قرآن را بگیر یعنی چه؟! یا روایاتی که می‌فرماید «ان وجدتم شاهدا او شاهدین من كتاب الله» اگر روایتی یک شاهد یا دو شاهد از قرآن برایش پیدا کردی به آن اخذ کن. یا روایاتی که می‌گویند «كل شرط يخالف كتاب الله فهو باطل». اگر روایاتی داریم به اسم تفسیر به رأی یک روایاتی هم در مقابلش داریم. این روایات با هم تعارض می‌کنند و بایستی حمل کنیم روایات تفسیر به رأی را بر کشف قناع، آنجاهایی که لفظ مجمل است و بر یک معنا حل کنیم و این روایاتی که ارجاع داده است به قرآن حمل بر ظواهرش کنیم.

۲۳

تطبیق: رد اول دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

وأمّا الخامسة: فبمنع كون حمل الظاهر على ظاهره من التفسير (منع می‌کنیم که ظاهر حملش بر ظاهرش تفسیر به رای باشد)؛ فإنّه (این تفسیر) كشف القناع، ولا قناعَ للظاهر. (کشف قناع است و هیچ قناعی هم برای ظاهر نیست)

۲۴

تطبیق: رد دوم دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظاهر قرآن

ولو سلّم (بر فرض این تفسیر باشد)، فليس من التفسير بالرأي (تفسیر به رأی نیست)؛ إذ الظاهر أنّ المراد بالرأي (وقتی می‌گویند به رأی خودت عمل نکن) هو:

الاعتبار الظنّيّ الّذي لا اعتبار به (یعنی به یک حدس‌ها و گمان‌ها و تخمین‌هایی که هیچ دلیل بر اعتبار ندارد، عمل نکن)، وإنّما كان منه حملُ اللفظ على خلاف ظاهره (تفسیر به رأی آن جایی می‌شود که ما آیه قرآن را حمل کنیم بر خلاف ظاهر.

یک بنده خدایی می‌گفت من اوائل انقلاب منبر رفتم و این آیه را خواندم: «الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» و معنی کردم. بعد از منبر پایین آمدم یک جوانی گفت که شما آیه را بد معنا کردید و گفت «سجدا» یعنی خیز سه ثانیه و «قیام» یعنی رزم شبانه. این تفسیر به رأی است نه اینکه اگر کسی گفت «سجدا و قیاما» یعنی در حال قیام و سجود و نماز. تفسیر به رأی یعنی این کاری که الان خیلی‌ها انجام می‌دهند و خیلی از عرفا این کارها را می‌کنند. اینها تفسیر به رأی است. اینکه ما قرآن را بر خلاف ظاهر است عمل کنیم، تفسیر به رأی است)، لرجحانه بنظره (بگوید این معنا به نظر من قشنگ می‌آید)، أو حملِ المجمل على محتمله (یا یک لفظ مجمل را حمل کنیم بر محتملش)، بمجرّد مساعدة ذاك الاعتبار عليه (مثلا یک کسی بگوید شمردیم دیدیم الفاظ رحمت در قرآن سیصد دفعه آمده است و الفاظ غضب در قرآن بیست و نه دفعه آمده است، این معلوم می‌شود که رحمت خداوند سبحان بر غضبش پیشی می‌گیرد. این چرند و پرندها می‌شود تفسیر به رأی. اینها جایشان فردای قیامت وسط جهنم است. ولی اینکه آیه قرآن می‌فرماید «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوة» مردم! مومنین! نماز بخوانید، این تفسیر به رأی است؟!) من دون السؤال عن الأوصياء. (بدون اینکه از اوصیاء سوال شود) وفي بعض الأخبار: (و در بعضی از اخبار وارد شده است) « إنّما هلك الناس في المتشابه (در متشابه مردم هلاک شدند)؛ لأنّهم لم يقفوا على معناه (چون معنا را نفهمیدند)، ولم يعرفوا حقيقته (حقیقتش را نفهمیدند)، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم (تأویلی از پهلوی خودشان وضع کردند) بآرائهم، واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء فيعرفونهم» (بعد هم بی‌نیاز شدند از ائمه و نشناختند ائمه علیهم السلام را و به همین افکار خودشان عمل کردند. روایات تفسیر به رأی از اینها نهی می‌کند. نه اینکه «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» اگر گفتیم روزه واجب است، بگوییم این تفسیر به رأی است)

التفصيل بين ظواهر الكتاب وغيرها والأدلّة على ذلك

ولا فرق في ذلك بين الكتاب المبين، وأحاديث سيّد المرسلين، والأئمّة الطاهرين عليهم‌السلام. وإن ذهب بعض الأصحاب (١) إلى عدم حجّيّة ظاهر الكتاب:

إمّا بدعوى: اختصاص فهم القرآن ومعرفته بأهله ومن خوطب به، كما يشهد به ما ورد في ردع أبي حنيفة (٢) وقتادة (٣) عن الفتوى به.

أو بدعوى: أنّه لأجل إحتوائه على مضامين شامخة، ومطالب غامضة عالية، لا يكاد تصل إليها أيدي أفكار اولي الأنظار غير الراسخين العالمين بتأويله، كيف ؟ ولا يكاد يصل إلى فهم كلمات الأوائل إلّا الأوحديُّ من الأفاضل، فما ظنّك بكلامه تعالى مع اشتماله على علم ما كان وما يكون، وحكم كلّ شيء ؟

أو بدعوى: شمول المتشابه - الممنوع عن اتّباعه - للظاهر، لا أقلّ من احتمال شموله له ؛ لتشابه المتشابه وإجماله.

أو بدعوى: أنّه وإن لم يكن منه ذاتاً، إلّا أنّه صار منه عرضاً ؛ للعلم الإجماليّ بطروّ التخصيص والتقييد والتجوّز في غير واحد من ظواهره، كما هو الظاهر (٤).

__________________

(١) انظر الفوائد المدنية: ١٧٨، وشرح الوافية: ١٣٧ - ١٥٠ ( مخطوط )، والحدائق ١: ٢٧ - ٣٥، والفوائد الطوسية: ١٨٦ - ١٩٥.

(٢) راجع وسائل الشيعة ٢٧: ٤٧ - ٤٨، الباب ٤ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٢٧.

(٣) الكافي ٨: ٣١١ - ٣١٢.

(٤) الصواب: « كما هو ظاهر » ؛ لأنّ التعبير ب « الظاهر » يوهم الترديد، وهو ينافي الجزم بالإجمال العارض على ظهورات الكتاب. راجع منتهى الدراية ٤: ٢٩٤.

أو بدعوى: شمول الأخبار الناهية عن تفسير القرآن بالرأي (١) لحمل الكلام الظاهر في معنى، على إرادة هذا المعنى.

ولا يخفى: أنّ النزاع يختلف صغرويّاً وكبرويّاً بحسب الوجوه، فبحسب غير الوجه الأخير والثالث يكون صغرويّاً. وأمّا بحسبهما فالظاهر أنّه كبرويّ، ويكون المنع عن الظاهر: إمّا لأنّه من المتشابه - قطعاً أو احتمالاً -، أو لكون حمل الظاهر على ظاهره من التفسير بالرأي.

الإشكال في أدلّة التفصيل

وكلّ هذه الدعاوى فاسدة:

أمّا الأُولى: فبأنّ (٢) المراد ممّا دلّ على اختصاص فهم القرآن ومعرفته بأهله: اختصاصُ فَهْمِه بتمامه - بمتشابهاته ومحكماته - ؛ بداهة أنّ فيه ما لا يختصّ به، كما لا يخفى.

ورَدْعُ أبي حنيفة وقتادة عن الفتوى به، إنّما هو لأجل الاستقلال في الفتوى، بالرجوع إليه من دون مراجعة أهله، لا عن الاستدلال (٣) بظاهره مطلقاً، ولو مع الرجوع (٤) إلى رواياتهم، والفحصِ عمّا ينافيه، والفتوى به مع اليأس عن الظفر به، كيف (٥) ؟ وقد وقع في غير واحد من الروايات الإرجاعُ

__________________

(١) وسائل الشيعة ٢٧: ١٧٦، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي، باب عدم جواز استنباط الأحكام النظرية من ظواهر القرآن إلّا بعد معرفة تفسيرها من الأئمة عليهم‌السلام.

(٢) أثبتنا الكلمة من « ر »، وفي غيرها: فإنّما.

(٣) حقّ العبارة أن تكون هكذا: لا لأجل أصل الاستدلال ( منتهى الدراية ٤: ٢٩٨ ).

(٤) في منتهى الدراية: بالرجوع.

(٥) الأنسب في نظم عبارة المصنف كان أن يوصل قوله هذا بقوله: بداهة أن فيه ما لا يختص به... ( عناية الأُصول ٣: ١٢٦ ).

إلى الكتاب، والاستدلالُ بغير واحد من الآيات (١).

وأمّا الثانية: فلأنّ احتواءه على المضامين العالية الغامضة، لا يمنع عن فهم ظواهره - المتضمّنة للأحكام - وحجّيّتها، كما هو محلّ الكلام.

وأمّا الثالثة: فللمنع عن كون الظاهر من المتشابه ؛ فإنّ الظاهر أنّ (٢) المتشابه هو خصوص المجمل، وليس بمتشابهٍ ومجمل.

وأمّا الرابعة: فلأنّ العلم إجمالاً بطروء إرادة خلاف الظاهر، إنّما يوجب الإجمال في ما إذا لم ينحلّ بالظفر - في الروايات - بموارد إرادة خلاف الظاهر، بمقدار المعلوم بالإجمال.

مع (٣) أنّ دعوى اختصاص أطرافه بما إذا تفحّص عمّا يخالفه لظفر به، غير بعيدة، فتأمّل جيّداً.

وأمّا الخامسة: فبمنع (٤) كون حمل الظاهر على ظاهره من التفسير ؛ فإنّه كشف القناع، ولا قناعَ للظاهر.

ولو سلّم، فليس من التفسير بالرأي ؛ إذ الظاهر أنّ المراد بالرأي هو:

الاعتبار الظنّيّ الّذي لا اعتبار به، وإنّما كان منه حملُ اللفظ على خلاف ظاهره، لرجحانه بنظره، أو حملِ المجمل على محتمله، بمجرّد مساعدة ذاك الاعتبار عليه، من دون (٥) السؤال عن الأوصياء. وفي بعض الأخبار: « إنّما

__________________

(١) أدرجنا الكلمة كما في الأصل و « ر »، وفي « ن » وبعض الطبعات: آياته.

(٢) في غير « ق »: الظاهر كون.

(٣) هذا الجواب عن الدعوى الرابعة ورد في فرائد الأُصول ١: ١٥٠.

(٤) في « ق » و « ش »: فيمنع.

(٥) أثبتنا العبارة كما وردت في « ق »، « ش » ومنتهى الدراية. وفي غيرها: بمجرّد مساعدته ذاك الاعتبار من دون....

هلك الناس في المتشابه ؛ لأنّهم لم يقفوا على معناه، ولم يعرفوا حقيقته، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم بآرائهم، واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء فيعرّفونهم » (١)، هذا.

مع أنّه لا محيص عن حمل هذه الروايات الناهية عن التفسير به على ذلك، ولو سلّم شمولها لحمل اللفظ على ظاهره ؛ ضرورة أنّه قضيّة التوفيق بينها وبين ما دلّ على جواز التمسّك بالقرآن، - مثل خبر الثقلين (٢) -، وما دلّ على التمسّك به والعمل بما فيه (٣)، وعرضِ الأخبار المتعارضة عليه (٤)، وردِّ الشروط المخالفة له (٥)، وغير ذلك (٦)(٧) ممّا لا محيصَ عن إرادة الإرجاع إلى ظواهره، لا خصوص نصوصه ؛ ضرورة أنّ الآيات الّتي يمكن أن تكون مرجعاً في باب تعارض الروايات أو الشروط، أو يمكن أن يتمسّك بها ويعمل بما فيها، ليست إلّا ظاهرةً في معانيها، و(٨) ليس فيها ما كان نصّاً، كما لا يخفى.

العلم الاجمالي بالتحريف لايمنع عن التمسّك بظواهر الكتاب

ودعوى العلم الإجماليّ بوقوع التحريف فيه بنحوٍ: إمّا بإسقاط، أو

__________________

(١-٦) انظر وسائل الشيعة ٢٧: ٢٠١، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٦٢، و٢٤، الباب ٥ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٩، والكافي ٢: ٥٩٦، ووسائل الشيعة ٢٧: ١١٨، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٢٩، و١٨: ١٦، الباب ٦ من أبواب الخيار، الحديث الأول، والكافي ١: ٥٩، باب الردّ إلى الكتاب والسنة....

(٧) الأجوبة الثلاثة عن الدعوى الخامسة مذكورة في فرائد الأُصول ١: ١٤٢ - ١٤٣.

(٨) أثبتنا « و » من « ق »، « ش »، حقائق الأُصول ومنتهى الدراية.